Amordad Weekly Newspaper

قدر مجموعهی گل مرغ سحر داند و

- خبرنگار امرداد نگار جمشیدنژاد

گفتوگو با نویسندهی کتاب «گلوگیاه در هزار سال شعر فارسی»

«بهرام گرامی» در سال 1321 در تهران زاده شد. وی دارای مدرک کارشناسی مهندسی کشاورزی از دانشگاه تهران، کارشناسی ارشد اصالح نباتات و بیماریهای گیاهی از دانشگاه آمریکایی بیروت و دکترای ژنتیک و علوم گیاهی از دانشــگاه منیتوبا در کانادا اســت. بهرام گرامی افزون بر کتابها و نوشتارهای بسیار در زمینهی گیاهشناسی دانش خود را با ادبیات فارســی پیوند داده و تجربهی سالها پژوهش خود را با ذوق ادبیای که بیگمان در خود نهفته داشته در آمیخته است که برآیند آن کتابی با نام گلوگیاه در هزار ســال شعر فارسی است. در این کتاب از ســرودههای سرایندگان کهن تا فروغی بســطامی بهره برده شده است و به ســرایندگا­ن پس از آن پرداخته نشده است چراکه به باور نویسنده در سرودههای سرایندگان همروزگارچن­دان نشان و شناختی از ویژگیهای گلوگیاه به چشم نمیخورد. گلوگیاه در هزار ســال شــعر فارســی که با پیشگفتار زندهیاد ایرج افشار چاپ شده است شناختنامها­ی کامل از کاربرد مضامین، استعارهها و تشبیهها از گلوگیاه در ادبیات فارسی است.

چرا بیشترین کاربرد نام گلها در سرودههای فارسی در ستایش دلدار(:معشوق) است؟ به باور من افزونبر اینکه از دید دلباخته(:عاشق) دلدار همیشــه به لطافت و زیبایی گل میماند ســرایندگا­ن به اعتبار زبانآوری خود را همچون بلبل زمزمهخوان میدانســته­اند و دلدار خود را در بر سر شوق آوردن این زمزمهسرایی همچون گل میدیدهاند و چه بســا چون مقصود از دلدار در ادبیات فارســی بیشتر زن بوده است لطافت و زیبایــی زنانه با لطافت گل بیپیوند نیســت، ســرایندگا­ن ایرانی به بهترین شیوه از این پیوند بهره بردهاند. آیا در ادبیات جهان هم کاربرد اینگونه مضمونها رایج است؟ به تازگی با همکاری دوست پژوهشگری بررسی تشــبیهها و اســتعارهه­ای ادبیات باخترزمین را با ســرودههای «ادگار آلن پو» آغــاز کردیم و البته آنچنان به جایی نرسیدیم و در ادامه به سرودههای ویلیام شکسپیر و دیگر ســرایندگا­ن میپردازیم. در ادبیات باخترزمین هم مضمون و تشــبیههای گلها کاربرد دارد. در برخی ســروده های ســده ی 16 و 17 میــادی در ادبیات انگلســتان، گاه زلف معشــوق(مذکر) به سنبل تشبیه شده است. در نمونههای دیگر هم از مضمونهای گلوگیاه در ادبیــات باختــر و ادبیات خاورزمیــن و حتا در ادبیات تازی(:عرب) بهره برده شده است ولی این بهرهمندی و کاربرد این مضمونها بههیچروی و در هیچ جای جهان با ادبیات ایران برابری نمیکند. در کتاب صور خیال در ســرودهی فارسی استاد محمدرضا شفیعی کدکنی آمده است که در ادبیات تازی کاربرد این مضمونها رنگ و بوی درباری دارد و ســرایندگا­ن تازی برخــی از مضمونها را از ادبیات ایــران وام گرفتهاند و پسازآن این دســتمایهه­ا دوباره به ادبیات فارســی برگشته است. ازاینرو، ادبیات تازی به شوند اوضاعواحوا­ل آبوهوایی نمیتوانسته است در این زمینه از خود چیزی بر جای بگذارد و در بخشی از زمان از این درونمایهی ادبیات فارسی بهره برده است. آیانامگلها­بهعنوانکنا­یههمبهکارب­ردهشدهاست؟ سرایندگان بســیاری با بهرهگیری از نام گلها و گیاهان در پرده و پیچیدگی ســخن گفتهاند. این سرایندگان با نگاه باریکبینان­ه ویژگیهای گلها و گیاهان را مانند ایســتادگی سرو، خم بودن سر بنفشه و زبان سوســن را در البهالی تشبیهها و اســتعارهه­ا به کار بردهاند و بــا این مضمونها ســخنهایی گفتهاند که شاید بهگونهی دیگری نمیتوانستن­د بازگو کنند. برای نمونه در بسیاری از سرودههای فارسی از آزادگی سوسن سخنها گفته شده است. آنچه سوسن را در سرودههای فارسی از دیگر گلها دیگرگون کرده است ازیکسو، زبان و زبانآوری به شوند همانندی گلبرگهای آن به «زبان» و از سوی دیگر خاموشی آن با وجود زبان برآمده از کام است. سرایندگان فارسی با توجه به این اوضاعواحوا­ل از ایــن ویژگیها به خوبی در گوشه زدن و سخن به پهلو گفتن سود بردهاند. کدام سرایندگان بیش از همه از این درونمایهها بهره بردهاند؟ سرایندگانی طبیعتگرا چون منوچهری دامغانی، فرخی سیســتانی و امیر معزی این مضامین را بســیار به کار بردهاند از سویی سرایندهای که از دید مضمونسازی از گلها و گیاهان جای تهی در سرودههایش پیدا نمیشــود صائب تبریزی است. برای نمونه این سراینده 160 بیت دربارهی مغز ســبز، روی سرخ، خاموشی، خندانی و دیگر ویژگیهای پسته سروده است. ولی حافظ در به کار بردن این مضامین شیوهی ویژهی خود را دارد و بهگونهای زیباتر و دلکشتر از این تشــبیهها و استعارهها بهره گرفته است. در سرودههای حافظ نزدیک به 300 بار نام گل و آمیختههای(:ترکیبات) آن همچون گلزار و گلستان دیده میشود که در اوج زیبایی و دلنشینی به کار رفته است. پژوهشهای دیگری هم در این زمینه دارید؟ در کتابــی که ســال گذشــته چاپ کــردم با عنوان«گیاهان در قرآن» به این موضوع پرداختهام که در قرآن جز یک مورد که ســرخی افق به گل سرخ همانند شده است نام هیچ گلی نیامده است. شاید در بیابان عربستان رویش گل شدنی نبوده اســت. ولی نام گیاهــان و درختانی چون نخل، زیتون، انار و انجیر را در قرآن میبینیم. ازسویی، در نوشــتاری که با عنوان «گیاهان تورات» دارم به این جســتار پرداختهام که نام گلها و گیاهان بسیاری در تورات آمده اســت چراکه خاستگاه تورات ســرزمین فلسطین اســت و این سرزمین دارای گلها و گیاهانی گوناگون است. در نوشتار دیگری با نام «گلوگیاه در شاهنامهی فردوسی» به بررســی درونمایهها­ی به کار برده شــده در شاهنامه پرداختهام. به باور همگان شاهنامه کتابی اســت که در آن بیش از هر چیــز نبرد، دالوری، پهلوانی و کشتار است که هرچند این مفهومها در شاهنامه کاربرد بسیاری دارند ولی فرزانهی توس با هوشیاری و ریزبینی گلها و گیاهان را در شاهنامه آورده است. در شاهنامه بیشتر نام گلها و گیاهان در همانندی بــا ویژگیهای قهرمانان و پهلوانان آمده است. برای نمونه بلندای برافراشتهی پهلوانان و یان به سرو همانند شده است. باید بگویم اگرچه ویژگی گلها و گیاهان مانند زبان سوســن، بلندای سرو یا خمیده اندام بنفشه در همهی ســرودهها و در درازای سدهها یکسان است و بسیار به کار برده شده است ولی هر یک از سرایندگان به شیوهی خود و با پیچیدگیها و ریزبینیهای ویژه از آن بهره بردهاند و چگونگی کاربرد این درونمایهها در ســرایش هر سراینده دیگرگون اســت. نیــاز میدانم بگویــم که در ادبیات فارسی هر کجا از گل نام برده شده است فردید(:منظور) گل سرخ است و نام گلهای دیگر بدون پیشوند گل آمده است مانند سوسن، بنفشه یا نسترن و هیچگاه ترکیبی بهگونهی گل سوسن، گل بنفشه یا گل نسترن نمیبینیم. ایــن درونمایهها هنوز هم در ادبیات فارســی جایگاهی دارند؟ در کتاب گلوگیاه در هزار سال شعر فارسی این جستار را از آغاز چکامهی(:شعر) کاسیک فارسی تا 50 سال پیش از مشــروطیت بررسی کردهام و فروغی بسطامی و قاآنی شیرازی سرایندگانی هستند که در واپسین بخش این پژوهش جای گرفتهانــد. دربارهی ســرایندگا­ن همروزگار هم پژوهشهایی را آغــاز کردهام. اگرچه گفتن این جستار ممکن است برای برخی خوشایند نباشد، ولی میتوان گفت که درونمایهها و تشبیههایی که سرایندگان نوپرداز در سرودههای خود بهکار برده یا میبرند دیگرگــون از گونهی کاربرد آن در ادبیات کهن ما است و پاسخگو نیست. برای نمونه یک ســرایندهی همروزگار از گلهایی در شــهر یا خانهی دلدار خود سخن میگوید که این گلها بههیــچ روی در یک زمان یا در یک جای نمیرویند. یا در جایی آمده است «در جاده نیلوفرها سرکشیده بودند» این نمونهها نشانگر این است که ســرایندگا­ن نوپرداز ما از گلها و گیاهان تنها برای آذینبخشی سروده بهره میبرند و نه در معنا و یا بازگفتن ویژگیهای راستین آن گیاه، چراکه شناختی از ویژگیهای این گیاهان ندارند. سرایندگان کهن شناخت و آگاهی کاملی از ویژگیهای رویشــی، رنگ، ریخت، آبوهوا و زمان رویش گلها و گیاهان داشــتند و بسیار هوشمندانه و زیرکانه و به گونهای آرمانمند این ویژگیها را درست در جای خود به کار میبردند. بهــرام گرامی با یادآوری اینکه بــا وجود انبوه نوشــتارها­یی که در این چند دهه در بازگویی و گزارش سرودههای کهن فارسی چاپ شده است گفت: شوربختانه تاکنون پژوهشی فراگیر دربارهی گلوگیاه در ادبیات فارســی انجام نشده است. وی این کاســتی را شوند کمارزش بودن جستار نمیداند و بر این باور است که با شناخت از دانش گیاهشناسی و آشنایی با ادبیات فارسی میتوان با بهرهگیری از دو بال دانش و ادب زمینهی ادامهی چنین پژوهشهایی را فراهم کرد.

* اشاره به بیتی از حافظ

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran