نوشتار
اِْخشیدیان (آل اِْخشید) که بودند؟
شهریاران گمنام
واژهی سغدی «اخشید» (اخشیدیه) از پاژنامهای شاهزادگان ایران شرقی و درهی فرغانه (فرارودان باستانی) اســت که گونهی کهن و درست آن «خشیذ» )xšyδ, xšēδ( همریشه با ریشهی ایرانی باستان «ْخشایثیا» )khshāyathiya( به معنی پادشاه و شهریار است. ا ْخشیدیان یا آل ا ْخشید که دودمانی از فرمانروایان فرغانه، در میان سالهای 314-348 خورشیدی (۹۶۹-۵3۹ پس از مســیح) بودند، نام خود را از این پاژنــام گرفتهاند. آنان به گونهی پراکنده بر مصر و شام نیز فرمان میراندند. جف نام نخســتین چهرهی تاریخی یادشده در این دودمان است. که در زمان خالفت معتصم (۷۲۲-۷۹1 ه.ق) وارد دســتگاه فرمانروایــی عباسیان شد. نســب فرمانروایی این خاندان از فرزنِد ُجف، به نام ُطغج آغاز میشــود و پس از او فرمانروایان این دودمــان به ترتیب عبارتند از: محمد فرزند طغج اخشــید، ابوالقاسم اونجور فرزند اخشید، ابوالحسن علی فرزند اخشید، کافور اخشیدی، و ابوالفوارس احمد بن علی. برپایــهی تاریخهای وابســته به ایــن دوره، اخشــیدیان در اندیشهی فرهنگ بودند. در این دوره نشســتهای دانشوران در خانهی بزرگان برگزار میشــد و گزارشگــران بزرگی در این خانهها به گردآوری حدیث میپرداختند. از جمله پرورشیافتگان این نشستها میتوان از ابنیونس (زندگی: 3۷۲-۷33خورشــیدی)، ابوعمر محمدبنیوســف ِکْندی (زندگی: -۵۷۲ 340 خورشــیدی) و ابن زوالق یاد کرد. نگرش فرمانروایــان اخشــیدی به دانــش و فرهنگ انگیزهای شــد تا سرایندگانی همچون ابوطیب متنبی به پایتخت اخشیدیان (مصر) کوچ کنند. پس از آنکه در ســال ۶33 خورشیدی بیمارستان کافور در فسطاط (نخســتین پایتخت مسلمانان
مصر) ساخته شد، ابوالقاسم انوجور (فرمانروای اخشیدی) زمینها و دکانهای خود را در محله قیساریه (شهرکی در اسرائیل) بر آن وقف کرد. ابنزوالق که نامش را در میان اندیشمندان دورهی اخشــیدیان آوردیــم، کتابی در تبار اخشــیدیان دارد که در دست نیست. کتاب گمشــدهی او مهمترین اثر دربارهی تاریخ اخشــیدیان بوده اســت. یاقوت حموی در معجماالدباء، ابنسعید در المغرب و مقریزی در خطــط از آن یــاد کردهاند. ابنســعید از زبــان ابــنزوالق میگویــد: «ابوجعفر احمدبنیوســفبنابراهیم بغدادی نامدار به ابوجعفر کاتب کتابی در سیره احمدبنطولون و سیره ابیالجیش خمارویه نوشته که من هر دو را خواندم و گفتاری بر آنچه او نیاورده بود، افزودم. همچنین کتابی دیگر دربارهی تبارنامهی اخشید از محمدبنموسیبنمأمون هاشــمی دیدم که بهراستی سیره نبود، که نکوهشی ستایش نما بود.» پس از مرگ کافور اخشیدی که خود از این خاندان نبود، اگرچه فرمانروایی بار دیگر به خاندان بازگشــت و ابوالفوارس احمد فرزند علی به فرمانروایی مصر رسید، اما اخشیدیان رو به ناتوانی نهادند. خلیفه فاطمی المعزالدین اهلل از این فرصت سود جست و سردار خودش جوهر صقلی را برای گشودن مصر فرستاد. جوهر در سال 348 خورشیدی مصر را گشود و ابوالفوارس، واپسین فرمانروای اخشیدی را کشت و به شهریاری این دودمان پایان داد.
یارینامهها: ابوالحسن مسعودی، التنبیه و االشراف، شرکت علمی و فرهنگی، ۵۶31 ابوزید عبدالرحمن بن محمــد ابن خلدون، العبر و دیوان المبتداء و ،... موسســه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 13۶3