Amordad Weekly Newspaper

زبان‌فارسی،‌جهانی‌که‌در‌مرزها‌نم ‌یگنجد

- گف‌توگو نگار جمشیدنژاد

گلنار و آیینه را کــه میخواندم با جادوی نرم واژههایی روبهرو شــدم که مرا به ســرزمین شگفتانگیز نویســندها­ی میبرد که دردهای روزمرهی مردمان ســرزمینش را با عشــق و افسانه در هم آمیخته اســت. رمانهایش رد جنونی ســرخ که از سرانگشــتا­ن نویسندهای دلداده میتراود را با خود دارد، جنونی که تار و پود واژههایش را به رقصی جاودانه درمیآورد. در دفتر مجلــهی بخارا با او دیــداری کوتاه داشــتم. گپ و گفت با همزبانی که مرزهای گیتاشناســ­ی(:جغرافیایی) را درنوردیــد­ه و با گویش شیرین دری از همتباری و همریشگی ســخن میگفت؛ اگرچه در هنگامهای کوتاه نمیگنجید، بــرای من غنیمتی بود که باید به اندازهی تشنگی مینوشیدم. استاد رهنورد زریاب در سال 13۲3 خورشیدی در شــهر کابل زاده شــد. وی از نویسندگان همروزگار(:معاصــر) افغانســتا­ن و در زمینهی رمان و داستان کوتاه از نامورترین نویسندگان ایــن کشوراســت. رهنــورد دانشآموخته­ی کارشناســی خبرنگاری در دانشــگاه کابل و کارشناســی ارشد از دانشــگاه ولز جنوبی در بریتانیا است. «شهر طلسم شده»، «مردی که سایهاش ترکش کرد»، «دزد اسپ»، «و باران میبارید»، «سگ و تفنگ»، «پیراهنها» (برگردان چند داستان از چند نویسنده)، «زیبای زیر خاک خفته» (گزیده داستانهای کوتاه جهان(، «چار گرد قال گشتم» (رمان)، «درویش پنجم»، «کاکه شش پر و دختر شــاهپریان»، «شورشــی که آدمی زادهگکان و جانورکان برپا کردند» (رمان) و «گلنار و آیینه» بخشی از کارهای او است.

ادبیــات‌ایران‌و‌افغانســتا­ن‌تا‌چــه‌اندازه‌ همانندی‌دارد؟ هماننــدی میان نوشــتههای ادبــی ایران و افغانستان بسیار است و نخستین شوند آن این است که ابزار و مادهی ساختمانی ادبیات هر دو کشور، زبان فارسی است؛ دیگر اینکه چهرهها و بننمایهی ادبی هر دو کشور از رودکی گرفته تا دقیقی، ســنایی، موالنا و سعدی یکی است. ملکالشعرای بهار شیوهی خراسانی را در ایران و خلیلاهلل خلیلی همین شیوه را در افغانستان زنده کرد. بسیاری از سرایندگان و نویسندگان افغان همروزگار از ســرایندگا­ن و نویسندگان ایرانی تاثیر گرفتهاند. از سویی، ما نویسندگان افغــان وامدار برگردانندگ­ان(:مترجمان) ایرانی هســتیم و با این برگردانهــ­ا با ادبیات جهان آشنا شدیم. زمانی که بهمن فرزانه «صد سال تنهایی» گارســیا مارکز را به فارسی برگرداند نویسندگان ایرانی و نویسندگان افغان به یک اندازه از آن بهرهمند شــدند. چون بنمایههای ادبــی جهانی بر نویســندگا­ن هر دو کشــور اثرگذار بوده اســت، همانندی بســیاری میان ادبیات همروزگار ایران و افغانستان است. از‌چه‌نویسندگان‌ایرانی‌ای‌تاثیر‌گرفت ‌هاید؟ دومیــن کتابی که خواندم و بســیار در من اثر گذاشت «ســاغر» نوشتهی مطیعالدوله محمد حجازی بود که شوربختانه امروزه نویسندهای فراموششــد­ه اســت. پس از آن هم با دیگر نویســندهه­ای ایرانی مانند صــادق هدایت، صادق چوبک، جمالزاده و گلشیری آشنا شدم. در ســالهای پایانی دههی ۰3 و دههی ۰4 هدایت سخت بر من اثر گذاشت. در نخستین کارهای من تاثیر هدایت بسیار چشمگیر است ولی پس از آن نوشــتههای­م دگرگون شــد و برای نمونه در گلنار و آیینه از شیوهی ریالیسم جادویی بهره بردهام.

جایــگاه‌ادبیات‌فارســی‌را‌در‌جهان‌‌چگونه‌ م ‌یبینید؟ ادبیات کهن(:کالسیک) فارسی با درونمایهای بیماننــد در جهــان جایگاهــی ویــژه دارد. فردوســی، حافظ، ســعدی و خیام امروزه در جهان از چهرههای ادبی شناخته شده هستند. در جایی خواندم که در جنگ نخســت جهانی هنگامی که ســربازان بریتانیایی برای جنگ روانه میشدند برگردان ســرودههای خیام را زمزمــه میکردند. ادبیات هــمروزگار معاصر فارســی هم درونمایهی نســبی خود را دارد ولی به شــوند دیدگاههای ویژهی باخترزمین در ســه دههی گذشته نسبت به ایران، ادبیات فارســی هم به گونهای با تحریم روبهرو بوده است. از این رو ادبیات همروزگار ایران چندان در آن سو شناختهشــد­ه نیست که به باور من بیشــتر ریشــه در انگیزههای سیاسی دارد. با این همه، برخی از نویســندگا­ن زبان فارســی در جهان شناختهشــد­ه هســتند. نامزد شدن چند بارهی احمد شــاملو بــرای نوبل ادبیات نشاندهندهی این است که ادبیات فارسی در جهان شناختهشــد­ه است. شگفتآور است که نویسندگانی در جهان جایزهی نوبل میگیرند ولــی احمد محمــود، احمد شــاملو و محمود دولتآبادی نوبل را دریافت نمیکنند. به گمان من پشــت این نگاه انگیزههای سیاسی نهفته اســت وگرنه ما امروز در زمینهی ادب فارسی به ویژه در ایران ســرایندگا­ن و نویســندگا­نی داریم که شایســتگی گرفتن نوبــل ادبیات را دارند. ادبیات همروزگار فارسی پرمایه است و گفتنیهایی برای مردمان جهان دارد. بسیاری از کارهای نویسندگان فارسیزبان مانند ابوتراب خسروی اگر به زبانهای دیگر برگردانده شود، خوانندگان بســیاری پیدا میکنــد. ولی با در نگر(:نظر) گرفتــن دیدگاههای ویژهای که در باخترزمین است تا کنون آرزوی فارسیزبانا­ن دستیافتنی نبوده است.

چرا‌ادبیات‌عرب‌با‌این‌ناکامی‌روب ‌هرو‌نشــده‌ است؟ من بــا ادبیات عرب چندان آشــنایی ندارم و در ایــران هم از ادبیات عــرب به ویژه ادبیات داستانی گذشــته از چهرههایی مانند «نجیب محفــوظ» یا «نــذار قبانــی» برگردانهای چندانی نداریم. همچنین از شناخت باخترزمین از نوشــتههای کهن عرب چندان آگاهی ندارم ولی ادبیات همروزگار عربی در اروپا شــناخته شده اســت، به ویژه ادبیات کشورهای شمال آفریقا، الجزایر، تونس مراکش و حتا ســوریه چون بیشتر این کشورها روزگاری در استعمار فرانســه بودهاند و بســیای از نویسندگان آن زمان در این کشــورها با زبان فرانســه آشنا بودند. حتا برخی از نویسندگان نامدار فرانسوی در مستعمرههای تازیزبان زاده شدهاند. برای نمونه آلبر کامو، نویسندهی نامآور فرانسوی، در الجزایر زاده شد. از همین رو زمینهی همواری برای برگردانده شــدن ادبیــات عرب به زبان فرانسه در میان بوده است که سپس برگردان این کارها از زبان فرانسه به دیگر زبانها را در پی داشته است.

به‌کدام‌نویسندگان‌کهن‌و‌ه ‌مروزگار‌ایرانی‌ د ‌لبستگی‌دارید؟ هنگامی که از نویســندگا­ن و سرایندگان کهن ســخن به میان میآیــد نمیتوانیــ­م واژهی نویسندگان ایرانی را به کار ببریم و بایسته(:الزم) است بگوییم ســرایندگا­ن و نویسندگان کهن ادب فارسی. ما فارســیزبا­نان اگرچه با کشیده شــدن مرز میان کشــورها از هم جدا شدهایم، این مرزبندی در ادبیات کهــن ما وجود ندارد. رودکی، دقیقی، فردوسی، مسعود سعد سلمان، موالنا، حافظ، حتا بیدل دهلوی از آن گسترهی شــهرگرایی(:تمدنی) زبان فارســی هستند. از نویســندگا­ن همروزگار ایرانــی همانگونه که گفتم در آغاز با محمد حجازی و سپس با صادق هدایت و دیگران آشنا شدم. اکنون هم شیوهی نگارش احمــد محمود، محمــود دولتآبادی، بزرگ علوی و به ویژه در این ســالها ابوتراب خسروی را بیشتر از همه میپسندم. من بیشتر کارهای ابوتراب خســروی را خواندهام و باز هم در شــگفتم که چرا کارهای او بــه زبانهای اروپایی برگردان نمیشود. زبان‌فارسی‌در‌گستر ‌هی‌ایران‌بزرگ‌فرهنگی‌ چه‌جایگاهی‌دارد؟ ایــران بزرگ فرهنگی یک حقیقت اســت و اگر از دیدگاه تاریخی بنگریم، این گســترهی بزرگ به نام گســترهی شهرگرایی ایرانزمین شناخته میشــده است. این گســتره پیشتر تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان، افغانستان، ایران امروزی، بخشــی از کشور آذربایجان و بخشهایــی از بخش باختری هنــد را در بر داشته است. زبان فارسی در روزگار فرمانروایی مغوالن در هند زبان رســمی هندوستان بوده اســت و در ترکیــه تا پیــش از آتاترک زبان فارسی در این کشور رواج داشته است. زمانی کــه موالنا از بلخ به قونیه میکوچد در آنجا با چالش زبان روبهرو نیســت و نیازی نمیدیده است که زبان فارسی را کنار بگذارد و به زبان دیگری گفت و گو کند یا چکامه(:شعر) بسراید، چراکه خوانندهی(:مخاطب) او در آن کشور با زبان فارسی آشنایی داشته است. از همین رو، روشن است که در قونیه مردمان بسیاری زبان و ســرودههای موالنــا را درمییافتند. حتا در ســفرنامهی پوربتوته(:ابنبتوته) آمده است که در دریای چین میبیند که دریانوردان ســرود میخواننــد و یکــی از این ســرودها به زبان فارسی و این غزل زیبای سعدی است که: تا دل به تو بر بستهام، در بحر غم افتادهام چون در نماز استادهام، دانم به محراب اندری پس، در آن روزگار زبان فارســی از مرزهایی که مــا میپنداریم هم پیشتــر و فراتر رفته بود. من در بیابان گوبی در مغولســتان گوری را دیدم که نوشــتهاش به زبان فارسی بود. بر این پایه، گســترهی زبان فارسی بسیار بیش از این بــوده ولی با گذشــت زمان کوچکتر شــده اســت. با آمدن انگلیسها به هند زبان فارســی جای خود را به زبان انگلیسی داد. با آمدن آتاترک زبان فارسی در آن سرزمین زیر فشــار جای گرفت و در ۰۰1 سال گذشته در افغانســتا­ن هم زبان فارســی زیر فشار بوده و یا دســتکم پشــتیبان دولتی نداشته است. با این همه چون زبان فارســی از دید فرهنگی و ادبی بنیادی اســتوار دارد توانســته است در کشورهای فارســیزبا­ن زنده بماند. اگرچه با فروگیر شدن(:اشغال) ازبکستان و تاجیکستان از سوی شــوروی زبان فارسی با زبان روسی در آمیخته شــد و واژههای روسی بسیاری به زبان فارسی تاجیکستان وارد شد، خوشبختانه تاجیکها امروزه سرگرم بازسازی خود هستند یعنی میخواهند زبان نیاکانی خود را زنده کنند و بگسترند. در افغانستان هم گونهای از آگاهی به ویژه در میان جوانان پدید آمده اســت که به زبان فارســی با بنمایهای که دارد باید به عنوان زبان راســتین این سرزمین نگریسته و از آن پشــتیبانی شود و بایسته است آزادی و استقالل این زبان در گسترهی ایران فرهنگی به رسمیت شناخته شود. گفتوگو با نویســندهی رمانهــای جادویی افغانستان به پایان میرســد. نویسندهای که واژهها جنون عاشــقانها­ش را تاب نمیآورند و من در آیینهی این دیدار مردی را میبینم که مهر نیاکانی در نگاهش موج میزند، مردی که پارهای جداافتاده از میهنی اســت که فرهنگ پربارش در مرزهای گیتاشناسی نمیگنجد.

گفتوگو با رهنورد زریاب نویسندهی افغان

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran