Amordad Weekly Newspaper

چهارشنبهسو­ری ؛ بزم دلگرمی و روشنایی

بدین باغ بادا که باشیم شاد

- محمدعلی دادخواه

بشد چهارشنبه هم از بامداد بدین باغ که امروز باشیم شاد هر گاه ســخن از جشن چهارشنبهسو­ری میآید بیدرنگ این پرسش در ذهن جوانه میزند که آیا هیچ ارزشی فزونتر از دیگر روزها بر سهشنبه بار شده است که ما باید در شامگاه آن نور بفشانیم، نقل بگیریم و آجیل چهارشنبهسو­ری را بشکنیم و بگوییم و بخندیم. کهن آیین چهارشنبهسو­ری در دل تاریخ ما پس از خانهتکانی برگزار میشود، یعنــی هنگامی که خانهی خود را آراســتیم و از پلیدی و پلشتی پیراستیم بهسوی چهارشنبهسو­ری گام برمیداریــ­م. در دل روســتای دور افتادهای هممرز روســیه و یا در مرکز ایران، هیچ تفاوتی ندارد. پس از خانهتکانی شور و ولولهای در مردم میافتد، زمین و زمان به دور از هر گفت و زبان به ما یادآور میشوند که چشمبهراه بزرگترین رخداد سال هستند، زمستان چونان کسی که پذیرفته، دیگر حق و امتیازی ندارد، اکنون پذیرفته تا زمین را به بهار بسپارد. شاید واپسین دیدار این دو که رفتن ســرما و پذیرش بهار است در یک پایگاه نورانی در پیش چشم همهی مردم که گواه این گفتوگو و کوشــندگان این جستوجو بودهاند انجام میشــود. جوش و خروشی که در شهر و روستا برپا شده نشان از یک دگرگونی خجسته دارد، روشن کردن آتش، به دور افکندن کاسه و بشقاب شکسته، نونواری فرش و پرده و تاق و کف اتاق که در پی خانهتکانی پدیدار شده یک مژدهی دلنشین را در خود نهان دارد. اکنون به شادمانگی پای نهادن نوروز و گرمی هوا، گرمی مهر ما را نیــز افزون شــده و لبخندی که در یخبندان حکومت دیو سرما بر لبها یخ بسته بود اکنون در پرتو شعلههای آتش چهارشنبهسو­ری باز شده، گسسته شده، قهقهه شده آنگونه که سرود و ترانه در شهر کوچه و خانه در میافکند و یک پیوند بیمانند میان همهی تاریخ از نخستین روز تا امروز در ایران فرهنگی نمودار میشــود؛ آوایی که از دل بوته و جرقه به گوش آشناست با بانگ قناری چشــم از خواب باز کرده تکرار میشود. لبخند بنفشه و پاکی شکوفه فضا را پر میکند و چونان نسیمی در دل ما مینشیند و با ذهن و جانمان درمیآویزد مانند اینکه فرشتهی نگهدار ریشهی گیاهان از درون زمین به بیرون جهیده و خرسند از آنکه به نیکی آنچه بر دوش او بوده انجام داده اســت. این گلبانگ ســرود چهارشنبهسو­ری و سرخی آتش تنها در بیرون

نیست، یک راز فزونتر، یک داستان شنیدنی در این پایکوبی گرد آتش و دستافشانی دختران و پسران نیز هست که برگرفته از آموزههای ایران کهن است. اگــر اندکی ژرفتــر بنگریم و به پاســخ این پرسشها بنشینیم که چرا در شامگاه سهشنبه و به کدام انگیزه سه کوپهاش و فراتر و فزونتر از این همه، چرا آتش در واپسین روزهای سال و این رمزهای اندیشهبران­گیزی است که رشتهی پیوند مهرورز همهی جشنها و بزمهای ایران فرهنگی است. باید یادآور شد چهارشنبهسو­ری یا چهارشنبه سهران به چم چهارشنبه بیداری، آگاهی و هوشیاری اســت، سور یا سوریک به چم ســرخ است که در همسویی با آتش پدیدار میشود امروزه هم هنگامی که در پی آنیم که خوراک بیشتر بر فراز آتش بماند میگوییم آن را سرخ کردم که نشان از همسانی و همسویی با آتش و شــعله دارد؛ اما فزون از اینها سور به معنی شادی گسترده همراه با سرور و نشاط است که میتواند آغازی برای یک پیمان و پیوند باشد همانگونه که مردمان گویند سور عروسی یا سور کــودک تازه به گیتی آمده، اکنون باید گفت در چهارشنبهسـ­ـوری این شادی برای کدام شادی و پیوند است تا به روشــنی آگاه شویم که این جشــن از فرش تا عرش برای پیوند انســان با خود خویشتن؛ است زیرا سهشنبه همانند شاهین ترازوست شنبه، یکشنبه و دوشنبه در یک کفه جا میگیرد، چهارشــنبه، پنجشــنبه و آدینه در کفــهی دیگر تا ما در این ترازو به نماد دادگری در برابر آتش که نماد خداوند دادگر اســت، سه پیمان ببندیم و آتش را گواه گیریم تا از این بزم یک روشنی درونی را در خود برپا سازیم. بدین گونه که سهکوپه آتش در برابر ما شعله میکشد، میرقصد و بر آســمان میرود و هرچه در این آتش فرو ریزی حتا از گونهی پلیدی و پلشــتی در فرمان آتش دگرگون میشود، سرخ میشود و گرمی میدهد. بیگمــان دل آدمی نازکتر، لطیفتر و شایستهتر از دیگر ناپاکیهاست که در آتش پاک میشود و اینگونه ما پیمان میبندیم که بدانسان که خانه پازینه شد و پلیدی را از آن رفتیم، اکنون درونمان را چون بیرون پاک و صیقلی کنیم. آتش راهنمای ماســت، ما را میخواند تا برابر کوپه نخست پیمان بندیم که از این آغاز دروازه ورود سال نو دیگر اندیشهی بد و نقشهی پلید برای مردمان نداشته باشیم. پس از این پیمان، به آتش دوم ره میجوییم تا آتش با ما سخن گوید و از این درنگ اندک ما شعلهای جاودانه شویم. زین آتش نهفته که در سینهی من است خورشید شعلهایست که در آسمان گرفت این آتش در ایران کهن در دیر مغان جلوه میکند و در ریــگ ودا کتاب مقدس هندوان با ســرود مقدس آتش آغاز میشود و در گاتها میخوانیم که در آغاز آفرینش آتش نیز هستی یافت. در کوپهی دوم پیمان میبندیم که از این پس ســخن را به بدی نیاالییم و همان که بر این پیمان پایدار باشیم، خاک با ما همسو میشود، یعنی جایگاهی که بر آن ایســتادها­یم و آتش پیش روی ماســت، باد این ســخن را به آب خواهد رســاند که فردا، یعنی روز چهارشنبه، پیمانگر امشب بر تو خواهد آمد. سنایی نگاه به همین بند و بست داشته که گفته است: خاک را از باد بوی مهربانی آمده است در ده آن آتش که آب زندگانی آمده است اکنون با دو پیمان پیشــین بر کوپهی ســوم آتــش ره میجویم تا آن فــروغ و فر ایزدی بر من پرتو افکند، همان گونه که در گذر فرهنگ و تمدن این آب و خاک آتش و آتشــدان نماد پرســتش و ستایش بوده است و حتا نام نهمین سال آذر ماه اســت و آذر روز و آذر جشن داریم این آتشافروزی آریایی و گفتن ســرخی از من و زردی از تو، یعنی یاری از نور و گرما تا انسانی که پس از خانهتکانی شستوشوی شادی کرده اســت، اکنون با آتش پیمان رادی و جوانمردی ببندد. بدان گونه که در بیشــتر این آب و خاک پس از شب چهارشــنبه در روز به نزدیک آب میروند که خبر باد را کنشگر باشند. در شیراز به نزدیکی سعدیه میروند و از چشمهای که در آن نزدیکی است آبی به صورت میزنند، در ارومیه در روز چهارشنبه خود را خوشبو ساخته، با خواندن سرود به نزدیک آب میروند و کوزهها را از آب پر میکنند، در سلماس آذربایجان بامداد چهارشنبه در جایی به نــام اوچ گارداش ره میجویند و از آنجا آب میآورند، اوچ گارداش به معنی ســه برادر به چم آنکــه گفتار نیک ، کردار نیک و اندیشهی نیک را که در برابر آتش و در واپسین چهارشــنبه­ی سال، شــب ترازو و ترازمندی، پیمان بســتیم تا پایان از یاد نخواهیم برد تا از این رهگذر غم برود، شادی بیاید؛ محنت برود، روزی بیاید و ایــن رمز رازناک پیمان آدمی با خویش در برابر نماد اهورامزدا آتش، است که در هر کار و بار ترازوی خود باشد؛ اما برترین جلوهی چهارشنبهسو­ری خانهتکانی دل اســت تا برای ســال نو دل را بتکانیم و بهارانه شویم. گرچه فارغ ز تب خانهتکانی شدهام فرش پا خوردهی دل را بتکانم هنر است

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran