یادداشتی از ابوالحسن داوودی به بهانه روز ملی سینما
چالشهای سینمای ایران
۱۲ شــهريور ۶۲۳۱ در شهر ری تهران، پسری بهدنيــا آمد بهنــام «کامــران». کامــران دهه چهــل، بــا مرتضای ســالهای انقــاب فرق بسيارداشت؛گذشتهایکهمسکوتماندنش برای برخى جای سؤال و بحث دارد. ابراهيم حاتمىکيا سالها پيش در «شهروند امروز» نوشته بود: «آيا کسى مرتضى قبل از انقاب را مىشناســد. آنانــى کــه در آن دوران بــا او حشرونشــر داشتهاند از مرتضى تثبيت شده بعــد از شــهادتش راضىانــد؟» و دختــرش کوثــر نيــز در گفتوگويــى مىگويد:«آوينــى خــوب، آوينــى مــرده اســت.» بــا اينهمــه مرتضــى آوينى در آســتانه انقــاب، منقلب شــد و آوينــى ديگری شــد که ايــن آوينى نيز البته بســيار نامآور، قابل احتــرام و قابل باور است. اکبر نبوی روزنامه نگار و منتقد سينما شناخت مکتوب و بصری بسيار خوب و البته بــهدور از شــعارزدگى نســبت به او و ســلوک شخصيتى و فکریاش دارد. به بهانه سالروز تولــد راوی «روايــت فتــح» بــا نبــوی به گپ کوتاهىنشستيم. ■ ســير تحول شــخصيت مرتضــى آوینى را پيش از انقالب و پس از انقالب از چه منظری مىشود تحليل و بررسى كرد؟
اگــر بخواهــم به ســؤال شــما بــا مصداق پاســخ بدهــم بايــد از يــک شــخصيت ديگر مثــال بياورم تا منظورم بهتر دريافت شــود. جــال آلاحمــد آنطــور کــه از بطــن و متن نوشــتههای خــودش مىآيد در خانــوادهای روحانــى متولد مىشــود امــا همــان ابتدای جوانى جذب جريان مارکسيســتى مىشــود و اتفاقــاً بــه رتبههــای بــاالی تشــکياتى نيز مىرســد و تــا اينجا در ســالهای بعــد از اين جريــان منفک مىشــود و ابتدای دهه چهل به ســفر حج مــىرود. چند روز پيش از ســفر بــه عربســتان در گفتوگويــى مفصــل بــا چهرهای مثل شميم بهار و آيدين آغداشلو کــه در يک کتاب نيز جمع شــده، درباره اين انقاب درونى مىگويد. جال در اين مســير يک صيرورت خيلــى آگاهانه و عقانى دارد کــه طى آن از مذهــب روی مىگرداند و بعد دوباره به مذهب رجوع مىکند و اين مســير کاماً آگاهانه و براساس يک باور شکل گرفته است. درباره آوينى هم وضع به همين منوال است. آوينى هم مثل جال يک صيرورت و شــدن دائمــى را تجربــه مىکنــد و بىترديد براســاس اين آگاهى مســير و روند را ســپری مىکند. آوينى طبق آنچــه از او خواندهايم و ديدهايم تحوالت فکری و معنویاش نتيجه بروندادههــای اوســت کــه کامــاً بــر مبنای يک تفکر، معرفت، خرد ســنجشگر و البته بشدت سختگيرانه شــکل گرفته است. او در مقطــع انقاب خــودش نيــز دچــار انقابى درونــى مىشــود و بــه هميــن دليــل اســت وقتــى در احــوال فکــری و عملــىاش تأمل مىکنيد مىبينيد که او، بيانش، گفتههايش و نوشتههايش کاماً مطابق عملش بود. چه زمانى که سوره را منتشر مىکرد و چه زمانى که انواع مستندها را مىساخت. او انقاب را گوهر عدالتخواهى مىدانست و به همين دليــل مســتندهايش اصــوالً روايتــى بــود از اقشــار زخم خورده و محــروم؛ يا روايتهای درخشــانش از جنگ. او در همه اينها گوهر عدالتخواهى را جســتوجو مىکند. آقای آوينــى واقعاً يک حکيم بــود که آنچنان اين حقيقــت را بــه احســاس آميختــه نمىکرد. اگر چه او شــاعر و داستاننويس بود و قلمى بســيار درخشــان داشــت و از متنگفتارهای مستندهايش نيز اين مسأله مشخص است اما هدف او چيزی ديگر بود. ■ آنطور كه قب ًال گفتهاید آوینى را یکى دوبار دیدهایــد و یکبــار پــای گفتوگــو و حرف با او نشســتهاید. بهنظر شــما آوینى از چه طيف فکــری مىآمــد و آیا اصــوالً ذیل نــام حزب و جریان خاصى قرار مىگرفت؟
يــک نکتــه اينکــه او بــا روشــنفکران ميانــهای نداشــت و از اين نــام و عنوان هم پرهيــز مىکرد البته به نظر من روشــنفکری فضيلــت اســت و آنچــه او از آن پرهيــز مىکــرد روشــنفکرنمايى بــود. شــناختى که من بهواســطه ديدارهای مختصر با او دارم و بيشــتر از مطالعه درباره او شــکل مىگيرد اين را مىگويد که او سلوک و مسيرش قابل مشــاهده و لمس است. اين ســلوک در آثار او بــه وضــوح قابــل درک اســت. مرتضــى آوينى يک روشــنگر عدالتخــواه معتقد به مبانى انقاب بود اما گوهر عدالتخواهى و انتقادیاش را هرگز از دســت نمىداد. مثاً فکر مىکنم اگر او امروز بود، شايد همچنان نســبت به فاصلههــای طبقاتــى موجود در جامعــه معتــرض مىشــد. هر کســى امروز بخواهد او را مصادره کند و به جناح و دسته و حزبى منتســبش کند بىشک اشتباه کرده اســت. اساساً نمىشــود يک متفکر و حکيم را در قالــب و محدوديتهــای اينچنينــى تعريف کــرد. جناحهــای سياســى تفکراتى پراگماتيســتى دارنــد و يــک حکيــم بــا ايــن تفکــرات فاصلههــای عقانى پيــدا مىکند. آوينى به اين مســائل نگاهى متفکرانه دارد و نه پراگماتيســتى. آقا مرتضى به زعم من بــه مفهوم دينــى کلمــه معتدل بــود. البته تندرویهايــى هــم داشــت ماننــد بســياری ديگــر کــه امــروز تندرویهايــى دارنــد. امــا تندرویهــای او برآمــده از يــک شــکل تفکر آگاهانه بود و نه حزبى و جريانى و...مرتضى بىتعارف بود و جز به تأمل حرف نمىزد.