جایگاه ویژهی پرسشگری در فرهنگ ایرانی
استورهپردازانه یا جهان را خردمندانه دیدن
مردمان جهان از دیرباز با پرســشهایی روبهرو بودهانــد و در جســتوجو و یافتن پاســخی، تا نگرانیها و دلواپســیهای درونــی خویش را بزدایند و به آرامشــی خواستنی دست پیدا کنند. بیشتر این پرسشها در پیوند با چرایی و چیستی زندگی و نیز زیستبوم، کنشهای طبیعی بهویژه رخدادهای ویرانگری چون زلزله، آتشســوزی، سیل و از ایندســت بوده است که گاهی برای مردم فضای گنگی را نمایش میداده اســت تا جاییکــه چون با پدیدهای چــون مرگ روبهرو میشــدند بر گنگی درونیشان افزوده میشد و گاهی با ترس و هراس دستوپنجه نرم میکردند و با خود میگفتند این زمین و آسمان چیست؟ از کجا پیدا شده است؟ ما مردم پس از اینکه جان دادیم و مرگ ما را در آغوش خویش فشــرد، به کجا میرویم؟ آیا اینجا پایان کار است؟ اگر پایان کار اســت، آرمان چه بوده است؟ چه کسی این آرمانها را نوشته است؟ و ... . در این هنگام بود که دانایان برای فرونشــاندن عطش پاســخجویی و آمادهکردن پاســخ برای مردمان، رفتارهای گوناگونی داشتند. برای نمونه استورهســازی و گفتن داستان زندگی و مرگ در چهارچوب داســتانهایی بود که این تشنگی را فروبنشــانند و همچنین حس ترس را در میان مردمان مهار ســازند و این گسستگی، جنگ و خونریزی را که خود یکی از انگیزههای ویرانگر بهشــمار میرفت را بپایند و جلوی آنرا بگیرند. پس میبینیم کــه آرامآرام جایگاه ویژهای برای دانایان و استورهســازان در هازمانها (:جامعهها) شکل میگیرد، زیراکه پس از پیشکشیدن این اســتورهها و داســتانهای آرامشبخش بود که مردمــان وارد چیزهای کوچک و پرســشهای وابســته میشــدند. با ایــن رویکرد بــود که بنمایههای (:مراجع) گسترش و آفریدن استورهها بیشازپیش شــکلگرفت. از سویی دیگر همین بنمایهها نیز به چالش کشــیده میشد تا پاسخ درخوری از ایشــان دریافت شود و درپی آن بود که پایگاه اجتماعی استورهپردازان، سفارشها و دستورهای آنان چیزی به نام احکام و شرعیات را در میان تیرهها و کشورهای گوناگون پدید آورد. اگر با دیــدی فراگیر زاویههای این جســتار را بنگریم، درمییابیم که نهاد ســازندهی استوره، آرامآرام به نهادی سپند و سزاوار ستایش دگرگون میشــود. از ســویی دیگر این نهاد بخشهای اجتماعی دیگر را زیر نفــوذ خویش میگیرد تا جایی که حکومتهایی که بر پایهی زور و سلطه، فرمان میراندند - از آنها به عنوان تکیهگاهی که نبض اندیشههای مردمان و باورها را در کنترل خویش داشــتند - خود را از وجود ایشان بینیاز ندانند و بهرهمندی از تواناییهای ایشان و بازی با اندیشهها را از کانال کرپنها (روحانیان روزگار اشو زرتشت که پیرو آیینهای پیش از او بودند) و بانیان کارهای سپند و باورسازی دریافت کنند. هرچند این رشته سر دراز دارد که در گوشهوکنار این جهــان پهناور و همچنیــن در خاورمیانه و بهویژه در میان تیرههای بنیاســراییل و نیز در
میان ایرانیــان که پس از چیرگــی ضحاکیان بر ســرزمینهای ایرانی پدید آمد، کموبیش از باورهای وارداتی تاثیر میگرفت. چنانچه همراه با استورهای مردمان سرزمینهای تیرههای سامی مذهب، در اینجا نیز استورههای ایزد میترا و ایزد بانوی زروان پدید آمد و همدوش اســتورههای آدموحوا و اســتورهی گیلگمش، دموزی، ایشتار، ایننــه و ،... در ســرزمینهای آریایی به خوراک ذهنی و باور مردمان دگرگون شد. اما در ایــن میان خردمندانــی بودند که برای پرســشهای بنیادین که ریشــه در چیستی، چرایی، هستی و نیستی این جهان و چگونگی آفرینش آن داشــت بهگونهای دیگر صفآرایی کردند. این دانایان، مردمان را - بهویژه مردمی که پیش از هر چیز گوش شنوایی برای دریافت ســخنان خردمندانه و دانشــورانه داشتند- به خردگرایــی و چارهاندیشــی در چگونگــی زندگی فرا میخواندند و میکوشــیدند که روح پرسشگری را در ایشــان زنده کنند، چراکه به ایــن نکتهی بنیادین و کلیــدی پی برده بودند که پاسخ همه پرســشهای بنیادین نهتنها در صندوقچهی سینهی مردمان بلکه در ذرهذرهی دیگر آفریدهها نوشته و سرشته شده است و این ما هستیم که باید توانایی خوانش آنها را داشته باشــیم تا روزی که پاسخها از دلها بر زبانها روان شود و الهام اهورایی نمایان شود. برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتریست معرفت کردگار(سعدی) در یکی از چرخشــگاههای (:نقاط عطف) این جریانها، پیداشــدن زرتشت اسپنتمان بود که خویــش را به یک جریان پاک و ســپید پیوند میداد (اسپنتمان=پاک و ســپید) و این نشان میدهد که پیــش از اشوزرتشــت هم اگرچه بدنهی اصلــی جامعه گرفتار همــان خرافهها و اســتورهپردازیهای زروانیســم و میتراییسم بــود و از ایشــان بهماننــد ابزار دســتی برای کویها (فرمانروایان روزگار اشــو زرتشــت) و شاهان بهرهبرداری میشــد، ولی اندیشهها و کردارهای خردمندانهای هم بود که نمیگذاشت فرمانروایان در چنــگال باورمندان و کارگزاران استورهپرداز، گزارشگران این وادی نابود شود. اینجاســت که ما به سرگذشت روزگاران گذشته
و پیدایــی کاوههای آهنگر و آرشهای کمانگیر باید بیشتر باریکبین باشیم، چراکه اینان اگرچه برای ما تنها شــخصیتی سپاهی هستند، ولی با ژرفنگری بیشتر درمییابیم که کسی همچون آرش کمانگیر، فرزانه و دانشمندی بوده است که مایهی آشتی و آرامش جهانی را جویا بوده است و اگر در تاریخ گفتاری (:شفاهی) از «تیر پرتاب» آرش خبردار میشویم بیگمان همان ندای آشتی و آرامش جهانی وی بوده است که در کوتاهزمانی آوای آن گوش جهانیان را پر کرده است. مردمی که از جنگهای خانمانبرانداز همیشگی در رنج و اندوه بودند و با خود میگفتند مگر آرمان زندگی، آرامش نیســت؟! پس چرا جنگ؟! مگر دوستی، مهر و آرامش آرزوی ما مردم نیست؟! و ما میدانیم که اگرچه ایرانیان و تورانیان در آن بازههای زمانی دچار باورهای میتراییسم بودند و گویا از گرایشهای یکســانی پیروی میکردند اما همین باورها بود کــه آنان را در جبهههای جداگانه و زیــر پرچم ایــزدان گوناگون جای داده بود تا جاییکه برای استوارکردن باورهای خویــش، تیغ به روی یکدیگر کشــیده و برای نشــاندادن خودخواهیهای خویش از بن جان میکوشیدند. اما اشــو زرتشــت در یکی از ایــن بریدههای زمان، ندای دانشــورانه بلند کرد و گفت: «ای کسانی که از دور و نزدیک فراهم آمدهاید اینک سخنانی بگویم که تا کنون کس نگفته است» و بدینگونه اشو زرتشت کوشید روش خردمندانی چون آرش کمانگیر را کاربردی کند و مردمان را از دام خرافاتگستری کرپنها رهایی بخشد و مایهی آشتی و آرامش جهانی را فراهم آورد. این اشــو زرتشت بود که پیام نهفته و مهروموم شدهی صندوقچهی سینهی مردمان را با سخنی شیوا و دلنشین به ایشان پیشکش کرد تا بر دل و جان ایشان بنشــیند؛ «جانا سخن از زبان ما میگویی» و بدینگونه اندیشههایی خردمندانه را در چهارچــوب گاتاهایــی و تئوریپردازانه پیشچشــم جویندگان راه راســت و آشتی که در گوشــهوکنار این جهان فــراخ، نگرانیهای یکسانی داشتند جای دهد و به ارمغان آورد. اشو زرتشت به مردمان اینگونه که فردوسی و موالنا پس از او گفتند، میگفت: خرد را و جان را همی سنجد او در اندیشهی سخته کی گنجد او(فردوسی) گر بریزی بحر را در کوزهای چند گنجد، قسمت یک روزهای(مولوی) در اینجا اشو زرتشت به مردمان میگفت ای مردم ما انسانها از نیروی اندیشه و خرد برخوردار هستیم و در کنــار آن، گنجایش اندیشــهی مــا کرانهمند (:محدود) اســت. اگرچه از این ویژگی نیز برخوردار هستیم که آرامآرام این گنجایش را افزایش دهیم، از اینرو دریافتهای من چنین گواهی میدهد که از ویژگی پرسشگری - که در نهاد انسان سپرده شده اســت - بهره کافی را ببرد و در برابر پوشیدگیها و گنگیهای موجود، تن به استورهها و داستانهای برخی ندهیم و از اینکه روحیهی پرسشــگری ما در کوتاهمدت نمیتواند که همهی ندانســتههای ما را بزداید، پا پس نکشــیم. چراکه بنا نیست گنجایش و دریافت اندک انسان، امری بیکرانه و بیپایان را به آسانی دریابد. وی میگفت البته این بدان معنی نیست که ما هیچگاه نمیتوانیم دریافتی از آفرینش بیآغاز و بیانجام داشــته باشیم و بدان دست یابیم چراکه هماکنون نیز نیروی خردورزی انسان میتواند گســترش پیدا کند و ما پس از پاســخگرفتن از هر پرسشی در برابر چند پرسش دیگر جای میگیریم که این روند پیوســته رخ میدهد و این جویندگی خردمندی ما را گســترش خواهد داد. این است که اشو زرتشت به شنوندگان خویش که از جویندگان هستند، پیام میفرستد و روی سخن وی مردم عادی نیستند که درپی دستیابی به پرسشهای خویش به آسانی به باورهای استوره و استورهپردازان گردن مینهند و زندگی خود و دیگران را به آنها میبازند. هات چهــل و چهار از گاتاهــا مجموعهای از پرسشهایی است که اشو زرتشت از اهورامزدا میپرسد و بدینگونه به جویندگان راه حقیقت میآمــوزد که از این شــیوه و ویژگی برخوردار شــوید تا در جایگاه باارزش پرسندگان بنشینید تا روزی برای شما برسد که از بوی خوش این گل خوشبو و دریافت معنی دانش بزرگ، بیآغاز و بیانجام بهرهمند شوید، وگرنه هرچند که من برای شما بوی خوش این گل را برشمرم، آرمان پایانی بهدســت نمیآید و شما هرگز به حس مشترکی با من دست نخواهید یافت مگر اینکه از این راهی که به شــما نشان میدهم، بروید تا به ســتیغ (:قله) بهظاهر دستنیافتنی دست پیدا کنیــد و در کنار معنا و مفهوم اهورامزدایی یکدیگر را دیدار کنیم که البته یکی هستیم! در پایان باید گفت این گفتار بدان معنا نیست که آن همه اســتورههای ایران باستان که البته خود شــیوهای برای نگاهبانی از دانش و تاریخ ایران بوده اســت به کناری نهاده و به آنها پشــت پا زده شــود، بلکه همهی آنها به عنوان گوشهای باارزش از تاریخ و باورمنــدی ایرانیان میتواند سرچشمهای نیک برای جویندگان تاریخ و ادب باشد. همچنین بایسته است که مبادا این نوشتهها (استورهها) به عنوان نوشتههای سپند (:مقدس) برشمرده شود تا دستاویز برخی بدخواهان شود تا دریافتهای خردمندان بزرگی چون اشو زرتشت را بهسوی باورپراکنی بکشانند.