Iran Newspaper

اعتراف به قتل پس از 15 سال

-

گروه حوادث/ مرد 3۶ ســـاله که درپی مشـــاجره شدید خانوادگی، همســـرش را از پلههـــای خانه پرتاب کرده بود، پس از51 ســـال زندگی مخفیانـــه و برای رهایی از کابوسهای شبانه قتل، با مراجعه به کالنتری خود را تسلیم کرد.

به گزارش خبرنگار جنایی «ایران»، ساعت 3 بعد از ظهر دوشـــنبه اول آبـــان، مـــردی وارد کالنتری 144 جوادیه شد وســـراغ افسرنگهبان را گرفت. او که دلهره عجیبی داشت پس از ورود به اتاق افسرنگبهان گفت: «جناب ســـروان، من قاتلم. من همسربیگناه­م را 15 سال قبل کشـــتهام و درتمام این مدت فراری بودهام. اما دیگه خســـته شدهام وطاقتم سرآمده. کابوسهای شـــبانه، درتمـــام این ســـالها یک لحظه هـــم رهایم نکرده.حاال هـــم آمدهام خـــودم را معرفی کنم. چون که از این همه آوارگی و زندگی نکبت بار خسته و کالفه شـــدهام.»بهدنبال این اظهـــارات، موضوع به بازپرس کشـــیک قتل پایتخت اعالم و هاشـــم بازداشـــت شد. اوصبح دیروز برای بازجویی به شعبه ششم دادسرای امور جنایی تهران منتقل شد.

عامل قتل زمانی که مقابل بازپرس «محسن مدیر روســـتا» قرار گرفت به قتل همســـرش اعتـــراف کرد و گفت: «حدود 15 سال قبل به خاطرمسائل خانوادگی با همســـرم جروبحث می کردیم که ناگهان تعادلش را از دســـت داد و از پلهها به ســـمت پایین پرتاب شـــد و ســـرش به کف حیـــاط خانه قدیمی خـــورد. درحالی که احســـاس میکردم همسرم مرده اســـت، ازشدت ترس بالفاصله خانـــه را ترک کـــردم وهیچ وقت هم برنگشتم.»ازســـوی دیگر پســـر بزرگ مرد همسرکش کـــه از طریق کارآگاهان پلیس جنایی تهران از ماجرای اعتـــراف پدرش به قتل با خبر شـــده بـــود با حضور در شـــعبه ششم دادســـرای امور جنایی پایتخت رضایت خود و دو برادرش را اعالم کرد و گفت: «پدرمان ســـال 81 و زمانـــی که هیچکدام ازما در خانه نبودیم مرتکب قتل مادرم شـــد و بعد از آن دیگر او را ندیدیم.تا اینکه باالخـــره پس ازســـالها بیخبـــری چندی قبـــل با ما

تماس گرفت وضمن ابرازپشیما­نی، خواستاربخش­ش شـــد. ماهم به او گفتیم که هر ســـه نفرما بهعنوان تنها اولیای دم مادرمان رضایت میدهیم. عذاب وجدان 15 ساله

مرد میانســـال که 15 سال از زندگیاش را با کابوس قتل گذرانده بود و عذاب وجدان باعث شده بود تا دل بـــه دریا بزنـــد و رازی را که در دل داشـــت برمال کند در گفتوگو با خبرنگار حوادث «ایران» جزئیات واقعه و فرارش را تشریح کرد.

چهشدکهتصمی­مگرفتیخودت­رامعرفیکنی؟عذاب وجداندرتما­ماینسالهال­حظهایرهایم­نکرد.

چرا زودتر از این خـــودت را معرفی نکردی؟ باالخره آدم بـــه یک جایی میرســـد که کاســـه صبـــرش لبریز میشـــود و تصمیم میگیرد که همه چیز را بگوید و به تمام هراسها و اضطرابهایش پایان دهد. باورکنید طـــی 15 ســـال زندگـــی مخفیانـــه و دور از فرزندانـــ­م، لحظههای بسیارســـخ­ت و پرازاندوهـ­ــی را گذراندهام. این وضعیت خســـتهام کرده بود.چراکه ازسایه خودم هم میترســـید­م. هرلحظه هم فکرمی کردم مأموران درتعقیبم هســـتند.خالصه اینکه روزگارم سیاه بود.به همین خاطر تصمیم گرفتم که همه چیز را بگویم.

در این مدت کجا بودی؟ به یکی از شهرهای شمالی رفتم و در آنجا کارگری میکردم. چه مدت اســـت که به تهران آمـــدهای؟ 20 روز قبل

برای اعتراف کردن و افشای راز قتل همسرم به تهران آمدم.

در این مدت کجا زندگی کردهای؟دریک ســـاختمان نیمه کاره درمحلهای دورافتاده.

از روز حادثـــه بگو؟بعد از ظهر بـــود، یادم نمیآید تابستان بود یا زمســـتان که با همسرم جرو بحثم شد. آنقدر موضوع پیش پا افتاده و معمولی بود که هر چه فکر میکنم یادم نمیآید دعوایمان سر چی بود. من روی پله هشـــتم یا نهم ایستاده بودم که هنگام بحت، ناگهان همســـرم را ازشدت عصبانیت پایین انداختم. همســـرم هم تعادلش را از دست داد و از پلهها پایین افتاد که سرش با موزائیکهای حیاط برخورد کرد.

بعد از آن چکار کردی؟ به نظرم نفس نمیکشید. به همین خاطردرحالی که بشـــدت ترسیده بودم از خانه فرار کردم و بعد از آن هم هرگز برنگشتم.

بچههایـــت کجـــا بودند؟ســـه پســـر دارم کـــه بزرگترینشـ­ــان 20 ســـاله و کوچکترینشـ­ــان آن زمان 7 ســـاله بود. آنها خانه نبودند، یـــادم نمیآید که کجا بودند.

چطور متوجه شـــدی که همســـرت مرده؟ بـــا یکی از آشـــناهای­م تماس گرفتم و او به من گفت که همسرم مرده و من هم به فرارم ادامه دادم.

در این مدت با بچههایت در تمـــاس نبودی؟ اوایل هیـــچ ارتباطی نداشـــتم. اما 12 ســـال بعد از فـــرارم از طریق یکی از آشـــناهای­م با پسر بزرگم تماس گرفتم و ارتباطمان دوباره شروع شـــد. بچههایم به من گفتند که به خاطـــر مرگ مادرشـــان رضایـــت دادهاند و مرا میبخشند.

با آنها مالقات نداشـــتی؟ می ترســـیدم مرا لو دهند برای همین بـــا آنها هیچ وقت قرار نمیگذاشـــ­تم اما عذاب وجدان دســـت بردار نبود و مدام تصویر افتادن همسرم جلوی چشمانم بود.

سابقه داری؟ نه، قبل از قتل مواد مصرف میکردم و به خاطرش سه ماهی به کمپ رفتم. اما هیچ سابقه زندان ندارم.

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran