Amordad Weekly Newspaper

تاریخ یهود (بخش )43

- نویسنده اردالنکوزه­گر

تاریخ یهــود را تا آنجا پیــش گرفتیم که دو پادشــاهی یهودا و اســراییل همپیمان با هم با سوریان جنگیدند. در میدان نبرد «یورام»، پادشاه اســراییل، زخمی شد و او را به پشت میدانهای نبرد بردنــد. هنگامی برای بهبود زخمهایش آسوده بود، «اخزیا» برای عیادت از او یورام به بالینش رفت. در ایــن زمــان پیامبــری به نام «الیشــع» میزیســت که از یورام به ســبب گناهان و نیز تبارش بیزار بود. الیشــع یکی از سرداران یورام را به نام «ییهو» برای پادشاهی اسراییل تدهین کرد، ولی برای او شــرط گذاشت که باید همــهی خاندان پادشــاهی را از دم تیغ بگذراند. ییهو شورشــی را آغازید و به چابکی و پیش از آنکه کســی خبردار شود به سوی شــهر «یزرعیل» که یورام در آن بستری بود تاخت. چون یزرعیل از آمدن ییهو آگاه شــد، چــون از همه جا بیخبر بود و میپنداشــت که او مــژدهی پیروزی یا خبر خوش دیگری داشته باشد به همراهی اخزیا با آن حال بیمار ســوار بر ارابه به پیشواز ییهو رفت، ولی ییهو با تیر یورام را نشــانه گرفت، کشــت و پیکر بیجانش را در کشــتزاری انداخت. اخزیا نیز زخمی شــد و اگرچه توانســت از آن دامگه بگریزد، ولی در میانــهی راه در پی آن زخم جان سپرد و پیکرش بیجانش را به اورشلیم بردند. به دســتور او چند تــن از خدمتگزاران کاخ ایزابــل را نیز از پنجــرهی کاخ به پایین انداختند و او در پی افتادن و لگدمال شدن زیر سم اسبان کشــته شد. در این زمان از اخاب، پادشاه پیشین اســراییل، هفتاد پسر بر جای مانده بود که اکنون در ســامره میزیســتند. ییهو برای بزرگان شــهر نامه فرستاد و آنها گفتند که فرمانبردار او خواهند بود، پس ییهو دستور داد تا از خرد و کالن این پسران را سر ببرند و سرها را برای او بفرستند، پس بزرگان ســامره چنین کردند و هر هفتاد پسر بینوا را سر بردیدند و ســرها را برای ییهو فرستادند. ییهو ســرها را در دو پشــته در بیرون شهر یزرعیل به سان دو تپه به نمایش گذاشت (همانند ساخت کلهمنار که از سوی مغولها رواج داشت و تا زمان قاجار هم به نشانهی پیروزی و ترساندن مردمان بر پا میشد!). ییهو به این هم بسنده نکرد، در یزرعیل هر کســی که با خاندان اخاب خویشی داشت به دست او کشته شــد، همچنین همهی افسران، دوستان و نزدیکان و کاهنان اخاب نیز کشته شدند و کسی از خونریزی او در امان نماند. این خونریزیها دامان خاندان پادشــاهی یهودا را هــم گرفت، هنگامی که ییهو رهســپار ســامره بود به گروهی از خویشــاوند­ان اخزیا، پادشاه درگذشتهی یهودا، برخورد و همهی آنان را کشــت. به سامره هم که رسید از خون کسی از خاندان اخاب درنگذشــت و حتا دوستان ایشان را هم از میان برد. پس از نابود کردن خاندان اخاب نوبت به پاکسازی دینی رسید. ییهو دستور داد تا همهی پرســتندگا­ن بعل را در نیایشگاه بعل به بهانهی پرستش و پیشکش قربانی به بارگاه این بت گرد آورند. این دســتور انجام شــد، آنگاه به دستور ییهو همهی پرســتندگا­ن بعــل را از دم تیغ گذراندند. آنگاه بــت بعل را از نیایشــگاه او بیرون بردند، سوزاندند و در پایان آن نیایشگاه را زبالهدان کردند. این کارهای ییهو مایهی خشنودی خداوند از او شــد و بدو وعده داده شد که تا چهار پشت او بر اورنگ پادشاهی اسراییل فرمان خواهند راند. این آغاز پادشــاهی بیست و هشت سالهی ییهو بر اسراییل بود. هرچند ییهو هم از گناهان سراسر پاک نبود، زیرا او هم ســتایندهی گوســالهها­ی زرینی بود که یربعام، پادشــاه پیشــین اسراییل ساخته بود و همین گناهان نیز در «کتاب مقدس» سبب فروپاشی آیندهی اسراییل دانسته شده است. یارینامه: «کتاب مقدس» فارسی

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran