بخند كرمانشاه تا ایران...
2نامهدريکقاب
زمین خواست دلمان را بلرزاند پشتش را لرزاندیم آمدنــد میانمان بــا تیرهگرایــی فاصله بیندازند، مشــت شدیم، پشت شدیم، یک تن شدیم اندیشــیدند مــرز از مرکــز دور اســت، دردهایشــان کمرنگتر... فهماندیم درد نخســت به پوست که رسید همهی اعضا پر درد میشوند کرمانشاه پس از زمینلرزه، بزرگتر شد، گرچه به پوستش چروک افتاد امروز کرمانشاه ایران است امــروز ایــران میتپد بــرای نواهای غم کرمانشاهی تا نخندد کرمانشاه ایران کرمانشاه میماند... هممیهن کردم، بخند تا خندهات را زندگی کنم... نامهی یك هممیهن زلزلهزده به مردم ایران پاتاق، تنگهای که آوار زمینلرزه مســدودش نکرد، امروز دربند ســیل خروشان مهر مردم ایران شد. گردنهی پاتاق گنجایش جابهجایی پیشکشهای مردم ایران را نداشت. جای شــما خالی بــود، امروز شــیرینترین راهبندان زندگیام را دیدم! امروز بزرگراه کربال که ســالها چشــمبهراه زائــران کربال اســت بینندهی حماســهای افسانهای بود. ســیل خروشــان و خودجوش مــردم ایران و پیشــکشهای آنان امــروز تنگه پاتــاق، این کهنترین نقطهی مرزبانی ایران، را مسدود کرد. امروز ارزش دو هزار و پانصد سال ایستادگی طاقگرا را داشــت. امــروز تاقگرا پس از دو هزار و پانصد سال ایستادگی در مرز ایران در برابر مردمش زانو زد. جنگلهــای بلــوط و کوههــای زاگــرس چم(:معنی) راستین راهپیمایی را فهمیدند. راهپیمایی نه با پا نه با مرکب نه با موکب. راهپیمایی با عشق با دل با شعور. من چونان یک ایرانی مرزنشین به خودم این حق را میدهم که از سوی همشهریانم از شما مردم ایران سپاسگزاری کنم. مهر شما بهترین درمان برای دردهای کودکان یتیــم و مــادران داغدار اســت و امروز جادههای خاور(:غرب) کشــور پر از مهر مــردم ایران بود. ما در دریای مهر شــما غرق شــدیم، باشــد که در شادیهایتان جبران کنیم.