Iran Newspaper

وراجیهاینظ­ری

- کبوتر ارشدی

«خودمرکزگرا­یی» و «تـــازه به دوران رسیدگی» روشنفکرانه، باب «وراجی» را میگشـــاید؛ دلیلش هر چه که هست در ایـــن مجال، تنها به بـــروزش نظر داریم. چرا که تا این بروز دیده و واکاوی نشـــود، دالیلش هم محفوظ میماند.

پرســـش از ایـــن جا آغاز میشـــود که چرا برخی سخنرانیها با همه حرارت و دوآتشگیشان و برخی نوشتهها با تمام طمطراق و صغرا و کبرای نظریشان، ما را راضی نمیکند؛ دهانمان گس میشود ولـــی توضیـــح دقیقـــش را نمییابیم؟ ســـخنران که با تمـــام احســـاس دارد از مســـائلی میگوید که بـــه عبارتی «درد» مـــا محســـوب میشـــود، حتـــی «درد» زمانه ما، نویســـنده که دارد بـــا تمام قوا و بـــه مـــدد خدایـــان احســـاس و عاطفه تاریخـــی و فرهنگـــی بـــه «زخـــم» زمانه اشـــارت میدهـــد و به باالکشـــی­دنمان از منجالب توصیه میکند؛ کجای کار غلط اســـت؟ کجای حرف اشـــکال دارد؟ یا نه کجای زیرســـاخت­های بحث در تدوین و نیـــز در ارائه بـــه ما احســـاس یخکرده استحمارشدگ­یمیدهد؟

خواندن متنهای فلســـفی همیشـــه ایـــن کمـــک را میکنـــد کـــه بتوانیـــم پرسشهای ذهنیمان را سامان دهیم. با خواندن برخی متون، حال ارشمیدس را تجربه میکنیم که برهنه از حمام بیرون پرید و فریاد زد: یافتم، یافتم! من اما نه ارشـــمیدس هســـتم و نه آنقدر ذوقزده کـــه فیگور «یابنـــده برهنـــه» را بازی کنم فقط میخواهم با هم به آنچه از جانب برخی سخنرانها یا نویسندهها به ما ارائه میشـــود، بیشـــتر دقت کنیم. این حرف حکمی نیســـت که صدورش نیاز به مهر و تأیید داشته باشد؛ تجربهای است که در میان میگذارم و نه بیش.

چـــرا بعد از شـــنیدن اعتراضهای پر احســـاس از زبان چنین ســـخنرانه­ایی احســـاس همدلی در ما پدید نمیآید؟ ژیـــژک در اینبـــاره نظـــر جالبـــی دارد. او معتقد است: «اینگونه اعتراضها گویای احساســـات آبکیاند و مســـأله اصلی را کامـــ ًال از قلم میاندازنــ­ـد.» و از اصطالح «نفینظرورزا­نه»evitalucep­s اســـتفاده میکند.

اینجا میخواهم بـــه مدد متن «ربکا کاِمی» بـــه نقل از بنیامیـــن توضیحی را ارائـــه دهم، برخی کنشهای کالمی-اگر شـــما هم معتقد باشـــید که کالم نوعی کنش اســـت- در واقع، با همه تالشی که میکنند و هیجانی که به خرج میدهند گویا هیچ چیـــز را توصیف نمیکنند و به هیچچیـــز ورای «بیـــان شـــدن خویش» اشـــاره نمیکنند. این خصلـــت در واقع امر توجیهی اســـت برای توخالی بودنیا حتی تـــک بعدی بودن-. بـــه عبارتی چنین کالمی شکلی از ارتباط و همرسانی بدون پیام است. بدون هر محتوایی برای همرسانی. ســـخنران فقط «سر حرف را باز میکند» تا به این واســـطه کانالهای ارتباطـــی­اش را چـــک کند و ایـــن ارتباط را طوالنیتـــ­ر کنـــد. «وراجـــی کـــردن» از همینجا شـــکل میگیـــرد. وراجی نوعی کالم آمیختـــه با «هیچ نگفتن» اســـت، کالمـــی که در آن حتی جنســـی از ابتذال و تهی بودن، تجربه و بازتولید میشـــود. فینفســـه نوعی عوامیگری را با خود به همراه دارد، بویژه وقتی ســـعی میکنید با فرم ظاهری و حـــرکات پروفورماتی­ک و میمیک پرفشـــار صورت بـــرای انتقال بیشتر همراهش کنید.

در طـــرح این موضوعـــات آنچه الزم اســـت به چالش کشـــیده شـــود نه الزاماً ســـرفصلها­یی اســـت که ارائه میشودکه آنهـــا به طور منطقی مشـــکل ندارند و حتی میتوانند موضوعـــات ضرور روز باشـــند- بلکه امر «تکرار» آنها است که در خود ابتذال تولید میکند. راهحلهایی ارائه شـــده نه صورتبندی نظری دارند نه منطقـــاً میتوانند به گام بعدی منجر شوند. هشـــدارها آنقدر در سطح، اتفاق میافتنـــد که با همان هیجـــان تندی که شنیده میشوند، فراموش خواهند شد. عمق استدالل در اینگونه بحثها اندک اســـت. کلمات گاه وردگونه یـــا پرتابی یا آمیخته با نوعی احساســـیگ­ری بیمایه دیکته میشـــوند. در این جنـــس از ارائه مطلب با تمام فروتنی و تواضع ظاهری سخنران یا نویسنده، جنسی از اتوریته نرم و ترنسپرنتی نهفته است.

«اگو»ی ســـخنران یا نویســـنده چنان پررنگ است که بر کل موضوعات مطرح شده سایه میاندازد. نوعی تازه به دوران رسیدگی زمخت یا حتی نازک طبعانه در پشت فیگور هیجانی سخنران یا نویسنده پشت متن، عیان است که ناخودآگاه ما را به نیشخند وا میدارد.

ســـطح بحثهـــا البتـــه تعیینکننده اســـت. قطعاً از بحثهای فلســـفی این اگوسنتریسـ­ــم و اسنوبیســـ­م را بیـــرون کشیدن، دشوارتر است اما در بحثهای کنشـــگران­ه و اکتیویســـ­تی راحتتـــر و در رویکردهای خیریهای آنقدر آســـان که به زحمتش نمیارزد.

باشد تا شنونده و خواننده پروسواسی باشیم.

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran