Amordad Weekly Newspaper

تاریخ یهود (بخش دهم)

- نویسنده اردالن کوزهگر

گزارش تورات را تا آنجا پی گرفتیم که یعقوب به سوی سرزمین داییاش «البان» به خاور(:شرق) گریخــت. چون به آنجا رســید دایــیاش از او پذیرایی کرد. یعقوب شــیفتهی دختردایی زیبا و خوشاندامش «راحیل» شــد و او را از البان خواســتگار­ی کرد. البان پذیرفت که چنانچه یعقوب هفت ســال برای او کار کند راحیل را به زنــی به او دهد. یعقوب نیز چنین نمود و پس از هفت سال از داییاش خواست تا پیمانش را به جــا آورد. البان نیز پذیرفت و آیین عروســی را برگزار کرد، ولی به جای راحیل دختر بزرگترش «لیه» را به حجله فرستاد. فردای عروسی یعقوب دانست که داییاش او را فریفته است، پس به او خرده گرفت، البان گفت که در میان آنها شوهر دادن دختــر کوچکتر پیش از دختر بزرگتر به آیین نیســت، ولی چنانچه یعقــوب بپذیرد که هفت ســال دیگر برای او کار کند وی هم پس از یک هفتــه راحیل را به زنی به یعقوب خواهد داد. یعقــوب هم پذیرفــت و اینچنین با هر دو دختردایی پیمان زناشویی بست. یعقوب از همسر نخستش، لیه و نیز از کنیزان زنانش فرزندان بســیاری یافت، ولی راحیل تا زمان درازی باردار نشــد تــا اینکه خداوند او را بــه یاد آورد و او پســری زایید که نامش را یوسف نهاد. یعقوب بیست سال نزد البان ماند و چون البان او را خوشیمن میدید و افزایش داراییاش را به شوند(:دلیل) بودن او میدانست، میکوشید تا او را با مهربانی نگاه دارد. ولی یعقوب چندان به داییاش وفادار نبود و به شــیوههایی گلهی خویش را بزرگ و فربه میکرد و گلههای البان را نزار و ناتوان میگذاشــت. این بدکاریها از چشم پسران البان پنهان نماند، پس کوشیدند او را بیاگاهاننـ­ـد. پس اندکاندک رفتار البان با یعقوب دگرگون شــد. در اینجا خداوند به یعقوب پیغام داد که روزگار دگرگون شــده اســت و او بایــد به نزد پــدرش در کنعان بازگــردد. پس یعقوب نیز زنان و فرزندان و داراییهایش را گرد آورد و روزی پنهانی از میانرودان گریخت، از رود فرات گذشت و رهسپار کنعان شد. سه روز پس از گریز یعقوب البان از آنچه گذشته بود آگاهی یافت و نیز آگاه شد که بتهای خاندانش را ربودهاند، پس با چند تن با شــتاب در پی داماد گریزان رفت تا اینکه در کوهستان «جلعاد» به او رسید. جلعاد یــا گیلعاد (در عبــری : ּגְָלעד) نام ســرزمینی است کوهستانی در خاور اردن. نام آن شاید به چم «سخت» و «ناهموار» باشد که نشــان از آبوهوای آن سرزمین دارد. ‪(QF\FORSHGLD -XGDLFD(‬ )*LOHDG باری خداوند شــبهنگام به خواب البان آمد و او را هشــدار داد تا آسیبی به یعقوب نزند. البان به نزد یعقوب رفت و از اینکه بیخبر از نزد او رفتــه بود وی را نکوهید و خواســتار بازگرداندن بتها شــد. ولی بتها را راحیل بدون آگاهی شــوهرش و خودسرانه دزدیده بود و یعقوب از این کار آگاه نبود. پس از البان خواســت تا او و بار و بنهاش را بگردد تــا ببیند که بتها نزد او نیســت، راحیل بتها را پنهان ساخت و ازایــنرو، البان چیزی نیافت. پس دایی و خواهرزاده با هم آشــتی کردند و همانجا پیمان دوستی بستند و از هم جدا شدند. یارینامه تورات فارسی ‪(QF\FORSHGLD -XGDLFD YRO‬ (شناسه: )36666

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran