مالیخولیایمقاومت
خــود باشــد، در جســت و جــوی چيزیســت و مىخواهــد با واقعيتها روبهرو شود. رنگهــا، نورهــا، بىاتفاقىها، بىهيجانىها، شــخصيتها، اشيا و هر آنچه در فيلم مىبينيم همگى نمادهايى پرمحتوا هستند.نمادهايىكهپيوستگىميانشانوجودشاندرفيلمرا ارزشمندتر مىكند. رو به رويى يانوش با ذات انسانيت كه در شرايطى اينچنينى خود را هويداتر مىكند. هارمونىهای وركمايستر داستان به ظاهر پرماجرايى نيست، اما فيلم فراتر از ماجراپردازیســت. روايت ترسناكىســت از هويــت پرماجرای ذهن آدمى، روايتــى غمگين از آنچه جبر مىخوانندش و تســليمش مىشــوند. بالتار چون هميشه با ُفرم خاص فيلمبرداری و روايتش و با آميختن معنادارش با خو ِد داستان، درگير «مفهوم زمان» مىشود و به قول سوزان ســانتاگ، كه هميشــه تار را تحســين مىكند، كار او «جدال با زمان» است.