Iran Newspaper

الالیی‌مادرانه

-

حــال کالین خــوب نبود و ما هنوز این را نمیدانســت­یم، اما بدن نحیف او با یک عفونت کشــنده مبارزه میکــرد. حدود یک چهارم از زنــان حامل باکتریای به نام «اســترپتوک­وک گروه بی» هستند، این باکتری ضرری برای مادران ندارد اما میتواند نوزادا ِن آنها را بکشد. این باکتریها در اواخر حاملگی به طور مطمئنی قابل تشخیص بوده و براحتی هنگام زایمان با پنی سیلین قابل درمان هستند. امــا در ســال 1995 پروتکلهای مربوط به این گونــه آزمایشها و درمانها هنوز در همه بخشهای نظام بهداشــت و درمان امریکا به یک رویه معمول تبدیل نشده بود. بــه همیــن دلیــل برخــی از بیمارســتا­نها و پزشــکان آزمایشهــا­ی مربــوط به تشــخیص ایــن نوع باکتــری را انجام میدادنــد اما انجمن متخصصــان زنان و زایمــان تــا آن زمان این رویه را تأیید نکرده بود و اعضای هیأت مدیره پزشــکی ایالت نیز این اقدام را بهعنوان یک استاندارد مراقبتی در مراکز درمانی اجباری نکرده بودند. صبح روز بعد کالین در تب شدیدی میسوخت و میزان عفونت موســوم به «ســپیس» در خونش باال بود. او به مدت 9 روز در شرایط اضطراری مراقبتی و در بخش مراقبتهای ویژه نوزادان برای زنده ماندن مبارزه میکرد. خیلــی زود مجبور شــدند کــه نوزاد را به دســتگاه تنفس مصنوعــی وصل کنند، دســتگاهی که بهطور منظم قفســه ســینه کوچک کالین را باد میکــرد تا بتواند نفس بکشــد. پاتریس بسختی میتوانســت بخوابد و اغلب وقتی روی صندلی کنار تخت کالین نشسته بود از خستگی خوابش میبرد. او برایم توضیح میداد کــه کالیــن به مدت 9 ماه به صدایش گوش داده و او را لمس کرده و امروز بیش از هر زمان دیگری به آن صدا و نوازش نیاز دارد. او ساعتها و روزها کنار کالین مینشست و انگشتان کوچکش را میگرفت و برایش الالیی میخواند. مدتی بعد دکترها عکسهای اسکن ناراحتکنند­های را از مغز نوزاد به ما نشان دادنــد. عفونــت بخش اعظمی از مغز او را نابود کرده بــود. آنها به ما گفتند که نوزادمان فقط بواســطه اتصال به دســتگاه تنفس زنده اســت؛ «پســر شما رفته است» اما آنها به ما مستقیم نمیگفتند که چه باید بکنیم بلکه مایل بودند که ما به آنها بگوییم که دستگاه را قطع بکنند یا نه. ما چگونه میتوانستیم این کار را انجام دهیم؟ او آنجا بود، زنده و درســت در مقابل ما. از ما خواســته میشــد که تســلیم شــویم و اجــازه بدهیم که کالین بمیــرد. برای سرکشــی به بچههای دیگرمــان ســری به خانــه زدم. پدر و مادر مــن در خانه ما بودنــد. همانگونه که معموالً برایم اتفاق میافتد، این بار نیز تحت فشــار، آرام بودم، حتی کمی یخ کــرده بودم. امــا وقتی برای والدینم توضیح میدادم که چــه اتفاقی افتاده و ما با چه تصمیم ســختی مواجه شــده ایم، بغضم ترکید و اشکم سرازیر شد. فکر نمیکنم هیچ یک از آنها واقعاً میدانستند که چه کاری باید انجام بدهیم.

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran