د لبستگیموبدانبهتاریخوفرهنگایرا نزمین
چگونگی نگاهبانی و گردآوری اوستا از آغاز تا روزگار کنونی
ازميانشاهاناشکانی(652پيشازميالدتا422پسازميالد)اين بالش،يا َولَخشيا َولَکش(15-77ميالدی)بيستودومينپادشاه دودماناشکانی،بودکهفرماندادتابازماند ههایپراکند هیاوستای روزگاراشوزرتشتراکهشمارنس کهايشبهبيستويکم یرسيد ازسراسرشهرهایايرانگردآوردندکهچنينهمشد.
نیــاکان آریایی مــا همانند دیگــر تیرههای هندواروپایی و همهی گروههای انسانی پیش از تاریخ در پی شــکار و یا در جســتوجوی چراگاه برای چارپایان خود یا نبرد با تیرههای دیگــر همــواره در کــوچ، صحرانــوردی و جنگوگریز بودند. از ایــن رو، نه پــروای آن را داشــتند که به پدید آوردن دبیره (:خط) و نگارش بیندیشــند و نه زندگی ســادهی گلهداری را به نوشــتن و حســابکتاب نیــازی بــوده اســت؛ زیرا انگاشــتههای ترسآلود آنان در دگرگونی و پیدایش هستی و زیســتبوم پررازورمز آنان و همچنین یادمان ســرافرازانهی دالوریها و جانبازیهای مــردان دلیر در راه نگاهبانی از مرزهای زادبوم در پــس نبردهای خونین همه وهمه در هالهای از اســتوره، حماســه، پهلوانی و تاریخ، آفریده و گفته شــده است. چون دبیره و نوشــتاری هم نبود به ناگزیر در وجدان گروهی مردمان فرونشســته و سپس دهانبهدهان یا سینهبهســینه گفته شده و به آیندگان رسیده است. از این رو، ســنت شــفاهی جاافتــاده یا نقل سینهبهســینه در پیوند زنجیروار تبارها و آشنا کردن آنان با استورههای آیینی (=میتولوژی) و داســتانهای حماســی، ملــی و دیگــر آموزههای مورد نیاز تا روزگار هخامنشــیان و کاربرد دبیره و نگارش، همــان جایگاهی را داشته است که نوشتهها و کتابها داشتهاند. در این نوشتار، گزارشــی کوتاه از چندوچون نــگارش اوســتا و کار نگــهداری این کتاب بلندآوازه خواهیم داشت. در این راستا، دکتر تفضلی - که نام و یادش همــواره گرامی باد - بر پایهی بررســیها و یافتههای خــود مانند برخــی از کتابهای پهلوی و دینکرد، داستان نگارش اوستا را سه گونه گزارش کرده است: -1« گشتاسب به خواست زردشت فرمان داد اوســتا و زند را در دو نسخه بر روی پوست یا لوحههای زرین نوشــتند و به دستور او: "آن را در گنجخانهی شاهی یا خزانهی آتشکدهی سمرقند نهادند."» -2« برابــر با گــزارش کتاب دینکــرد، دارا پســر دارا (=داریوش سوم) - واپسین پادشاه هخامنشــی دستور داد که همهی اوستا و زند را در دو نســخه یکی در خزانهی شــاهی و دیگر در دژنبشت نگاه دارند.» -3« هم به گزارش دینکرد، گشتاسب فرمان میدهد همهی آموزههای آیینی زرتشــت که به نگارش درآمده همراه نســخهی اصلی آن در گنجینهی پادشاهی و رونویسهایی از آن را در میان مردم پخش کنند و نســخهای را هم به دژنبشــت بفرســتند که این اوستای نوشتهشــده بــر دوازده هزار پوســت مانند خداینامهها و همهی کتابهای علمی، ادبی و تاریخی یکبار در آفند وحشیانهی اسکندر گجســتک (به سال 334 پیش از میالد) و بار دیگر با تازش تازیان 21( مهی) به یغما رفتند یا سوزانده شدند.» در کتاب «تاریخ ادبیات ایران پیش از اسالم» میخوانیم: «در نامهی تنســر آمده است که اســکندر کتاب دین (=اوستا) را که بر دوازده هزار پوست نوشته شده بود در استخر (فارس) سوزانید و یک سوم آن در دلها ماند.» )1( همچنین در کتاب «فرهنــگ ایرانی پیش از اســالم» به نقل طبری آمده اســت که: «از حملــه چیزهایــی که اســکندر پس از تصرف گنجینههای دارا، واپســین پادشــاه هخامنشــی از میان برد، دیوانهای دولتی بــود که بــه فرمان وی آنهــا را در آتش سوزاندند.» )2( به هر روی، به گزارش دینکرد نســخهای از اوســتا و زند نیــز در آن گنجینهها نگهداری میشــده که در آتشبازی اسکندر گجسته از میان رفته است. این گسســت و بیخبری از سرنوشت کتاب آیینی، آثار، اســناد ادبی، تاریخی و دانشــی همچنان ادامه داشــت تا اینکه چابکسواران جنگاور پارتی با تاریخســازی خود جانشینان اســکندر (ســلوکیها) را پس از هشتاد سال فرمانروایــی از خاک ایران بیــرون راندند و خود فرمانروا شــدند و به راستی فرمانروایی را دوباره به ایرانیان باز گردانیدند. میگویند از میان شاهان اشکانی 256( پیش از میــالد تا 224 پس از میالد) این بالش، یا َولَخش یا َولَکش 77-51( میالدی) بیســت و دومین پادشــاه دودمان اشــکانی، بود که فرمان داد تا بازماندههای پراکندهی اوستای روزگار اشــو زرتشت را که شمار نسکهایش به بیست و یک میرسید از سراسر شهرهای ایران گرد آوردند که چنین هم شد. )3( کار پســندیدهی َولَخش در روزگار ساسانیان پیگیری میشود: «پس از آن اردشــیر پاپکان، هیربدان هیربد "َتنَســر" را بــه دربار خویش خوانــد و به او فرمان داد تا اوســتا را تنظیم ســازد. "شاپور یکــم" نیز آنچه دربارهی پزشــکی، جغرافیا، ستارهشناســی و فلســفه در یونــان، هند و جاهای دیگر جهــان پراکنده بود بهدســت آورد و به اوســتا افزود. "آذر مهراســپندان" در زمان پادشاهی "شاپور دوم" به مندرجات اوستا سندیت داده تا از قوانین کشور شناخته شود. پس از "آذر مهراسپندان" نیز تفسیر وی افزوده گردید.» )4( جدای از فرمانهای بایستهی بالش اشکانی، اردشــیر پاپکان و شــاپور دوم ساســانی در بازیافت و گردآوری اوستای پراکنده، از توجه به جســتوجوها و یافتههــای تاریخپژوهان در کتابهــا و رســالههای تاریخــی روزگار ساســانیان میشود بدین دســتاورد رسید که گرچه بخشــی از موبدان و پیشوایان زرتشتی بــه انگیــزهی فزونخواهــی، مالاندوزی و کامجوییها بــا دخالتهای ناروا و غیرقانونی خود در ادارهی کشــور فقر، فساد، ناخشنودی مردم، فاصلهی طبقاتی و نابسامانی اوضاع را موجب شــدند و از این رو آنان را باید یکی از عاملهای فروپاشــی و سرنگونی شاهنشاهی ساســانی به شمار آورد؛ ولی تنی چند از آنان در پرتو عشــق و دلبستگی فراوان به تاریخ، فرهنگ و شــهریگری (:مدنیت) درخشــان زادبــوم نیاکان چــه از پس آفنــد (:یورش) فرهنگسوز اسکندر گجستک، چه در روزگار تازیــان بیگانه با فرهنگ و شــهریگری در گرد آوردن، بازنویســی و مانــدگاری آثار و اســناد ملــی و فرهنگی جایگاهی ســازنده و پررنگ داشــتهاند. از آن دســتهاند: تنسر، آذرمهراســپندان، وهشــاپور و آذرفرنبغ پسر فرخزاد و آذرباد پســر امیــد و ... تنی چند از آنان جز دنبال کردن ســنت شــفاهی و نقل ســینهبه سینه تا چند ســده پس از آفند سال 21 مهــی همچنان دارای مکتــب، مجلس درس، بحث و پژوهشــی و نگارش اوســتا و زند بودند و با کوشش و پشتکار ستایشانگیز خود نگذاشــتند آتشکدهی اشو زرتشت، چراغ و اجاق فرهنگ و تاریــخ ملی خانهی پدری دچار خاموشی و فراموشی شوند. چندانکه از دید دکتر محمدی آفرینههای (:آثار) نوشتاری آنان در زمینههای گوناگون سرچشمه (:منبع) و یارینامــهی پژوهندگان و تاریخنویســان روزگار اسالمی جای گرفته است: ...« همیــن طبقــه (موبــدان و هیربــدان زرتشــتی) یکی از مهمترین منابع مسعودی، حمزهی اصفهانــی، ابوریحان بیرونی و دیگر تاریخنویسانی که به تاریخ ایران عالقه نشان دادهاند بوده است.» )5( دکتر محمدی در پی وارسیها و جستوجوها در اوراق و ســندهای تاریخی از کسانی خبر میدهد که با پناه بردن به دژها و حصارهای دور از دســترس کوهســتانی، گــردآوری، نوشــتن و نســخهبرداری از آفرینههــای ارجمنــد فرهنگی، آیینی و نگاهبانی و روایت سینهبهسینه، آنها را از بر جانودل مشغلهی اصلی زندگی خود نهاده و در این راه دمی از کار و کوشش باز نماندهاند. ری و بخشهای کوهســتانی آن یکی از این کانونها به شمار میآمده است. محمــدی در زمینــهی برپایــی اینگونــه مرکزهای فرهنگی، گفتهای از «ابنفقیه» را میآورد کــه بر پایهی پی افکندن و برآوردن کاخ «عیریــن» به دســت مــردی آزاده و ایرانخواه به نام «ارمائیل» است: «ارمائیل به دهی به نام هندان درآمد و بر کوه شرقی آن کاخی بنیاد نهاد و در آن کاخ باغها و خانههای باشــکوه و چشمههای روان پدید آورد و در میــان آن خانهها، خانهای با چوب ســاج و آبنوس و با نقشونگار بساخت بدان ســان که در مشــرق خانهای بلندتر و زیباتر یافت نمیشــد. این بنا همچنان بر پا میبود تا هنگامی که مهدی (خلیفهی عباسی) پسر مســمغان (بزرگ مغان) را امان داده، از فراز عیرین به زیر آورد و ســپس فرمان داد تا او را گردن زدند و چون هارونالرشــید جانشین مهــدی به ری بیامد و از ایــن مکان آگاهی یافت به آنجا رفت و فرمان داد تا آن خانه را از هم برداشته به بغداد بردند.» )6( آرمان از بازگشت به گذشتهها با این گزارش در زمینــهی کتابها و آفرینههای فرهنگی و تاریخی پرشــکوه ایران که هنوز به گفتهی اخوان ثالث برگی است از باغی و از بسیارها، این بوده اســت که به یاد داشــته باشیم در این ســرزمین حادثهخیز که دکتر زرینکوب به درســتی «گذرگاه حوادثش» نــام نهاده اســت بزرگان خردمند پیشین چگونه خطرها را به جان خریده و با چنگ و دندان بخشــی از مردهریــگ (:میراث) فرهنگ باســتانی را نگهداری کرده و نسلبهنســل به دســت ما رسانیدهاند. خداینامه نوشــتار اصلی شاهنامهی سترگ، گاتاها ســرودهای اشــو زرتشــت، اوســتا کتاب بزرگ آیین مزدیســنا، یادگار زریران، درخت آســور، کارنامــهی اردشــیر بابکان، ارداویرافنامه، زند وهمن یسن، دینکرد و ... از آن جملهاند.
یارینامه: -1 تاریــخ ادبیات ایــران پیش از اســالم، دکتر احمد تفضلی، به کوشــش ژاله آموزگار، انتشــارات ســخن، ،1389 رویهی 67 -2 فرهنگ ایرانی پیش از اســالم و آثار آن در تمدن اسالمی و ادبیات عربی، دکتر محمد محمدی مالیری، انتشــارات توس، رویــهی 69 و همچنین پژوهش در اســاتیر ایران، مهرداد بهــار، انتشــارات آگاه، ،1378 رویهی 186 -3 اوســتا ســتایشنامهی پندار، گفتار و کردار نیک. گردآوری و تدویــن دکتر مهــدی داوودی از گزارش پروفســور ابراهیم پورداوود، انتشــارات ســایهی نیما، ،1393 رویهی 7 -4 همان، رویهی8 -5 فرهنگ ایرانی پیش از اســالم و آثار آن در تمدن اسالمی و ادبیات عربی، دکتر محمد محمدی مالیری، انتشارات توس، رویهی 50 -6 همان، رویهی25