Amordad Weekly Newspaper

بافت ترمهی ایران در دبی

- نویسنده مارال آريايی

گفتوگو با کورش غربیزاده، طراح پارچه کورش غربیزاده در ابوظبــی، پایتخت امارات متحدهی عربی، چشم به جهان گشوده است و همانجا هم زندگی میکند؛ نزدیك به دو سال اســت که ایران آمده است تا بتوانــد با بهرهگیری از پارچههــای ایرانی، تنپوشهای ایرانی را به جهانیان بشناساند.

آرمانــش دوخت تنپوشهایــ­ی با پارچههای ایرانی اســت، به همین انگیزه بر آن است در ایران پایگاهی راهاندازی کند تا بازار پارچهبافی فراموششــد­ه را گرم کند سپس با پارچههای دستبافت تنپوشهای ایرانی را بدوزد. کورش غربــیزاده در ابوظبی، پایتخت امارات متحدهی عربی، چشــم به جهان گشوده است و همانجا هم زندگــی میکند؛ نزدیک به دو سال اســت که به ایران آمده است تا بتواند با بهرهگیــری از پارچههای ایرانی، تنپوشهای ایرانی را به جهانیان بشناساند. کــورش غربیزاده به نیکی فارســی ســخن میگفــت: «بله مــن اگرچــه زادهی ابوظبی هســتم، ولی ایرانیام و البتــه از زمانی که به ایران آمدهام بهتر فارســی سخن میگویم. در آنجا بیشتر زبان عربی، انگلیسی و هندی سخن میگویند و چون کمتر با ایران آمدوشــد داریم زبان فارسی را درســت نمیشناسیم، ولی در خانه همیشه فارسی سخن میگوییم.» چگونگــی پیوندش را با ایــران و نام کورش پرســیدم: «پدر و مادرم ایرانی هستند. پدرم از 60 ســال پیش به امارات رفت؛ زمان کوتاهی به ایران آمد و پس از پیوند زناشــویی با مادرم دوباره به امارات بازگشت و همانجا هم زندگی کرد. اصلیت ما صددرصد ایرانی اســت و من گذرنامهی ایرانی دارم. از کودکی پارچه را دوست داشتم ولی هیچگاه گمان نمیکردم طراح شوم. پارچه همیشه در زندگی من وجود داشته و هر جا میرفتم، پارچه هم با من بود. در امارات پیشتر آمــوزش خیاطی تنها برای دختران بود، ولی از زمانی که در دانشگاه برای پسران هم کالس آموزشی گذاشتند به کالس طراحی تنپوشها رفتم.» وی در دنبالــه افزود: «در آغاز چندان کوشــا نبودم و هیــچ آگاهیای هم از پارچهی ایرانی نداشتم. یکبار پارچهای هندی خریده بودم و به دانشــگاه بردم، زیرا برای طراحی با استادم رایزنی میکــردم، وی پارچه را که دید، گفت ایــن پارچه مانند پارچهی ایرانی اســت و من تنپوشی را پیشتر در یک حراجی در فرانسه از یک ایرانی خریدم. تنپوش دورویی را برایم نشــان داد که بســیار زیبا بود؛ مانند مخمل میماند و رویش نقش "بتهجقه" بود. استادم به من پیشنهاد داد با پارچههای ایرانی کار کنم.» غربیزاده با این امید که اگر ایران چنین پارچههای برازندهای دارد، چه کاری است که با پارچههای دیگر کار کند، به ایران سفر میکند: «از دبی برای دو هفته به ایران آمدم که پارچه بخرم. یک هفته هر چه در بازار گشــتم، اثری از پارچهی ایرانی ندیدم و تنها ملحفه و رومیزی نشانم دادند. شبی که در خانهی یکی از بســتگان میهمان بودم از من روند کارم را پرســیدند و من ناامیدانه گفتم هیچ! میزبانم گفت من یک پارچهی دستبافت از مادربزرگم دارم. پارچه ترمه بود. بسیار شاد شدم، ولی گفت که امروزه دستبافت این پارچه وجود ندارد و با ماشین بافته میشود. نشانیای به من داد و از همانجا آغاز به کار کردم.» کورش پس از خرید پارچههای ترمه به دبی باز میگردد و یک سال دربارهی ترمه میپژوهد: «ترمه از پارچههایی اســت که ایرانیان برای تنپوشهایشا­ن بهکار میبردند ولی امروزه به عنوان رومیزی از آن یــاد میکنند یا بر روی تابوت میکشــند و من برآن هستم این پارچه را دوباره زنده کنم. نام و نشان کارم را کورش نهادم، زیرا هم ترمه و هم کورش از یادها رفته است و با یاد پروردگار با استواری آغاز به کار کردم. در این چند سال هر کجا میروم، از ترمه و کورش میگویم. در دبی چند نمایش تنپــوش برگزار کردم و در اسکاتلند و آمریکا هم فروشگاه آنالین داریم. یکی از تنپوشهایم را دیرینکدهی (:موزهی) اسکاتلند به عنوان تنپوش مدرن ایرانی خرید و در دیرینکده به نمایش گذاشت.» او از ارزش باالی پارچهی ترمه گفت: «پارچهای که امروز با نام ترمه در ایران وجود دارد ماشینی است و دستبافتش را تا جایی که من میدانم از هفتاد سال پیش بافته نمیشود، ولی گاهی کسی یک یا دو متــر در زیرزمین خانهاش در اصفهان ببافد که از آن هم آگاهی چندانی در دست نیست. مردم از یــاد بردهاند که ترمه پارچهای بســیار ارزشــمند اســت و تنها برای رومیــزی بهکار میگیرند انگار که پادشاهی چند زمانی وادار به بیگاری کنند دوباره که به تخت نشســت، شما بگویید این بیچاره که همان کارگر است! در واقع، او کارگر نبوده بلکه شما کارگرش کردهاید.» وی دربــارهی گزینش طرح تنپوشها گفت: «طرحها همگی برداشــتی از تنپوش تبارها و بومی ایران اســت. بیشــتر طرحها به زمان صفویــه باز میگردد و کمتــر از دورهی قاجار برداشت کردهام، زیرا به درستی آشکار نیست طرح تنپوشهایشا­ن از کجا است ولی دورهی زندیه بهتر است.» غربیزاده از رنــگ پارچهها گفت: «من روی پارچهی ترمه کار میکنم و بیشــتر خودم به بافنده ســفارش رنگ و طرح را میدهم زیرا برای فــروش در بازار نیســت. البته پارچهها ماشینیبافت است و برنامه دارم در آینده بخش پارچهی دستبافت را راهاندازی کنم.» غربیزاده از ســختی راهانــداز­ی کارگاههای پارچهبافی گفت: «پارچهی دســتبافت بسیار کم است و ســخت بافته میشود. برای بافت ترمــه و زربافــت اگر بافنده 8 ســاعت زمان بگذارد، تنها 10 سانت میتواند ببافد. برای بافت سنتی به دو تن نیاز است که سخت بتوان دو تن را پیدا کرد. اگر کسانی هم هستند ادعای اســتادی دارند و میگویند چرا برای تو کار کنیم، برای خودمان کار میکنیم.» ایران ســرزمین تبارها اســت کــه هر کدام تنپوشــی جداگانه دارد، وی از تنپوش ملی ایــران گفت: «مــن بر روی تنپوش، شــال و گلســینهها­ی ایران پژوهیــدها­م و تاکنون دانستهام ما تنپوشی با نام تنپوش ملی ایران نداریــم، بلکه تنپوش بومــی داریم؛ البته در گذشته داشتیم زیرا هر حکومتی که روی کار آمد برای خودش خوانشــی داشت حتا کورش هم تنپوشــی ویژه را طراحــی کرد که بتواند آسوده روی اسب بنشیند یا بجنگد.» کورش غربیزاده از پشــتیبانی بایسته (:الزم) در ایــران بــه دور اســت: «انــگار در ایران ســازمانی وجود ندارد که خواهان پشــتیبانی و ســرمایهگذ­اری باشــد و یا من نمیشناسم. نساجی و پارچههای ایرانی از میان رفته است و امروزه ما حتا نخ را وارد میکنیم، تنها بانوان انگشتشماری در روستاها پارچه میبافند.»

 ??  ??
 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran