Amordad Weekly Newspaper

از نوروز جمشیدی تا نوروز ۸۹۳۱

- نویسنده اشکان زارعی

کاشتن سبزه خانهتکانی آیی ‌نهای‌نوروزی‌،‌از‌خان ‌هتکانی‌تا‌سیزد ‌هب ‌هدر

آیینها، باورها و اندیشهها در گذر روزگار ساخته میشوند، به آرامی گسترش مییابند و گاه نیز دستخوش دگرگونی میشوند، از یاد میروند، امــا آنگاه که با تار و پود فرهنگ ســرزمینی در هــم آمیزند، به پدیدهای ماندگار و جاویدان درخواهند آمد. تاریخ دیرینهســا­ل ایران اگرچه فرازوفروده­ا و تاختوتازها­ی بسیاری دیده، اما نوروز همچنان استوار و پا برجا است. چندی دیگر نوروز همراه با جوان شــدن جهان آفرینش از راه میرسد، گل و رنگ درهم آمیخته به زیبایی دشتهای میهن ما را میآرایند. آنچه نوروز را از دیگر جشــنهای باســتانی برجستهتر میکند، آیینهایی است که پیش از آغاز ســال نو و پس از آن برپا میشده است. ایرانیان هزاران سال اســت که با سبز کردن ســبزه به پیشواز نوروز میروند و با سیزدهبهدر آن را بدرقه میکنند. این نوشــتار در پی آن اســت کــه چرایی و چگونگــی برگزاری این آیینهــا را در ایران باستان واکاوی کند.

ایرانیان باستان بیست روز پیش از رسیدن بهار دانههای گندم، جو، برنج، لوبیا، ارزن، نخود و ماش را در هفت ستون گلی میکاشتند و سه ســتون را که زودتر سبز میشد، به فال نیک میگرفتند بر ســفرهی هفتسین خود جای میدادند. در فرهنگ ایرانی «هفت»، شمارهای بس ارجمند است زیرا نشانگر هفت امشاسپندان است. بهمن (اندیشــهی نیک)، اردیبهشت (بهترین راســتی)، شــهریور (شــهریاری اهواریــی) سپندارمذ (عشق و پارسایی)، خورداد (رسایی وکمال)، امــرداد (بیمرگــی و جاودانگی) و ســروش (فرمانبــرد­اری) هفــت، ویژگی و فروزههــای جاودانهی خداوندی اســت که هفت، امشاسپند را در بر میگیرند. از این رو هفتگانههای بســیاری در فرهنگ ایرانی دیده میشود. هفته، هفتسین، هفتخوان رستم، هفتآسمان، هفت کرهیخورشید، هفت شهر عشق، هفت گام سلوک و ... شماره سه نیز یادآور پیام ارزشمند نیاکانمان یعنی اندیشه، گفتار و کردار نیک است. آنان هزاران ســال پیش خردمندانه دریافتند جهان بــا بهرهگیــری از ایــن آموزهها آباد خواهد شد.

چون ایرانیان به زندگی پس از مرگ باور داشتند در اندیشهی آنان فروهرها، که روان درگذشتگان به شمار میآیند، در پنج روز پایانی سال به زمین فرود میآیند و تا پنج روز پس از آن در کنار زندگان جای خواهند گرفت؛ اگر آنان میان خویشان و بستگان خود شادمانی، آرامش و آشتی را ببینند، بیگمان با خرسندی به جهان درگذشتگان باز خواهند گشت. از این رو، انســان ایرانی همانگونه که همراه با نو شــدن جهان آفرینش گرد کهنگی را از خانه میزداید و رخت تازه بر تن میکند، غبار پلیدی و دشــمنی را نیز از کاشانهی دل پاک میکند تا نیاکانش را شاد و خشنود سازد.

در ایران باستان در یکی از پنج روز پایانی سال که به آن پنجه، پنجهوه بهیزک یا اندرگاه گفته میشد جشنی با نام سوریک برگزار میگردید. ســور در واژگان پهلوی یعنی سرخ که رنگ آتش را یادآوری میکند. در این روز پسین هنگام که هوا رو به تاریکی میرفت ایرانیان بوتههای گردآوری شــده را در یک کپه به نشــانهی یکتایی خداوند، سه کپه به نماد اندیشــه، گفتــار و کردار نیک یا هفت کپهی بازگوکننده­ی امشاسپندان (هفت ویژگــی خداوند) را آتش میزدند گرداگرد آن شادی و پایکوبی میکردند، نیایشی را به نام زمزمه زیر لب میخواندند. آنان از خدای خویش سپاسگزاری و درخواست میکردند سال نو به خوبی آغاز و سپری شود. چون در فرهنگ ایرانی نماد و نشانه جایگاهی ارزشــمند و درخور دارد در این جشن زبانههای آتــش اهورایی، ســیاهی شــب اهریمنی را میشــکافد. بدینگونه نیاکان ما هزاران سال پیش به زبان اشــاره و به زیبایی، ارزشمندتری­ن آرمان انســانی یعنی چیرگــی خوبی بر بدی را گرامی میداشتند. در نگاه اســتورهای، برخی جشن سوریک را در پاسداشت گذر سیاوش از آتش میدانند چنانکه فردوسی از آن یاد میکند. برخی نیز پیدایش آن را در بازگشت فروهرها و روان درگذشــتگا­ن بــه جهــان زنــدگان جستوجو میکنند. از ایــن رو، مــردم برای راهنمایــی آنان در آغــاز شــب در پشــتبامها و کوچهها آتش میافروختنـ­ـد تا راه خانهی خــود را بازیابند. تازیان جشن سوریک را آتشپرستی خواندند، از برپایی آن جلوگیــری کردند. ایرانیان پس از چند ســالی دریافتند پنجمین روز هفته در نزد مردم حجاز بدشــگون است از این رو به بهانــهی از میان بردن این ناخجســتگی، با پرداخت جزیه اجازه یافتند این جشــن را در شــب چهارمین روز (سهشنبه) برگزار نمایند. آنان از آن پس آن را چهارشنبهسو­ری نامیدند. شــنبه یا شنبد واژهای ســریانی است که پس از اسالم به زبان فارســی افزوده شد. در تاریخ دیرینهســا­ل این ســرزمین چهارشنبهسو­ری همواره بــا آیینهایی ماننــد آش بیمار، توپ مروارید، آجیلخوری، کوزه شکستن، فال گوش، شالاندازی، قاشقزنی و گرهگشایی همراه بود که هر یک امید و شادی رادر دلها زنده میکرد. دیدگاه ایرانیان را به آتش باید در اندیشــهها­ی مینوی و زمینی آنها جســتجو کــرد در نگاه مینوی، روشنایی نماد اهورامزدا به شمار میآمد. آنها به هنگام ستایش آفریدگار و نماز گزاردن، روزها به سوی خورشید و شبها رو به آتشکده میایســتاد­ند در نگاه زمینی نیز به باور ایرانیان، جهان آفرینش بر پایهی چهار آخشــیج آتش، آب، هوا و خاک اســتوار اســت اگر هر کدام از این دادههای خدایی آلوده شــده یا از میان رود، زندگی انسان تیرهوتار میشود. از این رو، ایرانیان با ویژه کردن جشــنها و آیینهای بسیار نقش و جایگاه این آفریدهها را گوشــزد میکردند. در اندیشــهی ایرانی، آتش گوهر زندگی و نشانه، پاکی، خجستگی و تندرستی بوده است. هرجا و هرگاه آتشی افروخته شود، بیماری، بدی و زشتی ناپدید میشود. به همین شوند (:دلیل) در هر شهر و هر کوی و کاشانه در اجاقی آتش را همواره روشن نگاه میداشتند چنانکه اکنون دود دادن اسپند و چرخاندن آن در خانه ریشه در باور گذشته دارد. ایرانیان باستان آتش را از یک سو به نشانهی فروغ ایزدی و از سوی دیگر برای نقش بســزایی که در زندگی انسانی داشت ارج میگذاشتند و از آن پرستاری میکردند. چنانکه قرآن مجید نیز در ســورههای «واقعه آیه۱» و «کهف آیه ۶۹» از ســودمندیه­ای آتش سخن گفته است. برخی از چهرادهای (:شــخصیتهای) دینی نیز گفتن عبارت «ســرخی تــو از من، زردی من از تو» را نمونهای از بتپرستی دانستهاند. با آنکه جســتن و درخواست از آتش هیچگاه در ایران پیش از اسالم انجام نمیشده است، زیرا در بینش ایرانیان آتش فروغ اهورا است و پســندیده نبوده است که از روی آن پرید و زردی را که اهریمنی است به آن آلود.

ایرانیان هزاران ســال است از زمستان به بهار رســیدن را جشــن میگیرند برای رسیدن به زندگی بهتر امیدوارنه چشم به «روزی نو» دارند. از دیرباز کســانی در هر کوی و برزن با شادی و پایکوبــی آمدن ســال نو را بــه گوش مردم میرســاندن­د. آتشافروزها، کوسهبرنشــ­ینان، میرهــای نــوروزی و حاجی فیــروز نامهای گونهگون مردانی هســتند که در درازای تاریخ ایران با خوانندگی و خنیاگری مژدهرسان سال نو بودند. بر پایهی پژوهشهای تاریخی پیشینهی پیکهای نوروزی را باید تا روزگار هخامنشیان پی گرفــت. روزگاری آتشافروزها با چهرهای سیاه شده جامهای سرخرنگ و کاله شیپوری با آتشبازی به پیشواز نوروز میرفتند و تا سیزدهم فروردین با ساز و آواز در کوچهها میگشتند. برخی بر این باورند که پیش از اسالم در کنار آتشافروزی سیاهانی با رختهای رنگارنگ و آرایش تند به هنگام آغاز سال نو با نواختن دف و دایره و خواندن ترانههای نوروزی مردم را سرگرم میکردند. با برآمدن اســالم و جلوگیــری از آتشبازی، کوسهبرنشــ­ینان جایگزین آتشافروزها شدند آنان سوار بر خر با چهرههایی خندهدار و کارهای نمایشی رفتن ننهسرما را جشن میگرفتند. مســعودی در مروجالذهــ­ب میگوید: آیین کوسهبرنشــ­ینی یا خروجالکوسـ­ـج از روزگار کمبوجیه به مصر، شام و یمن راه یافت؛ آنان نــوروز را نیز گرامی میداشــتند به آن نوروز قبطی میگفتند. میرهای نوروزی از دیگــر پیکهای بهاری بودنــد که بــا پشــتیبانی پادشــاهان، برای سرگرمی شادمانی و خنده پیش از آمدن بهار چند روزی را بر تخت پادشاهی مینشستند و به گونهی نمایشی فرمان میراندند. در یک ســدهی گذشــته با گســترش زندگی شهرنشینی، آیین کوسهبرنشین­ی و میر نوروزی از میان رفته است. حاجی فیروزها با همان پوشش آتشافروزها به جای آتشبازی با دایره و دنبک، سرنا و دهل پیامرسان نوروز بودهاند. برخی براین باورند که حاجی فیروز بازماندهی آیین بازگشت ســیاوش یا آفرینــش دوباره اســت، چهرهی سیاهشــدهی او یادآور بازگشــت وی از جهان مردگان، پیراهن ســرخ او نماد خون سیاوش و شادی او نمایشگر شادی زایش و رویش است. برخی از مردمشناسان نیز پیدایش حاجی فیروز را در اســتوره «دوموزی» میدانند، دوموزی یا «ایزدگیاه» ریشه در اندیشــهها­ی میانرودان دارد. پیکهای بهاری همراه با جشــن نوروز در سدههای گذشته از خراســان بزرگ تا قفقاز از عراق تا مصر و از ترکیه تا دل اروپا را درنوردیده است. چنانکه مقریزی از جشن کوسهبرنشین­ی در عراق و میرهای نوروزی در مصر نام میبرد. همچنین آدام متز، داســتان «دنکیشــوت» نوشتهی سروانتس را برگرفته از آیین میرنوروزی میداند. برخی نیز بازی شناختهشدهی «شاه و وزیر» را نوشــده و دگرگونیافت­هی میر نوروزی دانستهاند. آیین پیک نوروزی در تاریخ دیرینهسال ایــران آنچنان با دلوجان مردم در هم آمیخته که هر قومی نامی برای آن برگزیده اســت. در خراســان به آن «جیگیجیگی، ننهخانم»، در آذربایجــا­ن «تکمچی و ســایاچی»، در گیالن «عرسکولشــی»، در مازندران «پیشخوان و سرخوان»، در قزوین «نوروزنثار» و در کردستان «امیربهاری» گفته میشود. اگر در تاریخ آرش کمانگیر، ابومسلم، یعقوبلیث، بابک خرمدین و حســن صباح از یک سو و رودکی، فردوسی، حافظ، مولوی و سعدی از سوی دیگر قهرمانان و چهرادهــای ملی ما هســتند، آتشافروزها، کوسهبرنشــ­ینان، میرهای نــوروزی و حاجی فیروزها نیز مردان گمنامی هستند که از آیینها، باورها، تاریــخ و فرهنگ ایران سینهبهســی­نه پاسداری کردند و با شــورآفرین­ی امید به آینده را بهویژه در دورههای ســیاه تاریخ ایران در دل مردم زنده نگه داشتند. چنانکه در جنبش شعوبیه و مبــارزه با روشهای نژادپرســت­انهی خلفای بنیعباس، نقش آنان را نباید نادیده انگاشــت. پیکهای بهاری را نباید تهیدستانی دانست که برای تکه نانی میخوانند و مینوازند؛ تاریخ ایران بسیار به آنها بدهکار است.

چهارشنبهسو­ری، جشنی برای زندگی حاجی فیروزها برای ایران میخوانند هفتسین، نمایشگر اندیشهی ناب ایرانی

دربارهی سفره هفتسین بسیار گفته شده است. از «هفتچین»، «هفتمیم» و «هفتشــین» گرفته تا «هفتســین» که هماکنون با ســود جســتن از چیزهایی که با سین آغاز میشوند مانند، سمنو، سیر، سرکه، سماق، سنجد، سیب و سبزه ایرانیان سفرهی نوروزی خود را میآرایند. همانگونــه که پیشتر گفته شــد در ایران باستان سه ستون را که از میان هفت ستون گلی زودتر ســبز میشد به فال نیک میگرفتند و بر سفرهی هفتسین خود جای میدادند. بدینگونه در آغاز سال نو ایرانیان در خانههای خــود خوانی را پهن میکردنــد و بر آن «آتش ورجاوند نماد پایداری روشــنایی، کتاب اوستا، آیینهی نماد یکرنگی، آب نماد روانی و تداوم، سه سبد سبزه نماد زندگی و ماندگاری... مانده در رویهی 11

 ??  ??
 ??  ??
 ??  ??
 ??  ??
 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran