Amordad Weekly Newspaper

پرتویی از رخسار کورش در آیینهی شاهنامه

- نویسنده افشین سپهری

جستوجوی داستان فریدون در تاریخ

ارزش فریدون در شــاهنامه و کلیدی بودن او در ســاختاربن­دی داســتانها­ی پســین (:بعدی) شــایان نگرش است. گواه سادهی این ســخن شمار بازگو شدن نام فریدون در شــاهنامه پس از مرگ وی اســت که بیش از هر کس دیگری در شــاهنامه آمده و نیز آنکــه تا پایان شــاهنامه از وی به نیکی یاد میشود و شاهان بزرگ خود را میراثداران وی میشــمرند. اســناد تاریخی همپوشانی باستانی و اســتورهای دو چهراد (:شخصیت) را برای ما آشــکار میکند. در این جســتار نگاهــی به یادکرد (:روایــت) کهن فریدون (استورهی مشترک آریاییان) میاندازیم. هــرودوت، رخدادنگار یونانی ســدهی پنجم پیش از میالد، از داســتانی یــاد میکند که همسانیهایی با داســتان ضحاک و فریدون در شاهنامه دارد (هرودوت، ‪۶۹-۶۸). ۳۹۳۱:‬ آســتیاگ، واپسین پادشاه ماد، شبی در خواب میبیند که از پیشــاب دخترش ماندانا سیلی پدید میآید که سراسر آســیا را فرامیگیرد. خوابگزاران او برداشــتی از این خواب انجام میدهنــد که شــاه را بیمنــاک میکند و از این رو زمانی که دخترش به ســن زناشویی میرســد او را نه به یک بزرگزادهی مادی بلکه به یک پارســی (پارســیان در آن زمان زیر فرمــان مادها بودند) میدهــد و ماندانا به همســری کمبوجیهی پارســی درمیآید. در نخســتین ســال این پیوند آستیاگ شبی در خــواب میبینــد که از زهــدان دخترش تاکی میروید همهی ســرزمین وی و آســیا را فرامیگیــر­د و چــون گــزارش خوابش را میپرسد خوابگزاران پیشبینی میکنند که از ماندانا پسری زاده خواهد شد که پادشاهی آســتیاگ را ســرنگون میکند و پس از وی بر تخت مینشــیند. آســتیاگ ماندانا را که در آن زمان بــاردار بود از پارس فرامیخواند تــا پس از زایش فرزنــد وی را از میان ببرد. پس از زایش کودک او این کار را به یکی از خویشاوندان­ش به نام هارپاگ میسپارد. هارپاگ با خود میاندیشــد که کشــتن این کــودک بــرای وی پادافره (:مجــازات) به بار خواهــد آورد. پس، نــوزاد را به یکی از شبانان آستیاگ به نام مهرداد میسپارد تا او کودک را در کوه بکشــد و خاک کند. شبان نــوزاد را به خانهی خود میبــرد، جایی که همســرش به تازگی نوزادی مرده زاده بود. به خواهش همســرش آنها نــوزاد مرده را به جای پســر ماندانا خاک میکنند و پســر او را همچــون فرزند خویش بزرگ میکنند. زمانی که پسر ده ســاله میشود، روزی در کوی با بچههای دیگر ســرگرم بازی بوده است که همبازیهایش او را به شاهی خود بر میگزینند. او در این بازی پســر یکی از بزرگان مادی را پادافره میدهد. آستیاگ از آنچه پدید آمده بود آگاه میشود و پس از بررســی و اعتراف شبان درمییابد که این پســر نــوهی خود او اســت. او هارپاگ را که گماشــتهی کشــتن این پســر پس از زادنش بوده اســت پادافره ســختی میدهد ولی چــون رایزنها به او میگویند که گــزارش خوابهای او همین پادشــاهی این پســر بر کودکان همبازی بوده است و دیگر بیمی از سوی او بر پادشاهی آستیاگ نیست، از کشتن پســر چشمپوشــی میکند و او را پیش پدر و مادر خود به پارس میفرستد. نام این پســر، کورش، بنیادگذار فرمانروایی هخامنشــی اســت! همان کســی که سالهای پسین با خیزش مردم سرزمین پارس و یاریهــای هارپاگ که کینهی آســتیاگ را در دل داشــت، فرمانروایی ماد را ســرنگون کرد. کورش آســتیاگ را دســتگیر کرد و خــود خاندان تازهی پادشاهی را بنیاد نهاد. با ســنجش داستان کورش بزرگ یادکرد هرودوت و داســتان فریــدون میتوان به همســانیها­یی رســید. نام آستیاگ، شــاه ماد، با نام اژیدهاک اوستا همانند اســت. در هر دو یادکرد شاه سرزمین بر پایهی گزارش خوابگزاران خود از اینکه پسری که هنوز زاده نشده است در آینده او را ســرنگون میکند بیمناک میشود و خواستار کشتن نوزاد پس از زادن میشود. در هر دو داســتان دست سرنوشت نوزاد را از مرگ میرهانــد و او پس از بزرگ شــدن به یاری دیگران خیزش و شاه و فرمانروایی او را سرنگون میکند. در هر دو داستان نیز شــاه شکستخورده بهبند کشیده شده ولی کشته نمیشود. کورش نیز آستیاگ را زنده میگذارد. همســانیها­یی که یاد شــد ما را بر آن میدارد که یگانگی این دو چهراد را که یکی تاریخی و دیگری اســتورهای است بپذیریم. با بازنگری دیگر اســتورهها­ی ایرانی و ناایرانی میتوان همسانیهایی بســیار نزدیکتر میان یادکرد رخدادنگار و استوره یافت. هرچنــد فریدون از نامآوران شــاهنامه اســت و نیز شاهی اســت که از وی به نیکی یاد شده است، ولی چهراد دیگری است که گویی از وی نامآورتر است و به یادکردی ســپندینهت­رین (:مقدسترین) شاه شــاهنامه اســت؛ کیخســرو پسر ســیاوش و نوهی کیکاووس شاه کیانی اســت که همسانیهای سرگذشت او نیز با کورش شایان نگرش است. داستان فریدون در شــاهنامه استورههای ایرانی و ناایرانی و نیز جستوجوی همسانی میان این داســتان و یادکردهای تاریخی هرچند شــاید گواه اســتواری برای یگانه دانســتن چهرادهای تاریخی و استورهای نباشند، ولی نشانگر آن است که استورهها ریشــه در واقعیتهایی در گذشتههای دور دارند. از ویژگیهای استوره و حماسههای مبتنی بر آن همین ناپیدایی (:ابهام) در زمان و مکان اســت (صفا، ‪۲۳) ۰۹۳۱،‬ و همین ویژگی است که میان آنها و تاریخ شکاف پدید میآورد.

 ??  ??
 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran