Amordad Weekly Newspaper

نوشته رسیده

- نویسنده حسین‌فرهن ‌گمهر

نامهای بومــی را برخی (به گمان خود) به فارسی ترجمه میکنند! بیآنکه نخست چم (:معنای) نامها را دریابند و بدانند. در ســفر که هستم بسیاری از این گونه نادرستیها را میبینم و اندوهگین میشوم. میگوینــد از طلبهای پرســیدند پیراهن در زبان عربی چه خوانده میشــود؟ وی اندکی درنگ کرد و اندیشید. سپس پیش خــود گفت پیر که همان بزرگ و شــیخ اســت و آهن هم حدید. آنگاه پاسخ داد شیخالحدید! شیوهی ترجمهی نامهای بومی اینگونه اســت! چند نمونــه را مینویســم، اگر خواستید بیشتر خواهم نوشت. در بلندیهای البرز جایی اســت به نام اسپِِرز. ناآگاهی با این پنداِر نادرســت که اســپِه در گویش بومی ســپید است و رز هم ریز، اسپرز را سپیدریز ترجمه کرد و برد روی تابلو! غافل از اینکه این اســپ رز اســت، به چم میدان اسبدوانی که در شاهنامه هم آمده، آنجا که رستم به سوی مازندران میرفت. در میان بابل و قائمشــهر یا «شاهی» پیشین چند روســتا نامهــای باســتانی دارند. یکی «مسورکنده» است. کسانی با دیدگاه یادشده و با ایــن گمان که مســور در گویش بومی منصور اســت، روی تابلو نوشتند منصورکنده! خوشبختانه برای کنده چیزی نیافتند! ولــی «مــس» به چــم بزرگ اســت، در َمســُمغان هم داریم، بــزرگ مغان. «اُور» پسوند اســت و کنده هم کنایه از آباد، شاید از کند و ساز مانند کند و کاو. پس نام آن روستا َمُسورکنده است، جای آباِد وابسته به بزرگ. یکی هــم جایی در نزدیکــی اردبیل در بلندای کــوه که آن را ســرعین ترجمه کردنــد! با آنکه (به نگر من) آن ســرین (ســر+ این) اســت، یعنی وابسته به سر، یعنی سوی باال. در برابرش پایین (پای + این) است. «این» یا «یین» پسوند نسبت و وابستگی است. ســرین به سوی سر و باال است و پایین سوی پا. با این رفتار نامهای درست بومی فراموش و سررشــته و ســرنخهای تاریخــی گم میشوند، پژوهشگران هم گمراه.

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran