Amordad Weekly Newspaper

تاریخ یهود (بخش )23

- نویسنده اردالن کوزهگر

داستان بنیاســرای­یل را از روی کتاب «اعداد» تا آنجا پیگرفتیم که خداونــد از نافرمانیها­ی پیدرپی و گایههای پیوســتهی آنان در خشم شــد و گفت که ایشان را چهل ســال آوارهی بیابانها خواهد کرد و نخواهد گذشت هیچیک از آنان که باالی بیست سال دارند به سرزمین میعاد برسند. چندی پس از آن خداوند به شوند (:دلیل) نافرمانی دیگری از موســا و هارون هم خشــم گرفت و گفت که شما دو تن هم بنیاسراییل را به سرزمین میعاد راهنمایی نخواهید کرد. باری، بنیاســرای­یل در بیابان پیش رفتند تا به ســرزمین «قادش» (در جنوب کنعان) رسیدند. اکنون آنان باید از «پادشــاهی ادوم» (در جنوب خاوری فلستین) میگذشتند. پادشاه ادوم از تبار «عیســو»، برادر یعقوب، بود که در شمارههای پیشین دربارهی او سخن گفته شد. موسا نامهای به پادشــاه ادوم نوشت و با یادآوری همخونی و آوردن سرگذشت پررنج بنیاسراییل در مصر از او خواست تا پروانهی گذار ایشان از آن سرزمین را بدهد، ولی پادشــاه ادوم ایــن پروانه را نداد و بنیاسراییل را ترســاند که اگر پای به سرزمین ادوم بگذارند با سپاهیانش با ایشان برخورد خواهد نمود. پس، موســا به ناچار از راهی که آمده بود مردمش را بازگرداند. رویداد دیگر مرگ هارون در «کوه هور» در نزدیکی مرز ادوم بود. چون هارون مرد، به فرمان خدا رخت کاهنی او به پســرش «العازار» رسید، بنیاسراییل سی روز برای مرگ او به سوگ نشستند. خان دیگری که بنیاســرای­یل بدانجا رســیدند ســرزمین «عــراد» (عبــری: ָערד) در خاور (:شــرق) «نگب» بود و پادشاهی کنعانی بر آن فرمان میراند. این پادشــاه هنگامی که دانست بنیاسراییل میخواهند پای به سرزمینش بنهند با شــماری از سپاهیانش به ایشان تاخت و آنها را شکســت داد و گروهی از آنــان را نیز به بند کشید. پس، بنیاسراییل به درگاه خداوند دهش (:نذر) کردند که چنانچه خداوند بدیشــان یاری رساند تا پادشــاه عراد را شکست دهند آنان نیز همهی شــهرهای آن سامان را نابود سازند و مردمانش را از دم تیغ بگذرانند. خداوند نیز خواهش آنان را برآورده ساخت و با یاری او بنیاســرای­یل بر عراد پیروز شدند و با ویران ســاختن همهی شــهرها و کشتار همهی مردمــان آن مرزوبوم دهش خود را به جای آوردند. از آن پس، این سرزمین را «حرمه» به چم (:معنا) «نابودی» نامیدند. بنیاســرای­یل به رهبــری موســا از چند ســرزمین دیگر گذشتند تا به نزدیکی شهر «ِحشبون» رسیدند که پادشاهی اَموری به نام «ســیحون» (در عبــری: ִסיחֹון) بر آن فرمان میراند. سیحون هم به آنها پروانهی (:اجازه) گذشــتن از سرزمینش را نداد. پس، میان او و بنیاســرای­یل جنگی درگرفت که به پیــروزی بنیاســرای­یل انجامید. آنان بر سرزمین زیر فرمان ســیحون چیره شدند. پس از آن، موســا جاسوسانی را به سرزمین «یعزیر» (عبری: יְֵעזר) فرشاد تا از چگونگی نیروهای آنجا آگاهی به دست آورند. یعزیر در خاور اردن و به احتمال در شمال خاوری امان پایتخت کنونی اردن جای داشته است. پس از اینکه بنیاسراییل از چگونگی آن سامان آگاهی به دســت آوردند، بر یعزیر تاختند و اموریهــا را از آنجا بیــرون راندند. آنگاه بنیاسراییل پیروزمندان­ه به سوی «باشان» به راه افتاد. باشان سرزمینی بوده در شمال «رود یرموک» و خاور اردن. «عوج» پادشاه باشــان کوشید تا با سپاهش بنیاسراییل را مهار کند، ولی خداوند موســا را دلاســتوار ســاخت که بر او نیز چون بر سیحون پیروز خواهند شــد. پس از نبردی عوج شکست خورد و بنیاسراییل او و همهی پسرانش و مردمان سرزمین باشان را کشتند و یک تن را هم زنده نگذاشتند.

یارینامه: تورات فارسی

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran