Amordad Weekly Newspaper

خشم، ترس، آز و کینه آفتهای خانمان برانداز

آماج زندگی از دیدگاه اشو زرتشت

- نویسنده دکتر حسین وحیدی

بــرای زندگــی و اینکــه زندگی چیســت و خوشــبختی آدمی کدام اســت، از زمانی که آدمی اندیشــیدن آغازیده تا به امروز ســخن رفته است و میرود. فرزانگان و اندیشهوران در این باره هر یک سخنی گفتهاند و هر یک خوشبختی را در یک چیز جستوجو کردهاند. ولی شاید فشــردهتری­ن و درستترین سخنی که گفته شده از آن اشوزرتشت باشد. خوشی در رامش است و شادمانی. انسان به گونهای زندگی کند که روانش آرام باشد و شادی دل و جان او را فرا گیرد. رامش از چیست؟ برای شناخت رامش روانی در آدمی میباید وارونهی آن، ناآرامی را شناخت و برای شناخت ناآرامی میباید به جای گفتهها، گونه و چهرههای ناآرامی دریافت. کســی را به دیده آوریم که خشم بر او چیره است و زندگی او به گونهای است که پیوسته خشــمگین است، این کس از آرامش بیبهره اســت و هرگــز روان او مــزهی آرامش را نمیچشد. کســی را به دیده آوریم کــه از دید کدیوری (:اقتصــادی) زندگی ولنــگار و بیبندوباری دارد و از اینرو درآمدش با هزینهاش سازگار نیست و پیوسته بدهکار و درمانده است. این کس هرگــز روی آرامش را نمیبیند و با دارا بودن، باز خواب خوش به دیدگانش نمیآید. کســی را به دیده آوریم که بلندپرواز، جاهجو و فزونخواه اســت. این کس نیز پیوســته از آنچــه دارد میگریزد و پیوســته در تکاپوی بهدســت آوردن پایگاه تازه اســت. این کس نیز از آرامش بیبهره است. کســی را به دیده آوریم که ترســو اســت و پیوســته ترس بــر روانش چیره اســت. این کس نیز آرامش ندارد. کس نگران نیز چنین اســت. بهترین پهنهی ناآرامــی پهنهی قمار اســت، کســانی که دور میزی نشســتهاند و هریک در نگرانی و دلهرهی باخت و دلتپش برد هســتند، از چهرهی این گروه ناآرامی و نگرانی میبــارد. کس گناهکار، کســی که میبایســت کاری را پنهانی انجام دهد. این کس نیــز در زمان انجام دادن گناه هر اندازه برایش خوشــایند و دلچسب باشد باز گرفتار دلهره و نگرانی است. اینها نمودهایی از نمودهای ناآرامی هستند و هر یک از آنها نشــانههای­ی است در آدمی که روان از هنجار و ســامان راستینش بیرون میشــود و چهره و گونهی دیگری مییابد. درست مانند دریا که گرفتار توفان میگردد و همین چگونگیها است که در آیین مزدیسنا باید از آنها پیوســته گریزان بود و وارونهی آن رامــش را در دل و روان اســتوار کــرد. در ایــن آیین آدمی باید بــه گونهای زندگی کند که گرفتــار توفانهایی کــه روان را از آرامش بیرون میآورد نشــود و چه هنگامی روان از آرامش بیرون میشــود، هنگامی که نمودهای یاد شــده در روان پدید آید؛ خشم، تــرس، فزونخواهی، آزمندانــه بلندپروازی، هوسرانی، گناه و ... . شــادی نیز دومین آمــاج زندگــی در آیین مزدیسنا اســت. برای شناخت شادی نیز باید وارونــهی آن غم را به دیده آورد. احساســی در آدمــی که بــا نبود چیزی در دل انســان پدید میآید که وارونهی آن مایهی شــادی میگردد. به گونهای زندگی کنید که پیوســته شادمان و خرســند باشید. آن شادمانی و خرسندی که زرتشت رسیدن به آن را چنین میدانست: «شادمانی از آن اوست، که به دیگران شادمانی بخشــد. آن شــادمانی که خدای دانا با رای و خرد خود ارزانی میدارد. من برای پیشبرد آیین راســتی نیروی تن و روان و زندگانی همراه با آرامش و نیکمنشی را خواهانم.» راه دســتیابی به ایــن دو آمــاج رامش و شــادمانی چیست و این دو آماج یا به گفتهی دیگر خوشبختی چگونه بهدست میآید؟ کیــش زرتشــتی بــرای رســاندن آدمی به پارســایی و رســایی او را از درون میسازد. آماج این کیش انسانسازی است. بدینسان که فروزههایی در انسان پدید میآید که او را در پایبند بودن به راســتی و پاکی مانند پوالد آبدیده اســتوار کند. در این زمینه در اوستا میخوانیم: «اشویی درمانبخش است. داد درمانبخش اســت. کاردپزشــک­ی (جراحی) درمانبخش اســت. گیاهــان درمان بخشــند. ســخن اندیشــهبر­انگیز (مانتره) اهورایی درمانبخش اســت. و از همــه درمانبخشتر­یــن درمانبخشها، سخن اندیشهبران­گیز است که مرد اشــو را با آن از درون درمان میبخشد. زیرا آن درمانبخشتر­ین درمانها است و از اوســت که بیماری دور میشــود، مرگ دور میشود، پتیارهها دور میشوند، مردمان دورو و ناپاک دور میشــوند، مردمآزار دور شــود، مردمان بدسرشــت دور شوند، گرگسرشتان دور شــوند، پندارهــای بیهوده دور شــود، ســخنچین تبهکار دور شــود، دشــمن دور شود، مردم بدچشم دور شــود، دروغگوترین دروغگویان دور شــود، زن بدکار جادوگر دور شــود، زن بدکار ُزدایندهی َفر دور شــود.» (خرده اوستا) آنچه در سرود باال ارزشــمند است آن است که میبینیم در این نیایش درمانبخشــ­ی به دو دسته بخش میشود. درمانبخشی بیرونی و درمانبخشــ­ی درونی. نماد درمانبخشــ­ی بیرونی دارو، کارد پزشــکی و گیاهان اســت و نمــاد درمانبخشــ­ی درونی مانتــره یعنی چیزی که وابســته به دل، جان و روان آدمی اســت (یا ســخن دلآگاهانهی اهورایی) و همین درمانبخشــ­ی اســت کــه از دیدگاه فرهنگ زرتشتی، درمانبخشتر­ین درمانها اســت و همین اســت که فرزان (:فلســفه) بنیادین رفتاری و منشــی در کیش زرتشتی بهشمار میرود. برخی از پژوهندگان خرده میگیرند که کیش زرتشتی به کنشهای زندگی رویکردی ندارد و روش آدمی را در برابر پرسشهای گوناگون زندگی روشــن نساخته است و در این دین و در گاتاها تنها رویکرد به پرسشهای پایهای اخالقی اســت. این خردهگیری هرگز درست نیســت، زیرا در کیش زرتشتی آماج آن است که پایهی انسانســاز­ی به اســتواری ریخته شــود که اگر چنین شــود کنشها و پایهها خودبهخود درســت میشود. هنگامی که اشو زرتشت «وهومن» و «اشا» را پایهی آرایش و بالندگــی روان میدانــد و میگوید همهی نیکیها از اندیشهینیک و راستی برمیخیزد و یا هنگامی که ســه پایهآهنین اندیشــهی نیــک، گفتار نیــک و کردار نیــک را راه و روش زندگی مردمان نهاده شود دیگر نیاز به پرداختن به کنشهای زندگی نیســت. همان وهومن و اشــا چراغهای تابناکی هستند که زندگی آدمی را پیوسته به سوی آماج درست رهبری میکنند.

َخشــترا نیــرو و توانی اســت در آدمی، که احســاس و انگیزشهای او را لگام میزند و زندگی روانی او را زیر فرمان خرد و اندیشــه مینهد و همچنین اندیشه و خرد را از خشکی میرهاند و یک زندگی بهســامان روانی پدید میآورد. این چم (:معنای) خشــترا از دیدگاه روانشناســ­ی تکی است و اینک این پرسش پیــش میآید که آیا خشــترا تنها یک نیرو و توان تکی اســت یا آن را میتوان در زندگی هازمانی نیز دید و دریافت؟ برای پاسخ دادن به این پرسش نخســت میباید دیدگاه آیین مزدیسنا در این باره روشن شود. آیین مزدیســنا، آیینی است هازمانی و هرگز در این آیین خوشــی و شــادمانی راستین از زندگی تکی بهدســت نمیآید. از همان زمان که پیامآور راســتی اشو زرتشت کیش خود را آشــکار نمود رویکرد به زندگی هازمانی نیز آغاز گردید. در آییــن مزدیســنا بهدینان و یاران اشــو زرتشــت به یکدیگر پیوند داشــتند و از دید باور و پاکی به گروه ســهگانهی خویشــان، همیاران و همکاران بخش میشــدند. در این سازمانها کسانی که در یک دسته بودند زیر رهبــری یک راهبر بودند تــا به راهبر بزرگ که خود اشــو زرتشــت بود میرسیدند که بر پایهی آنچه در اوستا آمده است ناموارهی اشو زرتشــت «مگه پئیر» یا «پیر مغان» بوده و همین نامواره اســت که در زمانهای پسین در ادب عرفانی به ویژه در سرود حافظ بسیار میآید. در ادب عرفانــی، پیر مغان باالترین رهبر آیینی بــود که همه از وی فرمانبردار­ی میکردنــد. حافــظ بارهــا از ایــن موضوع یاد میکند: گر پیر مغان مرشد ما شد چه تفاوت در هیچ سری نیست که سری ز خدا نیست پس روشــن شــد که دین زرتشتی بر پایهی زندگی هازمانی استوار است. هازمان ساخت و بافتی مانند انسان دارد. در هازمان نیز خرد و اندیشهی هازمانی هســت و انگیزشهای هازمانی. هازمــان نیز زیر رهبری اســت و بدون رهبری و فرماندهی نمیتواند ســامان راســتین پیدا کند. و اینک ایــن نهند پیش میآید کــه رهبری هازمانــی میباید بر چه پایهای باشد؟ بر پایهی آیین مزدیســنا رهبری یک هازمان میبایســتی از هر گونه انگیزش و احساسی مانند خشم، ترس، آز، کینه و ... به دور باشد و تنها خرد و اندیشــه کــه هازمان را پاک و راست میدارد در آن فرمان براند. دربــارهی فرمانروایـ­ـی و رهبــری که پیرو خشــترای هازمانی نیست و هازمان را گرفتار زیانهای بسیار میســازد، کاووس نمونهای است که فردوســی بزرگ دربارهی او چنین میگوید: چو کاووس خودکامه اندر جهان ندیدم کسی از کهان و مهان چو دیوانگان است بی هوش و رای بهر باد کاید بجنبد ز جای خرد نیست او را نه دین و نه رای نه هوشش به جای است و نه دل به جای یک اندیشه او همی نغز نیست تو گویی به سرش اندرون مغز نیست کس از نامداران پیشین زمان نکردند آهنگ زی آسمان که جوید همی راز گردان سپهر مگر آنکه دیوش کند تیره چهر همــان گونــه کــه میخوانیــم در اینجا از فرمانروایی یاد میشود که خرد و اندیشهاش زیر فرمان خشترا نیست و از اینرو خودکامه، دیوانه، بیهــوش و رای، زودانگیز، بیخرد، بیدین، بیرای، نااســتوار، بیکس، بیمغز و پندارگر اســت و اینها همــهی ویژگیهای آدمی اســت که خرد و اندیشــهاش ناتوان اســت و آنچه بر او فرمــان میراند انگیزه و احساس است. رفتــار و کردار چنین کســی همان اســت که فردوســی گفته اســت که بر پایهی آن همانسان که اگر یک کس روانش از سامان بیــرون رود گرفتــار دروغ بســیار میگردد. اگــر هازمانی نیز زیر ایــن گونه فرماندهی و رهبری باشد از ســامان بیرون میآید و این چگونگی را ما میتوانیم در داســتان کاووس ببینیم که در زمان پادشــاهی او بود که ایران دچار دشواریهای بسیار میگردد. سرنوشــتی کــه تا آنجــا پیش مــیرود که کاووس از دادن نوشــدارو هــم به ســهراب خودداری مینماید و او را به مرگ میکشاند و در تاریخ کشور ما و تاریخ دیگر کشورهای جهان دیدهایم کــه هنگامی رهبری هازمانی زیر فرمــان انگیزشهای آز، خشــم، کین، خودکامگــی و ... نهاده شــود هازمان به چه سرنوشتی دچار میشود و مردمان گرفتار چه گزندهایی میشوند. از این جســتار به این برآیند میرســیم که هازمانی بهروز، شــادمان، پربار و ســازنده اســت که نهاد فرمانبری و فرماندهی آن به گونهای باشد که خشترای هازمانی، فرمانروا بر سرنوشــت مردمان باشــد و خشــترای هازمانی همان نیرویی اســت که انگیزش و احســاسها را در مردمان و در هازمان لگام میزنــد و از این رو از دید آیین مزدیســنا برای ســامان هازمان، هر نهادی که بهتر و آسانتر بتواند خشترای هازمانی را برپا دارد آن نهاد ستوده و هر نهاد که میدان را برای انگیزش و احســاسهای ویرانگر باز بگذارد آن نهاد نکوهیده است.

خشترای‌فردی‌و‌خشترای‌هازمانی

 ??  ?? هنگامی‌که‌اشــو‌زرتشت‌«وهومن»‌و‌«اشــا»‌را‌پاي ‌هی‌آرايش‌و‌ بالندگی‌روان‌م ‌یداند‌و‌م ‌یگويد‌هم ‌هی‌نيکی‌ها‌از‌انديشــ ‌ه ‌ینيک‌ و‌راستی‌برم ‌یخيزد‌و‌يا‌هنگامی‌که‌سه‌پايه‌آهنين‌انديش ‌هی‌‌نيک،‌ گفتار‌نيک‌و‌کردار‌نيک‌را‌راه‌و‌روش‌زندگی‌مردمان‌نهاده‌شــود‌ ديگر‌نياز‌به‌پرداختن‌به‌کن ‌شهای‌زندگی‌نيســت.‌همان‌وهومن‌و‌ اشــا‌چرا ‌غهای‌تابناکی‌هستند‌که‌زندگی‌آدمی‌را‌پيوسته‌به‌سوی‌ آماج‌درست‌رهبری‌می‌کنند.
هنگامی‌که‌اشــو‌زرتشت‌«وهومن»‌و‌«اشــا»‌را‌پاي ‌هی‌آرايش‌و‌ بالندگی‌روان‌م ‌یداند‌و‌م ‌یگويد‌هم ‌هی‌نيکی‌ها‌از‌انديشــ ‌ه ‌ینيک‌ و‌راستی‌برم ‌یخيزد‌و‌يا‌هنگامی‌که‌سه‌پايه‌آهنين‌انديش ‌هی‌‌نيک،‌ گفتار‌نيک‌و‌کردار‌نيک‌را‌راه‌و‌روش‌زندگی‌مردمان‌نهاده‌شــود‌ ديگر‌نياز‌به‌پرداختن‌به‌کن ‌شهای‌زندگی‌نيســت.‌همان‌وهومن‌و‌ اشــا‌چرا ‌غهای‌تابناکی‌هستند‌که‌زندگی‌آدمی‌را‌پيوسته‌به‌سوی‌ آماج‌درست‌رهبری‌می‌کنند.

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran