رفتار ما، فرهنگ ما
در میان دوســتان و آشــنایان در آن مهمانی گرم و گیرا نشســته بودیم و به سخنان آن یار ازسفربرگشته گوش میدادیم. او که از یک سفر کوتاه به کشور هندوستان بازگشته بود دربارهی دیدههایش از کشور هفتادودوملت سخن میگفت. از دستفروشــانی که به هنگام دیدن گردشگــر بیگانه بر ســر او هوار میشــوند تا کاالیی را به او بفروشــند، از بهایی که در آغاز میخواهند و اگر از آنان نخری تا یکسوم آن پایین میآیند، از بوی بدی که در خیابانهای دهلی احساس میشود و آدمی را به دم درکشیدن وامیدارد ... همهی ما با شــور و شوق به سخنان او گوش میدادیم و میکوشــیدیم هند شگفتانگیز را در اندیشهی خود باز ســازیم. ناگهان دوستی فرزانه، که کنار من نشسته بود، وای دردناک و کشیدهای از ته جان سر داد. در میان آن سخنان شــیرین آه تلخ او شگفتآور بود. چرایش را که از او پرســیدیم با کمی درنــگ گفت: با خودم میاندیشــیدم که آن زیبایی و شکوهی که من از هندوستان میشناسم و در پندار دارم با آنچه دوستم میگوید تا چه اندازه به تباهی و سیاهی کشیده میشود. گمان میکنید که گردشگران بیگانه که از ایران میروند با دوســتان خود چه دربارهی ایران میگویند. آیا از زیباییهای ایران و برای دوستان خود در کشورشان میگویند. رفت و آمد آشفته و نابسامانیای که هر روز با دمیدن خورشید در تاروپود شهرهای ما روان میشود، یا پرتاب پســماند از پنجرهی خودروهای چندصد میلیون تومانی به خیابان و بیابان. چهرههای تهی از لبخند و شــادیای که از بام تا شام به دنبال سوسوی کمرنگ امیدشــان میدوند یا جوانانی که آســوده از گردش چــرخ روزگار نفسهای خــود را در میان دود ســیگار و قلیان در کافهها و رســتورانها فرو میکشــند! گردشگران از رفتار هازمانی(:اجتماعی) ما چه به یاد میسپارند و بازگو میکننــد؟ حقی که از هممیهن خویش دریغ میکنیم و در خیابانها به آن ارج و ارزشی نمیگذاریم و با خشــم و خشونت با هم برخورد میکنیم یا حقی که موسسات بانکمانند از مردم میخورند و بیاعتنا به پیمانی که بستهاند روزگار مردمان را سیاه میکنند. بیگمــان زیباییهایــی که هــر گردشگر میتواند از ایران به یاد ســپارد بســیار است. دریغ اســت که زشتیهایی را بر چهرهی پاک ایرانی بنشــانیم. دریغ است که آب به آسیاب رســانههایی بریزیم که جز بــدی از ایران ما بازتــاب نمیدهند و میکوشــند ایران و ایرانی را در چشــم جهانیــان خوار کنند. دریغ است که با دست خود گردشگرانی را که میتوانند چهرهی مهربان، دادگر و خردمند ایرانی را به هممیهنان خود بشناسانند با رفتار نادرســت خود با آن رســانهها همسو کنیم! آنچه گردشگر با چشــم خــود از ما میبیند و به دوســتان خویش بــاز میگوید ماندگار و ماندنی است، مباد که زیبا و زیبندهی ایرانی نباشد. بایســته و شایسته است که هر یــک از ما در پایان هــر روز بر خویش بنگرد و زشــت و زیبای خود را زیر نام ایرانی ببیند و خود را به داوری بنشــاند. اگر خود را داوری نکنیم دیگران مــا را داوری خواهند کرد! باید پیوسته بکوشیم که رفتارمان را نیک گردانیم تا آنجا که شایستهی نام ایران و ایرانی شویم. سفارش فردوسی بزرگ را آویزهی گوش کنیم که میفرماید: جز از نیکنامی و فرهنگ و داد ز کردار گیتی مگیرید یاد (شناسه: )36611