Amordad Weekly Newspaper

لرزهای که هميشه در جانم است

- نویسنده سوده حاجیكرم

بنا بود متن پایین در این شــماره چاپ شود كه شوربختانه خبر زمینلرزه كرمانشاه رسید و دل همهی ما را به درد آورد. خواستم نوشتهای تازه را برای همدردی با هممیهانان داغدیدهام قلم بزنم كه پــس از بازخوانی دوبارهی این متن دریافتم كه نوشــتهام درد دیگری است كه كالنشهرها هر روز با آن سرو كار دارند. دردی كه شاید مانند زمینلرزه نمود نداشته باشد و چون زمینلرزه خانهات را ویران نکند و یا همچون زمینلرزه شوند مرگ آنی نشود اما مرگ تدریجیاست برای تكتك ما. كاش چارهای بیاندیشیم برای روبهرویی با همهی رویدادها، كاش پایش(:نظارت) درســتی بر روی ساخت و ساز باشد، كاش اندیشهای شود برای از میان برداشتن چالشهایی همچون آلودگی هوا، كاش ... خشــمگین میشــوم از همهی رویدادهای بدی كه پیرامونم میافتد. از این همه آلودگی خشمگینم. آلودگیهایی همچون آلودگی هوا، صوتی، تصویری و حتا فرهنگی. خســتهام، دوست دارم خودم را بردارم ببرم یك جای دور كه تا چشم كار میكند درختان سرسبز ببینم و آواز پرندگان بشنوم. خستهام از این همه گزند تن و مال. چند تن دیگر در كشور من، ایران اینچنین ناامید و افســرده دست و پنجه نرم میكنند با همهی رویدادهای بدی كه شاید هم درمانی دارند. هر روز شمار كسانی كه از ایست قلبی، دشواریهای تنفسی، سکتهی مغزی و سرطان میمیرند رو به افزایش است. هر روز را با ترس اینکه روزی سرطان بگیریم، میگذرانیم. چند تن دیگر مانند من روزشان را شــب میكنند. بامداد كه چشم میگشایم با شتاب خودم را به پنجره میرسانم تا ببینم كوههای پیرامون خانه دیده میشــوند یا نه! ولی شوربختانه كوهها پشت آسمان خاكستری پنهان شــدهاند. هر روز نگرانم، نگران مادرم، نگران خواهر بــاردارم و نگران كودكانی كه در بوســتانها بازی میكنند و من نمیتوانم برایشان كاری بکنم. هــر روز با دســتفروشه­ای بســیاری در متروها روبهرو میشــویم كه بــا داد و بیداد جنس میفروشــند و یا شماری تنگدست كه زمین و زمان را ســوگند میدهند و ناله میكنند تا پول بگیرند. خستهام از این همه تنگدستی كه چون خوره به جان مردم افتاده است. خیابانهای پر از ماشین، پیادهروهای­ی پر از موتورسیکلت، انگار این همه راهبندها جلــو آنها را نگرفته اســت. گمان میكنم موتورسوارا­ن اسبســوار شدهاند و از همهی راهبندها میپرنــد. البته برای گذر از همهی این شلوغیها باید كیفمان را سفت بچسبیم كه خدایی نکرده پولی كه با هزار سختی به دســتمیآور­یم بهرهی دزدان نشود. ما هر روز را بــا دیدن این تصاویر شــب میكنیم و چشمداشــت خوابی آرام داریم و دســت آخر همــهی لغزشهــا را میاندازیم گردن خودمان. دكتر روانپزشك قرص میدهد تا بیخیال شویم و بیتفاوت بگذریم از همهی ایــن رویدادها. ولی تا كــی میتوان قرص خورد. من قرص بخورم دیگران چه كنند با دلشورههای هرروزشان؟ هر روز هواشناسی میگوید هوا ناسالم است كه البته اگر هم نگوید آشکارا پیداست. نگرانم برای فرزندان آیندهی این مرز و بوم، نه هوایی برای نفس كشــیدن، نه آبی برای خوردن و نه اعصابی برای زیســتن برایشان میماند و من هر روزم را با این افــکار میگذرانم. آیا ایــن چالشها چاره نــدارد؟ چرا جلو پخش بنزینهــای بیكیفیــت را نمیگیرند؟ چرا قوانینی نمیگذارند تا وضعیت بهتر شود؟ یا بهتر است بگویم چرا كاری نمیكنند؟

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran