Iran Newspaper

بیاهمیتنسب­تبهمصالحسی­اسی

-

ماجــرای خانــم «داون برتــون» قائم مقام رئیــس دفتر من در آن شــب از همه جالبتــر بــود. حدود ســاعت هفت عصــر وقتی رئیس بیــرون رفته بــود، خانم برتــون در راهروهای طبقه چهارم وزارت دادگســتری دوره میافتد تا تعدادی از دوســتانش را برای رفتن به کافه جمع کند ولی وقتی همه میگویند که سرشــان شــلوغ اســت، ناامید به اتاقش بر میگردد تــا بقیه کارهــای اداری را انجام دهد. لحظاتی بعد یکی از همکاران با عجله به اتاقش میرود و میگوید کتت را بردار و سریع بیا پارکینگ. او از خوشحالی فریاد میکشد «بله اینه» و با عجله به پارکینگ مــیرود. او در پارکینــگ اداره، خود را ســوار بر صندلی عقب یــک خودرویی که از همکاران ُپر شده بود، مییابد. با عجله و در سکوت به سمت بیمارستان جورج واشــنگتن حرکت میکنند. لحظاتی بعد خانم برتون بدون اینکه بداند چرا، در راهروهای پایین اتاق اشکرافت همراه تعدادی از همکاران در حال قدم زدن بود. او آخر شب و وقتی که همه داشتند بیمارستان را ترک میکردند، آخرین تالش خود را برای رفتن به کافه انجام داد ولی آن وقت شب دیگر کسی حال و حوصله بیرون رفتن نداشت. وقتی باالخره در ساعات اولیه بامداد روز پنجشنبه 11 ماه مارس من هم به خانه برگشتم، خانه تاریک و ساکت بود. پاتریس و پنج فرزندمان ساعتها بود که به خواب رفته بودند. روزها بود که پاتریس میدانست من با مشکل خیلی سختی دســت و پنجه نــرم میکنم که مربوط بــه یک اختالف نظر عمده با کاخ ســفید است. من نمیتوانستم در این باره با او صحبت کنم، چون برقراری ارتباط درباره مسائل طبقهبندی شده نیازمند تأیید صالحیت هر دو طرف ارتباط و همچنین یــک نیاز و ضــرورت مرتبط با کار بود. پاتریس نه از ســوی مراجع ذیصالح تأیید صالحیت شده بود و نه ارتباط کاری و اداری با من داشت. این گونه فاصله گرفتن از خانواده و دوستان نزدیک بر فشارهای روحی من میافزود، همچنان که دیگر زوجهایی که درگیر موضوعات طبقهبندی شده میشوند، از چنین فاصلهای رنج میبرند. من در آن روزها خوابم کم شده بود و از مشکالت عمیقی رنج میبردم، اما پاتریس اطالعی از اینها نداشت. وارد آشپزخانه شدم تا ُلقمهای چیزی بخورم که دیدم پاتریس گزیدهای از مذاکرات جلسه شش ماه پیش سنا را که برای تأیید انتصاب من بهعنوان قائم مقام دادســتان کل تشــکیل شــده بود، به در یخچال چســبانده اســت. در آن جلســه پاتریس و بچهها در صندلیهای پشــت سر من نشســته بودند و مذاکرات را گوش میدادند. ســناتورها مرا تحت فشــار قرار داده بودند که بهعنوان قائم مقام دادســتان کل چگونه اختالف نظرهای احتمالی با کاخ ســفید را مدیریت خواهم کرد. البته بحثهای آنها در بســتر سیاسی انجام میشد و سؤالشان بیشتر معطوف به این بود که من چگونه با تحقیقات سیاسی جنجالی برخورد خواهم کرد. پاتریس بخشــی از پاســخ من به سناتورها را بریده بــود و بــه در یخچال چســبانده بود: «مــن اهمیتی به سیاســت و مصلحتهای سیاسی نمیدهم. من اهمیتی به ارتباطات دوستانه نمیدهم. آنچه برای من مهم است، انجام درست کارها است. و من هرگز در مسائلی که باور دارم بهطور بنیادین غلط هستند، دخالت و مشارکت نخواهم کرد. روشن است که همه ما در مواردی که افراد با هم اختالف دارند، ممکن است قضاوت سیاسی داشته باشیم ولی من تالش خواهم کرد کار درست را انجام دهم.»

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran