Amordad Weekly Newspaper

پیِر سبز، نیکبانوی پارسای ایران زمین

- نویسنده مهیندخت دهنادی (شناسه: )36673

‌زمزمــ ‌هی‌اوســتا‌و‌آوای‌چک ‌ههــای‌آب‌در‌ خنکای‌دل‌کوه،‌کوهی‌سرسبز‌در‌میان‌کویر‌ و‌در‌هوای‌پایان‌خوردادماه‌حسی‌آشنا‌است‌ برای‌آن‌ها‌که‌به‌دیدارش‌آمده‌اند. پیر‌اســت‌پیر‌روزگار،‌روزگاری‌دور،‌روزگار‌ جنگ‌و‌ترس‌و‌گریز،‌گریز‌از‌چنگ‌دشمنان.‌ آ ‌نها‌که‌م ‌یخواستند‌دامانش‌را‌ناپاک‌کنند.‌ گرچه‌پیر‌اســت،‌اما‌هنوز‌سبز‌و‌پابرجا‌است.‌ پیر‌ســبز‌همان‌پیری‌اســت‌که‌داستانش‌را‌ بارها‌برایمان‌گفته‌اند.‌ داســتان‌روزگار‌جوانــی‌اش‌را‌شــنیده‌ایم:‌ «نیک‌بانویــی‌جوان‌به‌نــام‌حیات‌بانو‌که‌از‌ ‌شاهدخ ‌تهای‌ساســانی‌است‌پس‌از‌سقوط‌ مدائن‌برای‌حفظ‌ناموس‌و‌پاکدامنی‌خویش‌ آوار‌هی‌بیابا ‌نهــای‌ایران‌م ‌یرود.‌حیات‌بانو‌و‌ مروارید،‌که‌یار‌و‌هــم‌راه‌او‌بود،‌در‌بیابان‌از‌ هم‌جدا‌م ‌یشــوند.‌حیات‌بانو‌به‌سمت‌خاور‌ شــهر‌یزد‌م ‌یرود‌و‌در‌۷۳‌کیلومتری‌شــهر‌ اردکان‌بــه‌دامن ‌هی‌کوهی‌پشــت‌هیومن‌و‌ سنجد‌می‌رسد.‌رو‌به‌دشت‌م ‌یکند‌و‌سیاهی‌ دشــمن‌را‌از‌دور‌م ‌یبیند،‌نــاالن‌و‌گریان‌از‌ کوه‌خشک‌باال‌م ‌یشود.‌سپاه‌سوار‌هی‌دشمن‌ هر‌دم‌به‌او‌نزدی ‌کتر‌م ‌یشــود.‌حیات‌بانو‌از‌ رهایی‌ناامید‌م ‌یشود.‌دست‌به‌نیایش‌پرداخته‌ و‌سراسیمه‌از‌دل‌کوه‌باال‌م ‌یرود. حیات‌بانو‌هیچ‌گاه‌به‌دســت‌دشمن‌نمی‌افتد.‌ ســپاهیان‌پس‌از‌نیافتن‌او‌دست‌از‌پا‌درازتر‌ باز‌م ‌یگردند.‌پس‌از‌چندی‌از‌باالی‌این‌کوه‌ بلند‌خشــک‌و‌بایر،‌قطر ‌ههــای‌آب‌به‌زمین‌ م ‌یچکد.‌به‌قدری‌که‌مســافران‌را‌ســیراب‌ و‌اگــر‌جمعیــت‌زیادتری‌به‌آ ‌نجا‌برســند،‌ جریان‌قطــرات‌آب‌بی ‌شتر‌شــده‌و‌همه‌را‌ کفایت‌م ‌یکند.»۱ داســتان‌پر‌رمز‌و‌راز‌حیات‌بانــو‌این‌کوه‌و‌ ایــن‌چکه‌چک ‌ههای‌آب‌هر‌ســال‌زایران‌را‌ از‌سراســر‌جهان‌به‌ســوی‌خود‌م ‌یکشــد.‌ راه‌رســیدن‌به‌پیر‌دراز‌اســت.‌تا‌چشم‌کار‌ م ‌یکند‌کویر‌اســت‌و‌کویر.‌از‌میان‌پی ‌چوخم‌ جــاده‌ناگهان‌در‌دل‌کوه‌درختان‌سرســبز‌و‌ خیل ‌هها(:اتا ‌قهــا)‌دیده‌م ‌یشــوند.‌چک ‌ههای‌ آب‌دامان‌حیات‌بانو‌را‌سرســبز‌کرده‌اســت.‌ ‌پاکدامنی‌اش‌از‌او‌زیار ‌تگاهی‌ســاخته‌است‌ برای‌راز‌و‌نیاز‌و‌نیایش.‌حیات‌بانو‌هر‌ســال‌ خوردادماه‌که‌م ‌یشــود‌چشــم‌به‌راه‌است.‌ ‌چشم‌به‌راه‌مردمی‌که‌او‌را‌می‌شناسند.‌مردمی‌ که‌هزاران‌سال‌داســتانش‌را‌سینه‌به‌سینه‌و‌ ‌نسل‌ب ‌هنسل‌در‌گوش‌یکدیگر‌خوانده‌اند.‌آ ‌نها‌ که‌باور‌دارند‌زنان‌پارسا‌آبروی‌این‌سرزمین‌ را‌پاس‌داشته‌اند.‌ این‌زایران‌راهی‌دراز‌و‌پله‌هایی‌بســیار‌را‌تا‌ باالی‌کوه‌م ‌یروند‌و‌پای‌پیر‌نیایش‌م ‌یکنند‌ و‌گاهی‌در‌خاموشــی‌از‌آوای‌چک ‌ههای‌آب‌ داســتانش‌را‌م ‌یشنوند‌و‌ســیراب‌م ‌یشوند.‌ برخی‌از‌زایران‌کمی‌از‌آب‌را‌به‌خانه‌هاشــان‌ م ‌یبرند.‌برخی‌تکه‌پارچه‌یا‌نخی‌را‌به‌درخت‌ کهن‌سال‌پیر‌دخیل‌م ‌یبندند،‌شمع‌م ‌یافروزند،‌ عودی‌آتش‌م ‌یزنند،‌این‌پیر‌کهن‌ســال‌آن‌‌ اندازه‌گرامی‌اســت‌که‌تاز ‌هعروس‌و‌دامادها‌ را‌با‌سازوآواز‌به‌پایش‌م ‌یبرند‌تا‌شگونش‌از‌ آغاز‌زندگی‌هم‌راهشان‌باشد.‌ هنگام ‌هی‌زیارت‌پیر‌4۲‌تا‌۸۲‌خوردادماه‌است‌ و‌زایران‌شب‌و‌روز‌بیدارند‌و‌شادی‌م ‌یکنند.‌ آش‌و‌ســیروگ‌نذری‌م ‌یدهند،‌نیای ‌شهای‌ گروهی‌م ‌یخوانند،‌مادران‌داستان‌پا ‌یداری‌و‌ پا ‌کدامنی‌پیر‌را‌در‌گوش‌دخترانشان‌زمزمه‌ م ‌یکنند،‌از‌آبرو‌و‌بزرگی‌زنان‌ایرانی‌و‌ارزش‌ خانواده‌م ‌یگویند.‌ گرچه‌حیات‌بانو‌سرگذشــتی‌غم‌انگیز‌داشت‌ ولی‌سرنوشــتی‌نیــک‌دارد.‌پیرامونش‌پر‌از‌ خرمی‌اســت‌با‌مردمانی‌که‌به‌این‌پا ‌یداری‌ و‌پاکدامنــی‌ارزش‌م ‌ینهنــد‌و‌به‌شــادی‌ م ‌ینشــینند.‌او‌و‌دیگــر‌پیران‌گا‌هها‌پا ‌سدار‌ آبروی‌مردمی‌هســتند‌که‌از‌گذشت ‌ههای‌دور‌ ‌تاکنون‌با‌هم‌پیوندی‌ژرف‌دارند.‌‌ در‌کویر‌لوت‌پیری‌در‌دل‌کوهی‌به‌پا‌ ‌خیزشی‌کرده‌است‌تا‌عالم‌شناسد‌جا ‌یگاه‌۲

پ ‌ینوشت: ۱-‌کتاب‌پرستشگا‌ههای‌زرتشتیان،ن‌وشت ‌هی‌رشید‌شهمردان. ۲-‌بیتی‌از‌شعر‌پیر‌سبز،‌سرود‌هی‌رستم‌خسرویان‌(رخسار).

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran