Amordad Weekly Newspaper

فریدون ز ضحاک گیتی بشست

- نویسنده افشین سپهری

ریشههای فریدون در استوره و تاریخ (بخش یکم) داســتان فریدون در میان مردمان ایران، هند و یونان ریشــهای یکسان داشته اســت، زمانی که نیاکان ما با هم میزیســتند یا با هم همکاری نزدیک داشتهاند. پژوهشگران بر این باورند که بســیاری از این داستانها از مردمان کهن آریایی برآمده و در هر شاخه از آن به گونهای شاخ و برگ یا دگرگونی یافته است.

فریدون از نامدارترین چهراد(:شخصیت)ها در شاهنامه اســت. داستان نبرد وی با ضحاک و شکســت دادن وی از زیباترین داســتانها­ی این کتاب جاودانه اســت. سرگذشت فریدون نیز پرداختهی پندار ســراینده نیست. فردوسی بــا اســتادی این داســتان کهــن را از روی بنمایههای(:منابــع) خــود ســروده و چنان پرورانده که آن را تا به امروز جاودانه ســاخته اســت. در این گفتار داستان فریدون به سخن اســتاد توس و ریشــههای این داستان را در استورههای باستانی ایرانی و ناایرانی میجوییم و بررسی میکنیم که چهبسا فریدون چهرادی تاریخی بوده باشد.

داستان فریدون در شاهنامه

پــس از آنکه ضحاک، پادشــاه تازی(:عرب) بــرای آرام شــدن از گزند مارهایــش، که به نیرنــگ اهریمن(:ابلیس) بــر دوشهای وی روییــده بودند، هر روز مغز دو جوان را خوراک آنها میکرد بیداد او همهی سرزمینها و نیز ایــران را فراگرفت. ضحاک شــبی در خواب میبیند که ســه مــرد درون کاخ او شــده و جوانترین آنها که گرزی گاوســر در دست دارد وی را از تخــت به زیر کشــیده و به بند میکشــد. خوابگزاران گزارش این خواب را چنان میبینند که کســی به نام فریدون، که هنوز از مادر زاده نشده، خواهد آمد و پادشاهی وی را خواهــد گرفــت. ضحــاک بیمناک از این سرنوشــت، فرمــان میدهد تــا همهی ســرزمین را جســتوجو کننــد و فریدون را پس از زایش بکشند. پدر فریدون، به نام آبتین، به دســت روزبانان ضحــاک میافتد و مغز او خــوراک مارهای ضحاک میشود. مادر فریدون، به نام فرانک، داغدار مرگ شــوهرش، نوزاد را برداشــت و از بیــم جانــش، او را به کشــتزاری برد و از کشاورزی خواســت که از فرزندش نگهداری کند و از شیر گاوی ویژه، به نام برمایه، نوزاد را خوراک دهد. فریدون ســه سال از شیر آن گاو مینوشــد. ضحاک از بودن فریدون آگاه میشــود. فرانک سراسیمه پســر خود را به کوه میبرد و او را به مردی دینی میســپارد تا بــزرگ کند. چــون ضحــاک فریدون را نمییابد گاو برمایه را میکشــد و کشتزار را به آتش میکشــد. فریدون بزرگ میشــود، از کــوه پاییــن میآید و از مــادر راز زندگی خود را میپرســد. فرانک بــه او میگوید که پدر او و نیز گاو دایهی وی هر دو به دســت ضحاک از میان رفتهاند. با خشــمگین شدن فریدون مــادرش او را از کینخواهی در آن زمان بازمیدارد. چندی که گذشــت کاوهی آهنگر که فرزند او در بند ســربازان ضحاک بود، به دادخواهی بــه درگاه ضحاک میرود و وی آزادی فرزنــدش را میپذیرد ولی از او میخواهد که نوشتاری را که به داد و نیکویی ضحاک گواهی میدهد دســتینه(:امضا) کند. کاوه ســر باز میزند، نامــه را پاره میکند از کاخ بیرون مــیرود. او چرم آهنگری خود را بر ســر چوب میزند و مــردم را به گرد خود میآورد. به سراغ فریدون میروند تا رهبری نبــرد با ضحاک را بــر دوش بگیرد. فریدون درمییابد که زمان دادخواهی فرارسیده است. او به خیزش مردم میپیوندد و با یاری آنها کاخ ضحاک را میگشــایند. فریدون دیوان ضحاک را از میان میبرد و خواهران جمشید ، پادشاه پیشــین، به نامهای شهرناز و ارنواز را کــه در بنــد ضحاک بودنــد آزاد میکند. ضحاک که آن زمان در هندوســتان به دنبال راهی بــرای باطل کردن جادوی(:طلســم) فریــدون بود آگاه میشــود. خشــمگین به کاخ بازمیگــرد­د. فریدون گرز گاوســر را بر ســر وی میکوبد ولی به ســفارش فرشتهی سروش او را نمیکشد بلکه در کوه دماوند به بند میکشــد و اینگونه دورهی هزار سالهی بیــداد ضحاک ماردوش به پایان میرســد و فریدون در آغاز ماه مهر به جای وی بر تخت مینشیند و جشــن مهرگان را پایه میگذارد. فریدون همــهی ویرانیهای روزگار ضحاک را آباد میکند و مردم دوباره به شــادمانی و آرامش میرسند.

داستان فریدون در اوستا

همانگونه که در آغاز گفته شــد، داســتان فریــدون در بنمایههــا­ی فردوســی و اســتورهها­ی باســتانی ایرانی که کهنترین آنها به اوســتا باز میگردند، دیده میشود. اوستای امروزی که در کنار نیایشهای دینی و ستایش اهورامزدا، امشاســپند­ان و ایزدان باورها و اســتورهها­ی نیــاکان ما را از دوران پیش از زرتشت نیز در خود دارد یادکردهایی از اســتورهها­ی جمشــید، ضحاک و فریدون دارد. ضحــاک در اوســتا با نــام اژیدهاک خوانده میشــود. اژی به چم(:معنی) اژدها و دهــاک نامی ویژه اســت. اژیدهاک وارون شــاهنامه که او را یک پادشاه ماردوش تازی خوانده اســت، یک اژدهایی سه سر، سه پوزه و شــش چشم اســت که پلیدترین آفریدهی اهریمن اســت. در کردهی 8 آبانیشــت که در ســتایش ایزدبانوی آب، اردویسور آناهیت (ناهید) اســت میخوانیــم: «از برای من ای زرتشــت اســپنتمان، این اردویســور ناهید را بســتای، کســی که از برای او اژیدهاک ســه پوزه در ســرزمین بابل صد اسب، هزار گاو و ده هزار گوســفند قربانــی کرد و از او درخواست کرد که این کامیابی را به من بده، ای نیک، ای تواناترین، ای اردویســور ناهید، که من هفت کشــور را از انسان تهی سازم. او را کامیاب نســاخت اردویسور ناهید. برای فروغ و َفَرش من او را با نماز بلند میستایم.» آرزوی اژی دهــاک در از میــان بردن آدمیان همان اســت که شــاهنامه بــه گونهی هدف اهریمن از خــوراک دادن ماران ضحاک با مغز جوانان یــاد میکند. در کــردهی دیگر همین یشــت یادی از فریدون و آبتین، که در اوســتا به نامهای ثراتَئوَن و آثوَیه شــناخته میشوند، اســت: «از برای من ای زرتشت اسپنتمان، این اردویســور ناهید را بستای، کسی که از برای او فریدون پسر آثویه در سرزمین چهار گوشه، صد اسب، هزار گاو و ده هزار گوسفند قربانی کرد و از او درخواســت کرد که این کامیابی را به من بده، ای نیک، ای تواناترین، ای ارویسور ناهید، که من به اژیدهاک سه پوزه، سه کلهی شش چشم هزار چســتی و چاالکی پیروزی یابم، به این دروغ بسیار پرتوان که آسیب مردمان است، بــه این پلید و نیرومندتری­ن دروغی که اهریمن به ضد جهان گیتی بیافرید تا جهان راستی را از آن تباه ســازد و که من هر دو زنش را بربایم، هر دو را، ســنگَهَوَک و اَرنَــَوَک را که از برای توالد و تناســل دارای بهترین بدن میباشــند، هر دو را که از برای خانهداری برازنده هســتند. او را کامیاب ســاخت اردویسور ناهید، کسی که همیشه خواســتاری را که َزْور پیشکش کند و از راه راســتین فدیه آورد کامروا میسازد. برای فروغ و َفَرش من او را با نماز بلند میستایم.» سنگَهَو َک و اَرنََوَک همان همسران فریدون به نامهای شــهرنواز و ارنواز در شاهنامه هستند ولی در اوستا یادی از همخونی آنها با جمشید دیده نمیشود. در یشتهای دیگر مانند زامیادیشت، رامیشت و بهرامیشــت نیز یادکرهایی از اژیدهاک و فریدون دیده میشود ولی در همهجا این یادها چهرهای گذرا دارد، گویی که این استورههای روایــی در زمــان ســرودن این یشــتها برای مردم شــناخته شــده بودند و تنها نام بس بوده است. در زامیادیشــ­ت آمده اســت: «پــس از آنکه جمشــید از راستی جدا شد و دروغ پرداخت فر ســه بار از او به گونهی مرغی جدا شد و آن را مهر، فریدون و گرشاسپ بر گرفتند.» از فریدون در یسنا و وندیداد نیز یاد شده است. در یســنای 9 آمده اســت که: «آثویه دومین کسی بود که گیاه سپند(:مقدس) هوم را فشرد و در پاداش پســری به نام فریدون به او داده شد که اژیدهاک سه پوزهی سه کلهی شش چشم را شکســت داد.» بر پایهی فرگرد یکم وندیداد َوِرنه یا چهار گوشه سرزمینی است که فریدون در آن زاده شــد و بیشتر خاورشناسان آن را دیلمان یا گیالن امروزی دانستهاند. در نوشتارهای پهلوی همچون دینکرد مینوی خرد و بندهش نیز از داستان ضحاک و فریدون یاد شده است. دینکرد در کوتاهنوشته­ی داستان از سوتگرنســک اوســتا ضحاک را مادهدیوی میداند که پنج بدی بزرگ داشــته و فریدون بــرای برافکندن ایــن بدیها با او به ســتیز برمیخیزد و او را به کین جم نابود میکند.

نگاهی به استورههای هند

در ودا، کتاب هندوان، به نــام «تریْت آپتَّی» برمیخوریم که اژدهای سه سر و شش چشم را کشــت. نام این اژدهــا «داس» و با دهاک از یک ریشه است . داســتان نبرد اژیدهاک و آذر در ودا نیــز همچون زامیاد یشــت یافت میشــود. همسانیهای اوســتا و ودا اینگونه مینمایاند که استورهای همسان در زمانی که مردمان هند و ایرانی با هم همزیستی داشتهاند بوده است.

نگاهی به استورههای یونان

اســتورهی زئوس نیز همســانیها­ی بســیار با داســتان فریــدون دارد. خدا (شــاه) بزرگ آهنگ کشــتن نوزادی پــس از زایش را دارد از بیم آنکه او را شکســت دهد و جانشــین او شــود رویدادی که در پایان هر دو داستان رخ میدهد. نوزاد با فداکاری مادر رهایی مییابد، از شیر بزی مینوشد و در کوه بزرگ میشود و سرانجام با یاری دیگران شاه را بیآنکه بکشد ســرنگون میکند. همین همسانی در داستان زئــوس با داســتان فریدون و ســه فرزندش نیز دیده میشود. سنجش اســتورهها­ی ایرانی، هندی و یونانی ما را به این برآیند(:نتیجه) میرســاند که شاید این داستانها ریشهای یکسان در گذشتهای دور داشــته باشــند، زمانی که نیــاکان این مردمان با هم میزیســتند یا با هم همکاری نزدیک داشتهاند. پژوهشــگرا­ن بر این باورند که بســیاری از این داستانها از مردمان کهن آریایی برآمده و در هر شاخه از آن به گونهای شاخ و برگ یا دگرگونی یافته است. ریشــهیابی داســتان فریــدون را میتوان با پیگیــری بخش دوم کــه بخشکردن جهان میان فرزنــدان و نبرد آنان با یکدیگر اســت پیگرفت ولی برای پرهیز از بلند شــدن گفتار آن را در جســتار دیگری بررسی میکنیم. در پایان شایســته اســت که بار دیگر از ارزش فریدون در شــاهنامه و کلیدی بــودن او در ساختاربندی داستانهای پســین(:بعدی) یاد کرد. گواه سادهی این سخن شمار بازگو شدن نام فریدون در شاهنامه پس از مرگ وی است که بیش از هر کس دیگری در شاهنامه است و نیز آنکه تا پایان شاهنامه از وی به نیکی یاد میشود و شــاهان بزرگ خود را میراثداران وی میشمرند.

بنمایهها: خالقی مطلق، جالل؛ شــاهنامهی فردوســی. انتشارات سخن، چاپ یکم، ۳9۳1. پورداود، ابراهیم؛ یشتها. انتشارات اساطیر، ۷۷۳1. هرودوت؛ تاریخ هرودوت، مادها و هخامنشیان تا فرجام کورش کبیر. برگردان دکتر اسماعیل سنگاری، انتشارات کتاب پارسه، چاپ یکم، ۳9۳1. جنیدی، فریدون؛ شاهنامهی فردوسی، نشر بلخ وابسته به بنیاد نیشابور، چاپ نخست، ۷8۳1. خالقی مطلق، جالل؛ یادداشتهای شاهنامه. بنیاد میراث ایران، .1۳80 خالقــی مطلق، جالل؛ کیخســرو و کــورش. مجلهی ایرانشناسی، سال هفتم، ۴۷۳1. هومر؛ ایلیاد. ترجمه ســعید نفیســی، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ یازدهم، ۳۷۳1. بوشاســب، حمید؛ فریدون-زئوس و ضحاک-تیفوئوس. رشــد آموزش زبان و ادب فارســی، شــماره سوم، بهار ‪9۴-۲۴. 09۳1،‬ صفا، ذبیح اهلل؛ حماسهسرایی در ایران. انتشارات فردوس، چاپ پنجم، .1۳90

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran