Amordad Weekly Newspaper

فروغ آتش زرتشت در دل آذرگشسب

آیین گهنبار در آغاز جشــن کشاورزی و دامپروری در ایران باستان بوده و هنوز هم فرآورده هایی که بر ســر سفرهی گهنبار فراهم میشود ریشه در پیشهی کشاورزی و دامی دارد. گهنبارها جشنهای فصلی هستند که از سوی زرتشتیان در سراسر جهان شش بار در سال برگزار میشوند.

- نویسنده فیروزه فرودی

برگزاری آیین گهنبار و جشن سدرهپوشی در آتشکدهی آذرگشسب

بار‌ديگر‌در‌آغوش‌آتشــکد ‌هی‌آذرگشســب‌ ســفره‌گهنبار‌گســترده‌شــد‌تــا‌آبی‌آب‌ درياچه‌اش‌و‌خاک‌تفتيد‌هی‌هزاران‌ساله‌اش‌ و‌د ‌رو‌ديوا ‌رهای‌سر ‌د ‌وگرم‌چشيده‌اش‌آرام‌جان‌ كسانی‌باشند‌كه‌دل‌در‌گرو‌ديدنش‌دارند‌و‌با‌ مهر‌به‌فرهنگ‌و‌تاريخ‌اين‌سرزمين‌اهورايی‌ به‌ ديدارش‌ آمده‌اند.‌ پايان‌ شهريورماه‌ امسال‌ همچون‌چند‌ســال‌گذشــته‌باز‌هم‌آهنگ‌ ســرايش‌اوســتا‌در‌آتشــکد ‌هی‌آذرگشسب‌ پيچيد‌و‌آتشدانی‌هرچند‌كوچک‌ولی‌روشن،‌ باز‌هم‌ياد‌و‌خاطر‌هی‌ســا ‌لهای‌دور‌را‌زنده‌ كرد.‌از‌زما ‌نهای‌دور‌كه‌ساســانيان‌بابل‌را‌ گرفتنــد‌يا‌به‌گمانم‌كمــی‌بعدتر‌اينجا‌ديگر‌ نه‌زمزم ‌هی‌اوســتايی‌پيچيده‌بود‌و‌نه‌آتش‌ ســپندی‌كه‌هزاران‌سال‌شعله‌هايش‌فروزان‌ بود‌اما‌شــهريور‌امســال‌همچون‌چند‌سال‌ گذشــته‌درهای‌آتشــکده‌باز‌شــد‌و‌زير‌آن‌ ستون‌ويران‌شده‌سفر‌های‌سپيد‌گسترده‌شد.‌ گوشــ ‌هو‌كنار‌آن‌د‌رو‌ديــوار‌فرو‌ريخته‌ك ‌مكم‌ پر‌شــده‌از‌كســانی‌كه‌آمده‌بودنــد‌تنهايی‌ آذرگشســب‌را‌پر‌كنند‌يا‌شــايد‌تنهاي ‌یهای‌ خودشــان‌را‌فراموش‌كنند.‌ســفر‌هی‌سپيد‌ كوچک‌آرام‌آرام‌پر‌شد‌از‌چيدنی‌هايی‌كه‌هر‌ كدام‌يک‌نماد‌هستند‌و‌يک‌نشانه. تاس‌روزينی‌(كاس ‌های‌فلزی)‌از‌آب‌دريا‌چ ‌هی‌ آذرگشسب،‌گلدانی‌از‌شاخ ‌ههای‌هميشه‌سبز‌ سرو‌و‌گياه‌مورت،‌پيال ‌هی‌شير،‌شربت،‌آينه،‌ ســينی‌بزرگی‌از‌لرک‌(‌هفــت‌گونه‌ميو ‌هی‌ خشک‌شــده)‌و‌ميوه،‌روی‌سپيدی‌سفره‌جا‌ خوش‌كرده‌اند.‌آن‌هايی‌كه‌می‌آمدند‌دســت‌ خالی‌نبودند،‌با‌خود‌ميوه‌داشــتند.‌شاخ ‌ههای‌ ســرو‌و‌گل،‌اندكی‌لرک‌و‌با‌عود‌و‌كندری‌ كه‌بر‌آتش‌نهند.‌هيچ‌كس‌دست‌خالی‌نبود‌ آن‌هايی‌كه‌آمده‌بودند‌م ‌یخواســتند‌هم‌بهره‌ شــوند‌در‌اين‌آيين،‌در‌آيين‌گهنبارخوان­ی‌در‌ آتشکد ‌هی‌آذرگشسب. آتش‌درون‌آتشدان‌فروزان‌شد‌و‌آرام‌آرام‌شعله‌ كشيد‌انگار‌اين‌درو‌ديوار‌سخن‌م ‌یگفتند.‌باد‌ می‌آمد،‌هوا‌سرد‌بود‌و‌آتش‌همچنان‌فروزان.‌ چهار‌آخشيج‌(:عنصر)‌باز‌هم‌در‌كنار‌هم‌گرد‌ آمده‌بودند.‌آب،‌باد،‌خاک‌و‌آتش‌كه‌بر‌پاي ‌هی‌ فرهنگ‌ايرانی‌زرتشــتی‌نبايد‌آلوده‌شوند‌و‌ پاكی‌آ ‌نها‌ماي ‌هی‌ماندگاری‌انسان‌و‌هم ‌هی‌ موجودات‌است.‌چهار‌آخشيج‌در‌نزد‌زرتشتيان‌ جهان‌ســپند‌(:مقدس)‌و‌ارجمند‌است.‌برخی‌ از‌اي ‌نها‌نيز‌در‌اوســتا‌يشــت‌ويژ‌های‌دارند.‌ هر‌زرتشــتی‌خويش‌كاری‌(:وظيفه)‌دارد‌در‌ پاســداری‌و‌پاک‌نگاه‌داشتن‌و‌درست‌بهره‌ بردن‌از‌اين‌چهار‌آخشيج‌طبيعت‌بکوشد.‌ ‌همچنان‌باد‌می‌آمد‌و‌شــعل ‌ههای‌آتش‌رو‌به‌ آسمان‌سر‌م ‌یكشيد‌كه‌نوای‌اوستای‌موبدان‌ بلند‌شد.‌ايستاديم‌دس ‌تها‌را‌برافراشتيم‌و‌واج‌ گفتيم‌(زمزم‌هی‌كالم‌ســپند).‌رن ‌گها‌سخن‌ م ‌یگفتند.‌بانوان‌پوشش‌سنتی‌زرتشتی‌بر‌تن‌ داشــتند.‌مکناها‌جام ‌ههای‌رنگارنگ‌و‌شاد.‌ مردان‌همگی‌كاله‌سپيد‌بر‌سر‌گذاشته‌بودند‌ و‌همان‌گونه‌كــه‌در‌آيين‌مان‌از‌ديرباز‌چنين‌ بوده‌است. گوشــم‌به‌نوای‌آهنگين‌اوستای‌موبدان‌بود‌ و‌چشــم‌هايم‌به‌در‌و‌ديواری‌كه‌نم ‌یدانم‌در‌ روزگار‌شکوه‌شــان‌چه‌اندازه‌بوده‌اســت.‌در‌ كتاب‌دينکرد‌چنين‌آمده‌كه‌اين‌آتشــکده‌را‌ كيخسرو‌ساخت.‌كيخســرو،‌فرزند‌سياوش،‌ كه‌فــر ‌هی‌ايــزدی‌در‌او‌دميده‌بــود.‌اينجا‌ اتشکد‌هی‌آذرگشسب‌است‌اما‌سا ‌لهای‌سال‌ حتا‌از‌آوردن‌نام‌آتشکده‌نيز‌دريغ‌شده‌است.‌ آتشکد ‌هی‌آذرگشسب‌را‌پس‌از‌آفند‌(:يورش)‌ تازيان‌تخت‌سليمان‌ناميده‌اند.‌آتشکد ‌های‌كه‌ آتشش‌هميشه‌فروزان‌بود،‌شد‌تخت‌سليمان. ‌م ‌یگوينــد‌ايرانيــان‌برای‌اينکــه‌از‌ويرانی‌ آتشکده‌به‌دســت‌تازيان‌پيشگيری‌كنند‌آن‌ را‌تخت‌ســليمان‌ناميده‌اند‌و‌كوه‌كنارش‌را‌ زندان‌ ســليمان.‌ همانگونه‌ كه‌ بر‌ بســياری‌ از‌جاهــای‌ديگر‌نا ‌مهای‌ايــن‌گونه‌نهاده‌اند‌ البتــه‌به‌گزارش‌ديگر‌نام‌تخت‌ســليمان‌را‌ تازيان‌بر‌آتشکده‌نهادند.‌تازيان‌آن‌گاه‌كه‌به‌ آتشکد ‌هی‌آذرگشسب‌می‌رسند‌و‌اين‌شکوه‌را‌ در‌برابرشان‌م ‌یبينند‌با‌خود‌چنين‌می‌پندارند‌ كه‌آدمی‌توان‌ســاخت‌چنين‌ساز ‌هی‌باشکوه‌ و‌استواری‌را‌ندارد،‌چنين‌ساز ‌های‌را‌بی‌گمان‌ حضرت‌ســليمان‌با‌نيروی‌فرازمينی‌ساخته‌ است.‌هنوز‌هم‌باد‌می‌آمد‌و‌هنوز‌هم‌شعل ‌هی‌ آتش‌فروزان‌و‌هرچند‌نم ‌یديدم‌ولی‌م ‌یدانم‌ كه‌آب‌درياچه‌نيز‌بی‌تاب‌بود.‌نوای‌اوســتا‌و‌ زمزم ‌هی‌مردم‌بلند‌بود.‌ اما‌امسال‌آتشکده‌رنگ‌و‌بوی‌ديگری‌گرفته‌ بود‌چون‌جشن‌سدر‌هپوشی‌(دي ‌نپذيری)‌يک‌ نوجوان‌زرتشــتی‌برای‌گزينش‌آزادان ‌هی‌دين‌ بــا‌شــادی‌و‌پايکوبی‌همراهانش‌بر‌پا‌شــد.‌ سدر‌هپوشــی‌پذيرفتن‌دين‌بهی‌است‌از‌سوی‌ نوجوانانی‌كه‌به‌آگاهی‌و‌خرد‌دينی‌رسيد‌هاند.‌ نوجوان‌سدر‌هپوش‌از‌اين‌پس‌خوي ‌شكاری‌خود‌ م ‌یداند‌كه‌با‌پدر‌و‌مادرش‌در‌نياي ‌شها‌و‌آيين‌ دينی‌همراه‌باشد.‌باز‌هم‌سپيدی‌و‌چيدن ‌یهايی‌ برای‌شادی‌و‌شادكامی.‌سفر‌هی‌سپيدی‌ديگر‌ گســترده‌شــد‌و‌چيدن ‌یهای‌همچون‌سينی‌ فلزی،‌چراغ‌يا‌شمع‌روشن،‌گلدانی‌گل‌و‌سرو‌ با‌آب‌كه‌هر‌يک‌نمادی‌از‌آفرينش‌اســت‌در‌ آن‌جای‌گرفت.‌برنج‌و‌آويشن‌همراه‌با‌كمربند‌ كشــتی‌باز‌نشــده‌از‌چيدن ‌یهای‌ويژ‌هی‌اين‌ سفر‌هی‌آيينی‌است.‌هر‌يک‌از‌اين‌چيدن ‌یهای‌ درون‌سفره‌نمادی‌از‌آفرينش‌هستند‌كه‌موبد‌ مهربــان‌فيروزگری‌اي ‌نگونه‌آ ‌نها‌را‌تفســير‌ م ‌یكند:‌ســفر‌های‌كــه‌بــر‌روی‌زمين‌پهن‌ م ‌یشود‌نماد‌س َپندار َمذ‌اَمشاس َپند‌و‌زمين‌است.‌ در‌آيين‌سدر‌هپوشــی‌چراغ‌يا‌شمعی‌روشن‌بر‌ روی‌ســفره‌م ‌یگذارند‌و‌چون‌در‌گذشــته‌از‌ چربی‌جانوران‌برای‌سوخت‌بهره‌م ‌یبردند‌آن‌ را‌نمادی‌از‌وهمن‌امشاسپند،‌نگهبان‌چارپايان،‌ م ‌یدانند.‌همچنين‌چراغ‌به‌شوند‌روشناي ‌یاش‌ نماد‌ارديبهشت‌امشاسپند،‌نگهبان‌آتش،‌است.‌ ســينی‌فلزی‌نماد‌شهريور‌امشاسپند،‌نگهبان‌ فلزات‌اســت‌و‌لرک‌كه‌آميخت ‌های‌از‌آجيل‌و‌ شيرينی‌است‌در‌سينی‌فلزی‌جای‌دارد.‌موبد‌ فيروزگری‌ديگر‌چيدنی‌ســفر‌هی‌سدر‌هپوشی‌ را‌گلدانی‌پر‌از‌آب‌با‌شــاخ ‌ههای‌ســرو‌و‌گل‌ برم ‌یشمارد‌كه‌آب‌نمادی‌از‌خورداد‌امشاسپند،‌ نگهبان‌آب‌و‌سرو‌نمادی‌از‌امرداد‌امشاسپند‌و‌ ب ‌یمرگی‌و‌جاودانگی‌است.‌وی‌نماد‌برجست ‌هی‌ اين‌ســفر‌هی‌آيينی‌را‌ظرفی‌از‌آويشن‌و‌برنج‌ كه‌كشــتی‌باز‌نشــده‌بر‌روی‌آن‌جای‌دارد‌ م ‌یداند‌وی‌م ‌یگويد:‌آويشــن‌برگی‌هميشه‌ ســبز‌و‌نمادی‌از‌زندگی‌و‌تندرســتی‌و‌برنج‌ نشــان ‌های‌از‌خير‌و‌بركت‌است.‌سدره‌پيراهني‌ سپيدرنگ‌اســت‌كه‌از‌كتان‌يا‌پنب ‌هی‌٩‌تکه‌ تشکيل‌شده‌است‌و‌يقه‌ندارد.‌سدره‌در‌اوستا‌ «وهوم ‌نوستره»‌(جام ‌هی‌ني ‌کانديش)‌خوانده‌ م ‌يشود‌و‌نشان ‌هي‌بيروني‌يک‌زرتشتی‌است.‌ ســپيدي‌سدره‌يادآور‌آن‌اســت‌كه‌درون‌هر‌ زرتشتي‌بايد‌ســپيد‌و‌به‌دور‌از‌هرگونه‌حسد،‌ خشم‌و‌كينه‌باشــد.‌در‌جلو‌و‌پشت‌سدره،‌در‌ جايــي‌كه‌دور‌گردن‌جــای‌م ‌يگيرد،‌الي ‌هاي‌ پارچه‌هست‌كه‌كيســ ‌هی‌گناه‌و‌ ِكر ِفه‌است‌ و‌براي‌يادآوري‌اي ‌نكه‌هرگاه‌كار‌بد‌يا‌گناهي‌ از‌فرد‌زرتشتي‌سر‌زند،‌به‌گردن‌او‌خواهد‌بود‌ و‌بايد‌پاس ‌خگو‌باشد.‌كشتي‌كمربندي‌بافت ‌هشده‌ از‌٢٧‌نخ‌است.‌اين‌٢٧‌نخ‌شش‌بخش‌دارد‌كه‌ هر‌يک‌از‌آ ‌نها‌٢١‌نخ‌دارد.‌كشتي‌روي‌سدره‌ پوشيده‌م ‌يشود. زمزم ‌ههای‌اوســتای‌موبدان‌پس‌از‌بســتن‌ كشــتی‌بر‌كمر‌نوجوان‌بهديــن،‌به‌هابيرو‌ هابيرو‌...‌شــاباش‌بلند‌باشندگان‌(:حاضران)‌ دگرگون‌شــد‌و‌اوج‌گرفت‌تا‌بانگ‌شادی‌و‌ خرسندی‌ در‌ آذرگشســب‌ بپيچد.‌ آتشکد ‌هی‌ آذرگشســب‌چند‌تکه‌خشت‌و‌ســتون‌دارد‌ نم ‌یدانــم‌ولی‌همين‌برجای‌مانده‌از‌شــکوه‌ آتشــکده‌دلم‌را‌آرام‌م ‌یكند.‌بوی‌عود‌كندر‌ همچنان‌در‌هوا‌پراكنده‌اســت.‌چشــمانم‌را‌ م ‌یبنــدم‌و‌به‌خود‌می‌بالم.‌در‌جايی‌هســتم‌ كه‌روزگاری‌هر‌يک‌از‌شاهان‌ساسانی‌پس‌ از‌بــه‌تخت‌نشســتن،‌پای‌پيــاده‌به‌زيارت‌ آن‌می‌شــتافتند‌و‌پس‌از‌پيروزی‌در‌جنگ،‌ سهمی‌از‌پيروز ‌یهای‌جنگی‌را‌به‌گنجين ‌هی‌ آن‌پيشــکش‌م ‌یكردند.‌كاش‌يادمان‌باشــد‌ هر‌خشــت‌ديوارهای‌يادما ‌نهــای‌تاريخی‌ ســرزمين‌مان‌چه‌فر‌و‌شــکوهی‌را‌به‌چشم‌ ديده‌اند.‌كاش‌زمانی‌كه‌گام‌در‌اين‌يادما ‌نها‌ می‌گذاريم‌دست‌و‌دل‌مان‌بلرزد‌از‌اينکه‌مبادا‌ آسيبی‌به‌اين‌فر‌و‌شکوه‌برسد.

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran