Amordad Weekly Newspaper

کوچ تیرههای ایرانیتبار تا اروپای مرکزی، باختری و شمالی

- برگردان علی

گرمانیا، وایکینگها، ساکسونها و ایران باستان؛ میراث مشترک فراموش شده؟

یکــی از نکتههایی که در ردهی دانشــگاهی کمتر به آن پرداخته شــده است پیوند دیرپای فرهنگی میان ایران باســتان و اروپا اســت و بخشــی از آن، زمینهی پیوند گرمانیا (ژرمانیا، آلمان) و پارس است. با نام «پارس» ما تنها از شاهنشاهیها­ی باستانی هخامنشیان، اشکانیان و ساسانیان یاد نمیکنیم که بخشــی از مردمان ایرانی هستند، بلکه به خانواده و قلمرو بزرگتری شامل اسکیتها یا سکاها، ســرمتها و ... و البته شاهنشاهیها­ی کهن ایرانی میپردازیم. ایران یا پارس باستان خود از جابهجایی پارسها، مادها و ساگارتیها شــکل گرفت که جایگاه اصلی آنان که امروزه ردیابی شده به قلمرو شمالی نژاد آنها، سکاها و اسکیتها میرسد که کانون توجه ما در این جستار است. نیاکان آلمانیها همچون ایرانیان هندواروپای­ی (آریایی) بودند، اما سرچمشــهی درست آنها و پیوندهای «شــرقی» آنها یا سربسته (:مبهم) اســت و یا حتا نادیده گرفته شده است. اما این داســتان با نسل نوینی از پژوهشــگرا­ن رو به دگرگونی است. نخســت میبایست به دنبال نشــانی ریشهی اصطالح «ژرمانی» باشــیم. بر پایهی دیدگاه رایج (برگرفته از جلد دوم کتاب ژرمانیا نوشتهی گاهنگار رومی تاســیتوس در ســدهی نخست میــالدی ) فرنــام (:لقب) ژرمانــی نام اصیل مردمان ژرمن نبود. این اصطالح نخستین بار از سوی جولیوس سزار به تیرههایی (:قبایلی) که از رود راین گذشتند، یاد میشود. بر پایهی این دیدگاه، پس از این اصطالح ژرمانی به همهی مردمان همسان و همسایه هندواروپای­ی اسالو و بالتیک گفته میشود. فرضیــهی جایگزین بــرای توضیح اصطالح «ژرمانی/گرمانــی» بــر پایــهی پارامتــر واژهشناســ­ی آن پیش کشیده شــده است و برگرفته از نام ســرزمین کرمــان در ایران که در باســتان «گرمان» خوانده میشده است و همچنین امکان پیوندهــای فرهنگی و زبانی میــان کرمان و ژرمان اســت. (بــرای نمونه بنگریــد به این جســتار در مجلهی آســیای مرکزی ســال ۹۹۹۱، دورهی ۳۴، رویهی۷). گرچــه امکان پیونــد کرمان-ژرمــان، (و از ریشــه پیوند ایران-اروپا) از ســوی بسیاری از دانشگاهیان امروزی پذیرفته نمیشود، اما با این وجود پژوهشهای دانشبنیاد نوینی از ســوی دانشگاهیان باخترزمین (:غربی) دیگر بهگونهی سراسری پیوند ژرمنها (و پهنه پهناورتر اروپا) با خاورزمین (:شرق) را رد نمیکند. پروفسور کریستوفر بکویت (استاد پژوهشهای اورآسیای مرکزی در دانشگاه ایندیانای آمریکا) میگوید: «تاســیتوس گاهنگار رومی دربارهی ســرزمین گرمانیا و مردمان ژرمن در ســدهی نخست میالدی نخستین گزارشهای گسترده را داده اســت. بر پایهی گزارش تاســیتوس و دیگر پیشینهها روشن است که تیرههای آلمانی و از جمله نیاکان فرانکها از دوران نخســتین هندواروپای­ــی وابســتگی خــود را به فرهنگ اورآســیای مرکزی نگاه داشتهاند. مانند آالنها و دیگر مردمان ایرانیتبار. این گزارش نشــان میدهد که گرمانیای باســتان از دید فرهنگی بخشی از اورآسیای مرکزی بوده و این وابستگی تا زمــان مهاجرت ژرمنها و یک هزاره پس از آن دنباله داشته اســت» (امپراتوریه­ا در جاده ابریشــم، انتشارات دانشــگاه پرینستون. سال ۹۰۰۲میالدی، رویههای۱۸-۰۸). بکویــت آگاهانــه نادرســتبو­دن اصطــالح «خاورمیانه» را آشکار میسازد، اصطالحی که به دستکاری (:تحریف) میراث تاریخی ایران یاری میرســاند. «خاورمیانه» اصطالحی ساختگی از سوی انگلیس-اروپا و در راستای سود آنان برای مدیریت ژئوپولیتیک در ســدهی بیســتم است. زمانی که ما به طبقهبندی تاریخ ایران یا پارس باستان بپردازیم با احترام به فرهنگ و تاریخ پربار آنان ســخن میگوییم که پیوند نزدیکتری به آســیای مرکزی، قفقاز و آناتولی دارد؛کشورها و سرزمینهایی که میراث استوار ایرانی دارند، حال آنکه این پویایی بهوسیلهی اصطالح «خاورمیانه» آسیب دیده است. بهگونهای که امروزه ۰۸ درصد مردمان آمریکای شــمالی، ایران را یک کشور تازی (:عرب) میداننــد. بهگونهای که در طرح کوتاه (:اجمالــی) تاریخی کــه در دنباله آورده میشود، خواهیم دید که اصطالح «خاورمیانه» انحراف گروهی از پژوهشگران در زمینهی پیوند ایران باستان و اروپا را درپی داشته است. پیوند میــان اروپا و ایران باســتان در درازنای تاریخ گســترده بوده اســت. از روزگار پارتیساســ­انی، اروپا پیوند آشکاری را با ایران آزمود، فرایندی که از زمان هخامنشیان آغاز شد (برای نمونه بنگرید به بررسی فشــردهی کاوه فرخ/ بدهبســتان هنری، معماری، مهندسی و میان ایران باســتان و جهان یونانی- رومی/ مجلهی جهانی پژوهشهــای فرهنگی، زبانی و ادبیات آگون رویههای ۴۲۱-۴6/ 6۱۰۲میالدی. این پیوند همچنین با چندین مــوج کوچ مردمانی ایرانــی زبان به اروپا هــمروزگار با فرمانروایی خاندانهای اشــکانی و ساسانی پابرجا بود. این کوچندگان همانهایی هستند که در تاریخ با نام سرمتها، آالنها، روخونالی یا همان آالنهای رخشان، یاس و ... شناخته میشوند. به سخنی ســادهتر، تمدن ایران باســتان از دو راه اصلی شاهنشاهیها­ی پارتی-ساسانی و کوچ همزمان مردمان ایرانیتبار به اورآســیا و اروپای خاوری تاثیرگذار بوده است. بسیاری از این تیرههای ایرانیتبار با کامیابی تا اروپای مرکزی، باختری و شمالی رسیدند. دانشــگاهه­ای باخترزمین پیوندهای گوناگونی را میان ایران باســتان و اروپا و بهویژه ژرمنها بررسی کردهاند. برای نمونه راب باس در کتاب خود با نام «جنگهای یوســتونین: بلیزاریوس، نارســس و بازپسگیــر­ی باختر/ انتشــارات مونتــورت ۳۹۹۱» به واکاوی (:تجزیهوتحلی­ل) اشتراکهای فرهنگی ایرانیان شمالی و ژرمنها پرداخته اســت، بــرای نمونــه همانندیها در پوشــاک، مانند «ردای کاندیس» که پوشش نــژادگان و نجبای پارســی- مــادی بوده که در تختجمشــید دیــده میشــود و همچنین کتوشلوارها­ی دوخته شــده. یافتهای بهویژه گنگ در کاوشهــای «ولفسهایم در آلمان»، ســگک کمربندی اســت ایرانی (اشــکانی یا ساســانی) که نام «اردشــیر» روی آن به زبان پارتی-پهلوی نوشته شــده است. این سگک کمربنــد در کنار ســکهای از «والنس امپراتور روم» یافت شــد که در جنگ آدریانوپ (۹ اوت ۸۷۳ میالدی) در برابر سپاه شورشیان آالنهای ایرانیتبار و آلمانیها کشــته شــد. این سگک کمربند اکنون در موزهی شــهر ویزبادن آلمان نگهداری میشود. آالنها و دیگر مردمان ایرانیتبار اورآســیا و خــاور اروپا بر اثر یورش هونها ناچار شــدند بهســوی اوکراین امــروزی و کریمــه بروند کــه آنجا نیز بهدســت «گوتهــای آلمانی» گرفته شــد. برآمد این همجوشی ایرانیتبار­ان و ژرمنها در ســرزمین اوکراین تا ســدهی ۴ میــالدی، جابهجایی آیینهای ســواره نظام، جوانمردی-شهســواری ایــران باســتان به مردمان آلمانی شد. نمونههای درخور دیگــری از این همانندیها، ساخت ترکیبی کالهخود نامی (:معروف) «شپان هلم» در سدهی ۴ میالدی بهدست ژرمنهاست و حتا بهرهگیری از همانگونه سپرهای حصیری که هخامنشیان از سدهی 5 و 6 پیش از میالد بهکار میبردند. یک کالهخود جالب، «شــپان هلم» ســبک آلمانی - ایرانی یافت شــده در شمال ایتالیاست که نشان چلیپای ترسایی دارد و نشــان میدهد ازآن جنگجویــی بوده که به مسیحیت گرویده است. چندین نمونهی دیگر از همانندی فرهنگ رزمی ژرمنها با پارت-ساسانیان در دست است. شیوهی درود و ســالم دست راست آلمانیها چنانکه در پندار ماکســیمیا­ن بر صندلی کاخ اسقف بزرگ در شهر راون ایتالیا امروزی کشیده شده است با شــیوهی درودهای ایران باستان در تندیسهای اشــکانی شــهر هاترا در عراق امروزی یکسان اســت. درود با باالبردن دست راست یک روش همیشگی ژرمنها و ایرانیان برای گرامیداشتن و آرزوی تندرستی است که بیشتر در آثار هنری ایران باســتان دیده میشود. شگفت آنکه میان دو جنگاور آلمانی نقش شــده بــر چهارپایهی ماکسیمیان و تندیسهای نژادگان پارتی در هترا همانندیهای دیگری نیز دیده میشود؛ آنها با دست چپ شمشیرهای خود را در مشت دارند و با دست راست فراز آمده، درود میفرستند. چنانکه یک تندیسگر بومی سدهی دوم میالدی در شهر کوبلنتس آلمان سنگنگارهای را از مردی پارتی با ریش و موهای پرشــکن (:مجعد) را تراشیده که بهگمان یک کداریس پوشیده و سینیای در دست دارد که در آن میلههایی زرین را پیشکش میکنند. بیگمان فرهنگ پوشاک ایران باستان در میان ژرمنهای باســتان بسان چیزی بومی شناخته میشده است. نمونهای دیگر، همانندی چشمگیر پایهی یک تخت شهریاری ساســانی به شکل شیردال یا گریفین (در مــوزهی لوور پاریــس نگهداری میشود) با تخت پادشــاهان ژرمن در سدهی ششــم میالدی اســت. جایگاه ویژهی شاهقهرمان در میان ژرمنها (و در اروپا) همانندی بســیاری با فرهنــگ ایران باســتان دارد که نمونههای برجستهی آن در فرمانروایی ساسانی شاهپور بزرگ، خسرو پرویز (همانگونه که در تاق بستان دیده میشــود) و یا حتا کانیشکای بزرگ در شاهنشــاهی ایرانیتبار­ان کوشــانی دارد. آنگونــه که هلوت نیــکل (در کتاب هنر جوانمردی-جنگ و زینافزار اروپا چاپ موزهی

متروپولیتن ۲۸۹۱ میالدی، رویهی۳۱) سفارش میکنــد: از همجوشــی «فرهنگ اســواران» (ســوارکارا­ن ارتش) ایران و آییــن «وفاداری در برابر وفــاداری» ژرمنها، پدیدهی اجتماعی «جوانمردی/ شهسواری» اروپا پدید آمد. آنچه آشکار است برآیند کوچ ایرانی-ژرمنی به قلمرو روم، اروپــای باختری و مرکــزی، پدیدآمدن فرهنگ پیوند قــارهای گســترده و فراگیر در آســیای مرکزی، اورآســیا، اروپا و شاهنشاهی پارتی-ساسانی بود. یکی از نمادهای مشــترک ایرانیان و آلمانیها نشــان نژادگی دودمان یا همان چلیپای ژرمن اســت که از درفش کاویانی سرچشــمه گرفته اســت. پیوند جهان ایرانی و آلمانی با توجه به نشــان چلیپای ژرمنی بازمیگردد به کلیسای «سورپ نشان/نشان سپندینه» (سدهی چهارم میالدی)که در نزدیکی شــهر آباران کشــور ارمنستان جای دارد. موتیف و بنمایهی طراحی این کلیســا «چلیپای ژرمنی» اســت شگفت آنکه هماننــد «چلیپای ســلتیکهای پگان» اروپایی (ســلتیکها، مردمانی ژرمن تبار که از جنوب آلمــان کنونی در اروپا پراکنده شــدند/ پگانیسم دین چند خدایی پیش ترسایی اروپا)، چلیپای سده میانی شهسواران توتونیک آلمانی (تیره اصلی ژرمنها) و حتا بیشــتر مانند نشان «چلیپای آهنین» در ارتش نوین آلمان اســت. نماد سورپ نشان (نشــان سپندینه) به خودی خــود پیوند نزدیکی به شــکل درفش کاویانی دارد که نقشهای آن را در روزگار هخامنشــی و «فرش پازریک» میتوان ردیابی کرد. از پیوندهــای دیپلماتیــ­ک میان ساســانیان و تیرههای ژرمن «گوتهــای باختری» آگاهی داریــم؛ اما ســطح این پیوند برای ما روشــن نیســت. یافتن گنجینهای همــراه با دو ظرف ساسانی در ســرزمین پیتروســا یا تراسولوانی­ا امروزی در رومانی، نشان میدهد که بیگمان پیوندهایی بوده اســت. ولون براگان این یافته را نشــاندهند­هی پیوندهای دیپلماتیک میان گوتها و پارس میداند (در جســتار؛ بازرگانی میان روم و ژرمنهای آزاد، ژورنال پژوهشهای رومیشمارهی 6۲، 6۳۹۱میالدی، رویهی۲۰۲) این رخداد میتواند چنین باشــد که فرمانروای ساســانی ارمغانی را همراه فرستاده یا دبیرانی برای گوتها در اروپا فرســتاده باشــد. ریچارد فــرای از پیوند رســمی دیپلماتیک آلمانیها با ایران با فرستادن سفیر به دربار خسرو انوشیروان (پادشــاهی ۱۳5 تــا ۹۷5 میالدی) از ســوی گوتهای باختری ســاکن در ایتالیا یاد میکند. گوتها که زیر فشار یورشهای رومی-بیزانسی بودند امید به لشکرکشــی خسرو انوشیروان به امپراتوری روم - بیزانس داشتند. (ریچارد فرای؛ تاریخ ایران باســتان، مونیخ-آلمان، انتشارات بکش، ۴۸۹۱میالدی، رویهی6۲۳). در پایان این جســتار بهتر است بدانیم که نسل باستانی اسکاتلندیه­ا، مانند ایرلندیها و ولزیها که فرزندان سلتهای کهن در جزیرهی بریتانیا هستند، ساکسونهای ژرمن تبار را با اصطالح «ساسان - دست» میشناختند. این اصطالح و همانندی آن با «ساسان و ساسانیان» خود جای پرسش و بررسی دارد. هم ریشهبودن «ساسان-دست» با «ساسانیان» در پژوهشها نادیده گرفته میشود و آن را تنها یک پدیده اتفاقی میداننــد و با بودن مواردی که کوتاه در این جســتار بدان پرداخته شــد، پیوند میان ایرانیان و مردمان ژرمن تبار نادیده انگاشته میشود. بیگمان نسل نوینی از پژوهشگران با دید بازتر بررسیهای بیشــتری در اینباره انجام خواهند داد و امید اســت که زمینههــای نوینی برای پژوهش را بگشایند.

* اصل نوشتار به زبان انگلیسی در نشریهی (میراث ایرانیان) از قلم دکتر کاوه فرخ چاپ شده است.

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran