Amordad Weekly Newspaper

تاریخ یهود (بخش )30

- نویسنده اردالن کوزهگر

تاریــخ یهود را از روی «کتــاب داوران» پی گرفتیم و دانســتیم که پس از جاگیر شــدن بنیاسراییل در ســرزمین موعود و درگذشت یوشع، ایشان پیوســته از خداوند رویگردان میشــدند و هــر بــار خداونــد داوری را از میان ایشــان برای راهنمایی و رهبریشــان برمیگزیــد. پس از مرگ یکی از این داوران، به نام «یائیر»، بنیاســرای­یل باز از خدا روی برگرداندنـ­ـد و خدایان مردمان همســایهی خویــش را پرســتیدند. پس، خداونــد نیز از ایشــان روی تافت و آنان برای 18 سال زیر ســتم و تازش همسایگان جای گرفتند. پس، آنان از کردهی خویش پشــیمان شــدند و از خداوند درخواست بخشــایش کردند. سپس بنیاســرای­یل از مردی از اهل «جلعاد» به نام «یفتاح» که مادرش زنی بدنام بود و گروهی از مردمــان ولگرد را به گرد خویش آورده بود یاری جســتند و یفتاح فرماندهی ایشــان را پذیرفت و توانست عمونیها را شکست دهد. سپس، در نبردی با افرایمیها (تیرهای که از تبار افرایم پسر یوسف بودند) آنان را شکست داد و چهــل و دو هزار تن از آنان را کشــت. یفتاح برای شش سال رهبری بنیاسراییل را بر دوش داشت. پس از یفتاح، مردی بــه نام «ابصان» هفت ســال رهبر بنیاســرای­یل بود. رهبر پســین (:بعــدی) «ایلون» بود و ده ســال این تیره را رهبری نمود. آنگاه، برای هشــت ســال مردی به نام «عبدون» رهبر ایشــان شد. با مرگ عبدون بنیاســرای­یل بــاز روی به گناه آوردنــد. پس، برای چهل ســال به دســت فلستینیها گرفتار آمدند. پس جوانی نیرومند از تیرهی «دان» به نام «سامســون» چشــم بــر جهان گشــود که بر پایهی نــذر و آیین یهود از کوتاه کردن موهای ســر سامســون خودداری کرده بودند. او دختری را از فلستینیها به زنی گرفت، ولی در پــی اختالفی از خانــهی آن دختر چندی بیرون شــد. پس، پدر همسرش انگاشت که سامســون دخترش را برای همیشه رها کرده اســت، اینگونه شــد که آن دختر را به زناشــویی مردی دیگر داد. ولی سامسون چنــدی دیگر بازگشــت و همســرش را خواســت، چون دانســت که او را به مرد دیگری دادهاند خشمناک شد و کشتزارها و درختــان فلســتینیه­ا را آتــش زد. فلســتینیه­ا چون دانستند که کار او بوده از ســر کین، همسر پیشین و پدر او را در آتش سوزاندند. چون سامســون از این رویداد آگاه شــد، بیشتر خشــمگین شد و بســیار کس از فلستینیها را کشت و آنگاه گریخت و به غاری در نزدیکی شــهر «لحی» پناه برد. این شهر در سرزمینهای تیرهی «یهودا» بــود. پس، فلســتینیه­ا بر ســر مردمان لحی لشــکر کشــیدند و خواستار تحویل سامســون شــدند. پس، مردمــان یهودا سامســون را گرفتند، دستانش را بستند و او را به فلستینیها سپردند، ولی سامسون ریســمانها را درید و خود را رها نمود و بســیاری از فلســتینیا­ن را از میان برد. از این پس، سامسون برای بیست سال رهبر بنیاسراییل شد. سامسون دلدادهی زنی به نام «دلیله» شد. این زن چون دانست که نیروی سامسون برآمده از گیســوان بلند او است، با پولی که از فلستینیها گرفت این راز را آشکار کرد و هنگامی که سامسون در خواب بود موی او را تراشیدند و اینگونه او نیرویش را از دســت داد. او را دســتگیر کردند، و چشمانش را درآوردند و وی را در زندانی در غزه به زنجیر کشیدند، ولی موهای او اندکاندک بلند شد، تا اینکه هنگامی که فلســتینیه­ا او را برای نمایش در جشنی از زندان بیرون آوردند و به نیایشــگاه­ی بردند، سامســون با کندن ســتونها، آن نیایشگاه را بر سر خود و فلستینیها ویران نمود و اینگونه هم آنان را کشــت و هم خود از میان رفت.

یارینامه : کتاب مقدس (فارسی)

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran