Amordad Weekly Newspaper

تاريخ يهود (بخش )17

- نویسنده اردالن کوزهگر

همانگونه که گفته شد کتاب دوم تورات، «سفر خــروج»، بازگو کنندهی داســتان بیرون رفتن بنیاســرای­یل از مصر است. پس از مرگ یوسف و برادرانــش فرزنــدان آنان در مصــر افزایش چشمگیری یافتند و اندکاندک تیرهی بزرگی را پدید آوردند. از آن سو در مصر پادشاه تازهای بر ســر کار آمد که مانند دیگر گزارشهای تورات نامی از او نرفته اســت. این پادشاه خدمتهای پیشین یوسف را نادیده گرفت. همچنین با نگرش بر بیزاری پیشین مصریان از عبرانیان و افزایش شمار بنیاسراییل این پادشاه مصریان را هشدار داد کــه افزایش تیرهای بیگانه در مصر میتواند خطرناک باشد، چراکه بیم شورش آنان میرود و نیز اگر دشمنی از بیرون بر مصر بتازد شاید اینان به دشــمن بپیوندند. پس مصریان برای آسوده شدن، بنیاسرائیل را به بردگی گرفتند و آنان را به کارهای دشوار و ساختن سازههای تازه واداشتند، برای نمونه دو شهر «رعمسیس» و «فیتوم» را برای فرعون ساختند، ولی با همهی سختگیری و سیاهروزیای که گریبان بنیاسرائیل را گرفته بود شمار اینان روزبهروز بیشتر میشد. پس، فرعون چارهای تازه اندیشــید، او بــه ماماهای مصری دســتور داد که پس از زایمان زنان بنیاسرائیل پسرانشان را بکشند و دختران را زنده نگاه دارند، ولــی دو مامای مصری به نامهای «شــفره» و «فوعه» که توان انجام چنین جنایتی را نداشتند وارون(:بر خالف) دستور فرعون از کشتن نوزادان پسر سر باز زدند و وانمود کردند که این زنان خود فرزندان پسر خویش را زاییدهاند. پس فرعون به مصریان دســتور داد تا از این پس نوزادان پسر بنیاسرائیل را در رود نیل اندازند. چنــدی پس از آن، مــردی از تیرهی «الوی» از بنیاســرائ­یل با دختری از تیرهی خود پیمان زناشویی بست. از آنها پسری زیبا پدید آمد که آنان در آغاز او را از بیم کشته شدن پنهان نمودند، ولی چون این پردهپوشــی چندان نمیتوانست بپاید، پدر سبدی ساخت و درون آن را قیراندود نمود و سبد را به نیل ســپرد. کودک خواهری داشت که دورادور از پی سبد در کرانهی (:ساحل) نیل میرفت تا ببیند سرنوشت برادر خردسالش چه میشود. باالتر از آنها دختر فرعون در نیل آبتنی میکرد، سبد را نگریست و کودک را دید و دانست که باید ازآن عبرانیان باشد. پس، نرم شد، در این هنگام خواهر پسرک به دختر فرعون رسید و گفت میخواهید تا کودک را به نزد زنی عبرانی دهم تا او را شیر دهد، دختر فرعــون پذیرفت و کودک را به خواهرش سپرد تا نزد عبرانیان بزرگ شود و هنگامی که بزرگ شد او را بدو بسپارند. چون کودک بالید، او را دوبــاره به دختر فرعون برگرداندنـ­ـد و وی او را به فرزندی پذیرفت و نامش را «موسی» به چم (:معنی) «از آب گرفتهشده» نهاد. سرانجام موسی در پناه دختر فرعون مردی برومند شــد. او که از کیستی (:هویت) خود آگاهی داشت ستمی که بر عبرانیان میرفت را با اندوه مینگریست، تا روزی هنگامی که دید یک مصری عبرانــیای را میزند، آن مصری را در نهان گیر آورد و کشت و جایی به خاک ســپرد؛ ولی این کار او پنهان نبود و گویا خود عبرانیان در گســترش این خبر کوشیدند. به زودی این خبر به فرعون رسید و دستور دستگیری و کشتن موسی را داد و موسای هراسناک از بیم جان به سرزمینی به نام «مدیان» (یا َمدَین) گریخت. مدیانیها مردمانی نیمهچادرنش­ــین بودند که تبارشــان را از ابراهیم دانستهاند. اینان در ســرزمینی گسترده در همسایگی موآب و پادشاهی آموری، در مرز کرانهی خاوری رود اردن و امتداد بیابان عربستان تا صحرای سینا، میزیستند و راههای بازرگانی کنعان تا مصر از ســرزمین اینان میگذشت. ولی چون بنمایههای (:منابــع) یونانی و رومی مدیان را در عربســتان و کرانههای دریای سرخ میدانند و گیتاشناسان (:جغرافیدانا­ن) دورهی اســالمی هم میدیــان را در همین حــدود و در نزدیکــی «عقبــه»ی کنونی شمردهاند، پنداشــته میشود که مدیانیها در دورهی هلنی سکونتگاهها­یی را در این سرزمین ساخته باشند.

یارینامه: تورات فارسی، سفر خروج YRO ‪(QF\ORSHGLD -XGDLFD‬

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran