Amordad Weekly Newspaper

سیمرغ نماد بالندگی درونی در ادبیات فارسی

- نویسنده دکتر حسین وحیدی

واکاوی سیمرغ در اندیشهی ایرانیان

واژهی سیمرغ در زبان اوستایی َِ «سئنِِ مرغو» اســت. «ســئن» به چم (:بهمعنی) چکاد کوه است که امروزه در نامهای سنندج و ساییندژ به جا مانده اســت. «ِمِرغو» همان مرغ است. پس َســئِن ِمِرغو یا سیمرغ میشود مرغ چکاد کوه. فراگفت دیگر َســئَِن، ســایین است که چون «س» به «ش» فراگرد میشود، سایین، شــاهین میشــود. در میان شــاهینها، گاه شــاهینی یافت میشود که همهی پرهای آن سفید است و همین پرنده است که همای نام دارد و در فرهنگ و در باورهای دیرین ایرانی نماد خوشــبختی بوده است که سایهی آن بر ســر هر کس افتد او را به خوشبختی و گاه به شاهی میرساند. حافظ گوید: همایی چون تو عالیقدر و حرص استخوان تا کی دریغ آن سایهی دولت که بر نااهل اندازی واژهی سیمرغ در فرهنگ ایرانی برای نخستین بار در اوستا و در «بهرام یشت» میآید. در این یشت میخوانیم: کردهی :7 «آنگاه پیروزی اهورا داده برای بار هفتم تازان در پیکر مرغ شاهین نیرومند درآمد که با بالهای گسترده به پایین سرازیر میشود و به شــکار رو میکند و آن را میزند. مرغی که تندروترین و سبکبالترین و بلندپروازت­رین پرندگان اســت و چونان تیر تیزرو میپرد. او به هنگام ســپیدهدم و در تاریک و روشن که خورشید بر ندمیده به پرواز درمیآید. در ستیغ کوههای بلند و در ژرفــای کوهها و در باالی درختان گوش به آوای پرندگان دارد.» کردهی :15 «میستایم پیروزی اهورا داده را. باشد که پیروزی اهورا داده، پیرامون این خانه را با فر خود فراگیرد. همان گونه که سیمرغ و ابرهای پر از آب بر ســتیغ کوههای بلند سایه میافکند.» سیمرغ در شــاهنامه هم آمده است. این واژه برای نخستین بار در داستان سام و زال میآید. پس از آنکه، فرزند ســام سرسپید زاده میشود و به دستور سام کودک نوزاد سر سپید در کوه رها میشود. ســیمرغ برای یافتن خوراک در باالی کوه البرز به پرواز درمیآید. هنگامیکه سیمرغ کودک رها شــده را در کوه میبیند با پدید آمدن مهر خدایی، دگرگون میشود و به جای آنکه کودک را برگیــرد و برای خوراک جوجکانش به کنامش ببرد، آن را برمیگیرد و به کنام خــود میبرد و به نگهداری و پرورش او برمیخیزد. ایــن رویداد بزرگ یکــی از پایههای فرهنگ راستین و دبستان عرفان ایرانی است. پایهای که انســان از «من» به «تــو» و به «ما» فرا میگــردد. پس ســیمرغ نماد توانایی اســت. توانایی داشتن مهر خدایی و توانایی فراگشتن من به تو و ما. داستان ســیمرغ در شاهنامه و در داستان سام همچنان دنبال میشــود تا به زایش رســتم میرسد. همسر باردار زال در آستانهی زایمان اســت، ولی ســنگینی کودک در شکم مادر آنچنان اســت که زایمان را برای زن دشــوار میســازد و همگی و به ویژه زال را در ترس و هراس بســیار فرو میبرد و سرانجام زال بر پایهی آنچه از ســیمرغ آموخته پر او را آتش میزند و ســیمرغ نمایان میگردد و چگونگی و راه زایمان را به زال مینمایاند و زال همین کار را میکنــد و کــودک از پهلوی مادر زاده میشــود. پس سیمرغ و پر آن دانش و دانایی است یعنی چیرگی بر طبیعت که اگر کودک از راه طبیعی زاده نشــد، انسان بتواند راه دیگری بیابد. زایاندن بچه از پهلو و شناختن و دانستن ارزش گیاهان از دیدگاه درمان و گیاه پزشکی و داناییهای دیگر. دانایی و آموزش ســیمرغ بار دیگر نیز آشکار میشود و آن در رویداد جنگ رستم و اسفندیار اســت که سیمرغ راز پیروزی بر اسفندیار را به رســتم میآموزد؛ یعنی ساختن تیر از شاخهی درخت گز. رســتم تیری از گز میســازد و با همیــن تیر به جنگ اســفندیار مــیرود و به زندگی او پایان میدهد. میان این دانشــی که ســیمرغ به رستم داد با دانشــی که به هنگام زاده شدن رستم به زال داد دوگانگی هست. دانایی یکم برای زایش و آفرینش اســت و از این دانش است که رستم زاده میشــود و دانایی دوم برای مرگ است و از اینرو اســت که سیمرغ به هنگام نمودن راز تیر گز و راه کشتن اسفندیار بیدرنگ با رستم رازی دیگر را در میان مینهد: چنین گفت سیمرغ کز راه مهر بگویم با تو راز سپهر که هر کس که او خون اسفندیار بریزد ورا لشکر و روزگار همان نیز تا زنده باشد ز رنج رهایی نیابد نماندش گنج بدین گیتیاش شوربختی بود دگر بگذرد رنج و سختی بود پس دانش میتواند دو گونه باشــد. دانش در راه زایش و آفرینش و دانش در راه مرگ. این دو گونــه دانش را میتوانیــم در جهان امروز ببینیم. ســاختن جنگافزارها و هــزاران ابزار نبرد در برابر دانشهایی که برای بهبود زندگی مردمان به کار رفته است. در داستان ســیمرغ پایهی دیگری از توانایی هســت و آن رفتار بدون کینه است. میدانیم که اســفندیار هنگامیکه بــه فرمان پدرش گشتاسب برای رهایی خواهرش از بند ترکان به توران زمین به جنگ ارجاسب میرود، مانند رســتم از هفت خان میگذرد. در خان پنجم اسفندیار با سیمرغ رو به رو میشود و آمادهی نبرد با ســیمرغ میشود و سیمرغ بال به پرواز میگشاید. سیمرغی که جفت سیمرغی است که یار و یاور زال و رستم میگردد. اســفندیار پس از نبردی سخت با سیمرغ، آن را به زیر میِکشــد و میُکشد. هنگامیکه در جنگ رستم و اســفندیار، رستم و رخش زخم برمیدارند، سیمرغ به رستم میگوید: بپرهیزی از وی (اسفندیار) نباشد شگفت مرا از خود اندازه باید گرفت که آن جفت من، مرغ با دستگاه به دستان و شمشیر کردش تباه در اینجــا، بهتریــن هنگام بــرای کینروزی سیمرغ پیش میآید. اسفندیار کشندهی جفت سیمرغ به جنگ رستم آمده و سیمرغ میتواند با یاد از مرگ جفت خود؛ هر چه بیشتر رستم را به جنگ با اسفندیار برانگیزاند، ولی سیمرغ چنین نمیکند و وارونهی آن رستم را به آشتی با اســفندیار فرا میخواند. تا آنجا که به رستم میگوید: برای آشتی با اســفندیار خواهش و البه هم بکن: بدو گفت اکنون چو اسفندیار بیاید بجوید ز تو کارزار تو خواهش کن و البه و راستی مکوب ایچ گونه در کاستی مگر باز گردد به شیرین سخن به یاد آیدش روزگار کهن و چه زمانی ســیمرغ راز کشــتن اسفندیار را به رستم آشکار میســازد؟ آنجا که پای آبرو، ارج و بزرگواری یک انســان در میان است که انســان و آبروی او در فرهنگ ایرانی سخت گرانبها است. سیمرغی که رستم را به آشتی با کشــندهی جفتش فرا میخواند، هنگامیکه بســتن دست و سرشکســتگی رستم به میان میآید، راز پیروزی بر اســفندیار را برای رستم آشکار میسازد. پس توانایی دیگر در فرهنگ ایرانی، توانایی کشــتن خشم و کین در دل و دوری کردن از رفتارهــای کینتوزانه و دیگر توانایی ارج نهادن به آبروی مردمان است. در پایان پرسشــی به میان میآید که سیمرغ در کجاســت؟ بر فراز کوه و بــاالی چکادی ناپیدا و یا در ســرزمینی دوردســت؟ در پاسخ گویم؛ نه ســیمرغ در باالی چکاد کوه است و نه در ســرزمینی دوردست، سیمرغ در درون و نیروهای روان ما نهفته است که میبایست از راه بالندگی، آرایش و پاالیش روان بیدار شود و ببالد و انسان را به مرز سیمرغی برساند. آن نیروهــای بیکرانی که مولوی چون و چند آن را چنین مینمایاند: چیست اندر خم که اندر بحر نیست چیست اندر خانه که اندر شهر نیست این جهان خم است و دل چون جوی آب این جهان حجره است و دل شهر عجاب انســان هستیوری اســت بالنده و میبایست ببالــد و بــه گفتــهی عارفــان ایرانی مس هســتیاش به طال فرا گردد. این بالندگی و سیمرغی شدن را عطار در منطق الطیر آورده اســت که مرغان در پی یافتن سیمرغ راهی جایگاه او شدند و در راه هر مرغی که ناتوانی اندیشهای و روانی ویژهای داشت از رفتن باز ماند تا ســی مرغ پیراسته و آراسته به جایگاه سیمرغ رسیدند و چون رسیدند راز رسیدن به جایگاه سیمرغ را دریافتند: چون نگه کردند آن سیمرغ زود بی شک این سی مرغ آن سیمرغ بود

ديدگا ‌هسنجی

پارسینویسـ­ـی یکــی از آرمانهای اســت کــهَ ُدر اَ هفتهنامهی امرداد اســت. ســالها ُمــرداد از برابرنهاد «شــوند» برای واژهی «دلیل» بهره برده میشــود. اکنون بــا نگرش بر آنچه پیشتر گفته شــد از شــما به عنــوان خواننــدهی گرامــی اَُمرداد خواهشمندیم که دیدگاه خود بگویید:

کدامیک از این دو برابرنهاد به جای واژهی «دلیــل» برای بهرهگیری در هفتهنامهی اَُمرداد بهتر است؟ راین شوند

1 2

برای آگاه ساختن ما از دیدگاه خود، تنها شــمارهی گزینــهی دلخواه را به ســامانهی پیام کوتــاه امرداد بفرستید.

0218832533­1

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran