ناصر نصیری- حسن همایون
کامبیزدرمبخشدرهفتادوپنجسالگیفعالوپرکاراست،بهدیدارایشاندرکافهکتاب ثالثبهدیدنشرفتیموبااودرباره«انرژیمثبت»تازهتریننمایشگاهآثارشگفتوگو کردیم. او در این گفتوگو از کاریکاتور سیاســـی، سالهای همکاریاش در مجله توفیق و خلق «مینیاتورهای ســـیاه» در ضمیمه ادبی روزنامه آیندگان و ممنوع از کار شدنش در سالهای قبل از انقالب گفت. هنرمندی که حاال درباره نمایشگاه جدیدش میگوید «برایشانرژی مثبتگذاشتمتاحسخوبیبهمردمومخاطبهایمبدهم.»مقصود ازبرپاییایننمایشگاهدرجمالتیخالصهمیشودکهاینچنینآنهاراکنارهممیچیند: «وقتی روزنامهها را میخوانید و تلویزیون میبینیـــد، نه تنها در ایران، بلکه جهان بهم ریخته اســـت. مردم ما دچـــار یک غم عمومی شـــدهاند، آنها مدام تلخـــی و ناراحتی میبینند.وظیفهمنهنرمندایناستکهمرهمیبرزخمهایشانبگذارموبهآنهاحس خوببدهموآرامشانکنمتایکمقداریازاینحالتغمگینبیرونبیایند.» ■ آیانمایشگاه«انرژیمثبت»نشانازیک اآلن مـــردم مـــا دچـــار یک غـــم عمومی تغییردررویکردوجهانبینیشمامیدهد؟ شدهاند. آنها مدام تلخیها و ناراحتیها را
عنوان این نمایشگاه را از بازیدکنندهها میبینند، وظیفه من هنرمند این است که و مخاطبهایـــم گرفتهام. ســـال گذشـــته مرهمی بر زخمهایشان بگذارم و به آنها 6نمایشگاهانفرادیداشتموچندنمایشگاه حس خوب بدهم و آرامشـــان کنم تا یک میکرد، محبوبیتی عام داشـــت که خیلی زود هم این محبوبیت به دست نیامد. من هشت سال در این نشریه کار کردم درحالی کـــه «توفیـــق» ســـابقه انتشـــاری طوالنی داشت. در آن زمان تولیدم زیاد بود، با اکثر مطبوعات کار میکردم، بسیار جوان بودم و به پول هم نیاز داشـــتم ولی به خاطر این همکاریها مجبور شـــدم از «توفیق»جدا شوم چون نمیگذاشـــت با جای دیگر کار کنیم.تنهاخطقرمز«توفیق»فقطشخص شـــاه و روحانیت بود و نمیشد آنها را نقد کرد. در آن دوره هم سانســـور بود و بســـیار وضعیتسختیبود،یادماستیکفردی بود به نام محرمعلی خان که همیشه کاله به سر داشت و جیپ سوار میشد. او کارمند بازنشســـته شـــهربانی بود و به چاپخانهها میرفت و بعضی چیزها را حذف میکرد.
■ از حیث فنـــی در دوره توفیق کارهایتان معطوف به پرتره اســـت، اما با گـــذار از آن دوره بیشـــتر از اینکه بـــه پرتـــره بپردازید تصمیم گرفتید وجوه دیگر کارتان را عمق دهید.
«توفیق» یـــا روزنامههای دیگر با عامه مردمسروکارداشتندومجبوربودم طوری طرحها را بکشـــم که مـــردم آن را بفهمند که البتـــه نمیگویـــم کار بدی اســـت. من به خاطر ســـفرهایم به خـــارج، در کنار کار، شروع به خلق یک سری کار هنری کردم و تالشُداشتم از هنرمندان کاریکاتوریست مانند بســـک، شـــاگال، اســـتاینبرگ ایده بگیـــرم. ایـــن چنین بود کـــه کاریکاتـــور در صفحههای هنـــری و خالقانه هم جایش را پیـــدا کرد، مـــن هم متأثر از آنها ســـعی کردم در کنار کاریکاتورهـــای روزمره، آثار و