Amordad Weekly Newspaper

فارسی،‌زبانی‌برای‌هم ‌هی‌ایرا‌ندوستان

فارسی را نبايد با زبانهای بومی سنجيد. نه اينکه که زبان فارسی تافتهی جدا بافته باشد. فارسی بیآنکه خود بخواهد، يا خواستهی کسی باشد، زبانی «تمدنی» شده است و پايين آوردن آن به زبان قومی نيرنگی ناگوار است. چرا در روزگار استعمار تنها با زبان فارسی رويارويی شد؟

- نویسنده عباس سلیمی آنگیل

دو سامانهی دگرسان تازش بیسابقه به زبان فارسی و شناسهی ملی ایرانیان در مجلس شورای اسالمی

آنچه میآید بررســی کوتاه دگرگونی گفتمان نمایندگان مجلس شــورای اسالمی و پاسخی گذرا به آن است. به گزارش خبرگزاری ایسنا، در 23 تیرمــاه 1397 وزیــر آموزشوپرور­ش در اصفهان گفت: «آموزش زبان فارســی در تمام مــدارس و با هر زبــان محلی که دارند خــط قرمز آموزشوپرور­ش اســت، زیرا زبان فارسی نشــانهای از وحدت به حساب میآید. متاســفانه در برخی مناطق که با زبان محلی صحبت میکنند در مدارسشــان نیز با زبان محلی مــورد آموزش قــرار میگیرند که این کامال اشتباه است. بنده دیدهام که بچهی سوم ابتدایی به ســختی میتواند فارسی را صحبت کند. همهی شما باید بدانید که آموزش به زبان فارسی برای ما بسیار اهمیت دارد.» (کد خبر: )9704231233­0 پاســخ چند تن از نمایندگان مجلس شــورای اسالمی به ســخنان وزیر فراتر از گفتوگو و کشــمکشهای درونمرزی و ملی بود، ولی ملکی، نمایندهی مشکینشــهر، گفته اســت: «زبانــی که بیشــتر دراز شــود و به فرهنگ عمومــی و زبان مادری ما توهیــن کند یا در جهت محدودیت آن برآید؛ ما آن زبان را قطع میکنیم.» در آغاز باید دید که آیا زبان فارســی بهراستی «دراز» شده اســت و زبانهای دیگر را خوار میشــمارد(!؟) یــا چیز دیگری اســت. اصل پانزدهم قانون اساسی میگوید: «زبان و خط رسمی و مشــترک مردم ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشــد ولی اســتفاده از زبانهــای محلــی و قومــی در مطبوعات و رســانههای گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس، در کنار زبان فارسی آزاد است.» از این اصل قانون اساسی چنین برنمیآید که دبیــران ریاضی، علوم، جغرافی، فارســی و ... باید این دانشها را به زبان بومی خود آموزش دهند. اگر آموزش به زبان بومی باشد جملهی نخســت اصل پانزدهم پایمال و نادیده گرفته شده است.

کشورهای کهنسال و غیراروپایی دستکم در 100 ســال کنونی با چالش چندزبانی روبهرو بودهاند. در خاورزمین (:شــرق) سامانهای پدید آمده بود که «زبان» برایش چالشبرانگی­ز نبود. زبانــی دیوانی و هنری پدیــد آمده بود که در مکتبخانهها آموزش داده میشد و مردمان با آن میســرودند و کتاب مینوشتند. زبانهای دیگر هم اگرچه مکتبخانهای یا دیوانی نبودند گویشورانشـ­ـان گاهی با آن زبان میسرودند و چیزی مینوشــتند. در اروپا دولتکشــور­ها برآمــده از پیوندهای دیگری بود. ازســدهی هجدهم تا میانههای ســدهی بیســتم دهها زبان در اروپا نابود شــد. اروپاییان حتا بیشــتر زبانهای ســه قارهی آمریکا، استرالیا و آفریقا را نابــود کردند. انگلیســیه­ا افزونبر نابودی زبانهای بومی آمریکای شــمالی، زبانهای مهاجران دیگر کشورهای اروپایی آن سرزمین را هم برنتابیدند؛ زبانهایی که مانند انگلیسی به زور سرنیزه چیره شده بودند. همهی اینها یک انگیزه داشت: سامانهای که از باخترزمین (:غرب) برآمده بود، به «یک کشور، یک زبان» باور داشت. بــا آغاز روزگار اســتعمار «کشورســازی» در خاورزمین گسترش یافت. خاورزمینیا­ن بیشتر دو رویکرد وارون هم داشتهاند. رویکرد نخست: کشورهای نوساختهی آسیایی و آفریقایــی به پیــروی از دولتکشــور­های باختری هر زبانی جز زبان رسمی را نپذیرفتند. کشــور ترکیه نمونهی چنین رویکردی است. ترکیه به پیروی از دیدگاه «یک کشــور، یک زبان» میلیونها ارمنی، یونانی و آشــوری را نابود کرد و هنوز هم بر پایهی قانون اساســی این کشور سخن گفتن به زبانی جز ترکی بزه (:جرم) اســت. در خیابان شهرهای کردستان ترکیه حتــا مــادر و فرزند به ترکی ســخن میگویند. روشــن اســت که در این کشورها برای نشــان دادن چنین رویکردی از واژگانی چون همگونسازی، نسلکشی، فاشیسم، زبان مادری و ... میتوان بهره برد. رویکرد دوم: ایران نمونــهی خوبی برای این رویکرد است. هنگامی که «آموزشوپرور­ش» راهاندازی شــد فارسی در ایران دستکم هزار سال زبان مکتبخانهای و دیوانی بود. هنگامی دانشآمــوز­ان ایرانی در آموزشــگاه فارســی آموختند برای هیچکس شگفتی نداشت. همان دانشآموزی که کتاب پایهی یکم دبســتان را به فارســی میخواند پدر و پدربزرگش هم در مکتبخانه گلســتان سعدی خوانده بودند. این ســامانهای نبود که با سرنیزه چیره شده باشد. هیچ فرمانروایی­ای در هیچ جایی زبان فارسی را بر کســی تحمیل نکرد. نظامی و خاقانی به فارســی میسرودند چون «طبیعی» بود که به فارسی بسرایند. در سالهای پایانی ساسانیان زبان فارسی میانه و پس از اسالم زبان فارسی دری چنین جایگاهی داشــت. تیرههای ایرانی در این سدهها به فارســی خواندند، نوشتند و کسی برنیاشفت تا آغاز استعمار. آنچه در ایران تازگی داشت و شگفتآور بود مخالفت با زبان فارسی است. در سامانهای که از آن سخن میگوییم جلوی هیچ زبانی گرفته نشد. ســرودن و نوشتن به زبانهــای دیگر در کنار زبان فارســی وجود داشــت و دارد. هماکنون نویسندگان بسیاری در ایــران به زبانهای گوناگــون کتاب چاپ میکننــد و دهها مجله، روزنامه، شــبکههای رادیویی و تلویزیونی دارند. آنچه در اینجا بهنجار نیســت پدیدهای است به نام «قومگرایی». قومگرایی و ناسیونالیس­م قومــی و جداییخواهـ­ـی (:تجزیهطلبــ­ی) پدیدههایی نوخاســتها­ند که با اســتعمار پدید آمدهاند. تاکنون نوشــتهای یافت نشــده که نشــان دهد که قومگرایی در ایران تا پیش از استعمار هم بوده اســت. نوشتهای نیست که نشــان دهد نظامی یا هر سرایندهی دیگری با فارسیآموزی و فارســیگوی­ی چالش داشته و آن را بیداد میدانسته است. ســرمایهدا­ری برای اســتعمار هرچهبیشــت­ر «نیازپروری» میکند. ایــن نیاز تنها یخچال دودر و ... نیست. قومگرایی ساختهی استعمار اســت. قومگرایی در ســرزمینی که هیچگاه مردمانش در پی از میان بردن گونهگونی نبوده است و هیچگاه قانونی برای از میان بردن هیچ زبانی تصویب نکرده شگفتآور است. قومگرایی از بینشــی نو در اندیشــه سرچشمه نمیگیرد و دستاورد آشنایی با رویکردهای نو و مثبت زندگی نیست، پیوندی با حقوق شهروندی ندارد و با حقوق بشــر هم بیپیوند است. اینکه قومگرایان در اسپانیا مانند خانهبهدوشا­ن میزیند و هیچ کشــور اروپاییای نمیخواهد آنان را راه دهد خود گویای همه چیز اســت. شــگفتا که لنگهی همین قومگرایان که در باخترزمین زیر فشارند، در رسانههای فارسیزبان «فعال حقوق بشر» نامیده میشوند! قومگرایــی اگر در اروپا، ترکیه و چند کشــور آفریقایــی نتیجــهی دو دو تــا چهارتا بوده و پاســخی به ممنوعیت زبانی و نسلکشی، در ایران تنها ابزاری برای فروپاشــی بوده است؛ کــی و در چه تاریخی زبانــی در ایران ممنوع بوده اســت که اکنون قومگراها را فعال حقوق بشــر مینامند؟ اگر روزی ایــن قومگرایان به قدرت برسند، دستکم در صدها شهر دوزبانه جنــگ خونین قومی رخ خواهــد داد. یک بار رسانههای تجزیهطلب بیرون از کشور را رصد کنید و ببیند دربارهی سرزمینهای دوزبانه چه برنامههایی دارنــد، چه میگویند و آرزوی چه خونریزیها در سر میپرورند.

فارســی را نباید با زبانهای بومی سنجید. نه اینکه که زبان فارسی تافتهی جدا بافته باشد. فارســی بیآنکه خود بخواهد، یا خواســتهی کسی باشد، زبانی «تمدنی» شده است و پایین آوردن آن به زبان قومی نیرنگی ناگوار است. چرا در روزگار اســتعمار تنها با زبان فارســی رویارویی شــد؟ چــرا روسها در فــرارودان (:ماوراالنهر) فارسی را نابود کردند و به ازبکی کاری نداشتند؟ آیا استعمار انگلیس زبانهای اردو و پشــتون را در هند و افغانستان دوست داشت و فارسی را دوست نداشت؟ زبان فارســی زبان تمدنی بود. برای انگلیس پذیرفتنــی نبود کــه یک تــن از الهور برود ســمرقند و از آنجا برود باکو و ســپس شیراز بیآنکــه مترجــم بخواهــد. ایــن همزبانی، حتــا بدون همدلــی برای انگلیــس و روس هراسانگیز بود. این شــد که پشــتونگرا­یی، ازبکگرایــ­ی، اردوگرایی، مغولگرایی ...و یک شــبه سر بر آورد. در سدهی بیستم هیچ زبانی به اندازهی فارســی آســیب ندید و استعمار با هیچ زبانی به اندازهی فارسی دشمنی نورزید. امروزه کسانی که روبهروی زبان فارسی هستند تکلیف خود را با این تمدن روشن کردهاند، ولی تکلیف ما گویا با برخی از مسووالن این کشور روشن نیست. کسی که میخواهد زبان فارسی را «قطــع» کند در مجلس ایران چه میکند و به چه حقی برای من ایرانی قانون میگذارد؟ اکنون در مجلس ایران سخنانی بر زبان آورده میشود و چنان واژههایی دربارهی زبان فارسی به کار گرفته میشود که حتا پیشهوری هم از گفتن آنان شــرم داشت. پیشــهوری هیچگاه میلیونها گویشور فارسیزبان را خوار نشمرد. یکی از نمایندگان مجلس شورای اسالمی در پاسخ ناســزای یک نمایندهی دیگر گفته بود: «من حضرت ســلیمان نیستم که بتوانم با هر زبانی صحبــت کنم.» (خبرگــزاری ایلنا، کد خبر: )12002 روشــن است که این تلمیح چه چمی (:معنایی) دارد و زبان فارسی به زبان چه جاندارانی همانند شده است. چرا فارسیســتی­زی با برنامههــا­ی رگباری و پیوستهی بیبیســی و دیگر رسانههای بیگانه همزمان شــده است. درخواســت میشود که برنامههای فارسی و انگلیسی بیبیسی را با هم بســنجید. کمتر هفتهای است که این رسانهها میزگرد یا نشستی دربارهی تاریخ ایران و زبان فارسی برگزار نکنند و جداییخواهی را خواستار نباشــند و در پایان نگویند که زبان فارســی بر قومهای ایرانی تحمیل شده است. این هنگامی است که بیبیسی انگلیسی از میلیونها خون ریختهشده از جزیرههای تاسمانی تا هند، آفریقا و آمریکا هیچ سخنی نمیگوید.

زبان تمدنی تجزيهی ايران؛ راهکار پايانی

کارشناســا­ن میگویند چالــش بنیادین ایران زیستبوم اســت، ولی اکنون سخن از نابودی کامل یک تمدن اســت. آیا نیاز کنونی مردم ایران اســت که نمایندگان آنان با پدید آوردن فراکســیون قومی گوناگون و سخنسرایی در برابر زبان تمدنی و ملی فارسی زمان بگذرانند؟ آیا کشور با چالشهای دیگری روبهرو نیست؟ دولتمردان آمریکایی و اسراییلی بارها آرمان خود را تجزیهی ایران برشمردهاند. نهتنها آنان که بســیاری از همسایگانما­ن برای تجزیهی ایران بیتابی میکنند. هزاران مستشار نظامی و اقتصادی اســراییل در باکو آشــکارا آرمان خود را جنگ قومی در ایران میدانند. روشــن است که این مســالهها پیوندی با چالشهای بنیادین (کمآبــی، کار و ... ) ایران ندارد. این هنر رسانه و توانمندی دالر است که میتواند نیازهای یک هازمــان (:جامعه) را جابهجا کند و اولویتهــا را دگرگون ســازد و به ملتی که گرفتار ریزگرد، خشکسالی و گرمای بیش از اندازه شــده است بگوید: «این مشکالت مهم نیست. مهم این اســت که تو به زبان مادری خــودت در مدرســه درس بخوانی». چون در ایران مانند اروپا، ترکیــه و ... زبانهای دیگر نابود نشده اســت اکنون باید با بیش از پنجاه زبان در آموزشگاهها­ی ایران سخن گفته شود. در آموزشــگاه­های برخی استانها و همچنین تهران آموزگارانی هســتند که از مسایل قومی سخن میگویند و اندیشهی دانشآموزان را به کدورتهــای قومی میآالیند و به فردوســی بزرگ ناســزا میگویند. نســلی کــه هر روز با ســخنان قومگرایانه نماینــدگا­ن مجلس و رســانههای درونمرزی و برونمرزی بزرگ میشــود و در گوش او میخواننــد که زبان فارسی تحمیلی است و باید قطع شود چگونه ایرانی خواهد ماند؟ همه عالم تن است و ایران دل نیست گوینده زین قیاس خجل (نظامی گنجوی)

 ??  ??
 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran