Iran Newspaper

سفرهای با برکت کلمات

- افشین نادری مردمشناس

غروب بیســتم دیماه یعنی دهم ژانویه در کافهای در این شهر یک میهمانی ویژه و متفــاوت برپا بــود. جمعی از دوســتان یک شــاعر به دعوت او جمع شده بودند تا به سنت از رونق افتاده همنشینیهای اهــل فرهنــگ، دور هــم باشــند. بهانــه، ششــم ژانویه، ســال نو مسیحی به موعد ارمنیان بود. این شاعر «واهه آرمن» بود که به غیــر از دفترهای متعدد شــعرش ترجمههایــ­ی از شــعر ارمنــی نیــز دارد و به نوعی ســفیری ادبی- فرهنگی میان زبانفارسی و زبان ارمنی اســت و مجموعهای از اشــعار فارســی را نیز به ارمنی برگردانده است. او متولد مشهد است و کودکی و نوجوانیاش را در این شهر گذرانده است. در نخستین مجموعه شاعر بهنام «و شیطان فریاد کــرد خــدا» تصاویــری از کودکیاش در این شــهر دیده میشــود. خواهر او آنت نیز در این میهمانی میزبان اســت. خواهری که در تمام دفترهای واهه آرمن حضور دارد و تیماردار تن نازک شاعر اســت. در مقام یک پژوهشــگر مردم شناسی برایم بسیار جذاب بود که میشنیدم آنت میگفت هر سال به مشهد میرود و حتماً سری به حرم حضرت رضا(ع) هم میزند.

واهــه آرمن دوســتان بســیاری دارد هرچند خود پــای رفتن نــدارد و تختهبنــد صندلــی چرخدارســت. دوســتانی آشــوری، آذری، ارمنی، کرد و لر ...و که طیفی گسترده از شاعر و نویسنده و مترجم تا نقاش و گرافیســت و همینطور پژوهشــگرا­ن حوزه علوم انســانی را شــکل میدهنــد. او که مدتی پیش دفتر شــعر «بــه رنگ دانوب» را از ســوی نشــر چشــمه رونمایی کــرد اخیراً مجموعــهای از کوالژهایش را با نام «دویدن پس از خط پایان» بــه چــاپ رســانده اســت. میهمانــی واهه یــک ویژگــی کمیاب داشــت و آن، مهر و احترام متقابــل میهمانها به یکدیگر بود. همه میدانســتن­د که مجلس میهمانی جلسه نقد نیست و اگر نام کسی میآید برای یادکرد ِن یادگارهای اوست تا گفت آن به کالم برکت دهد و روح میهمانها را تازه کند. با خود فکر کردم روزگاری بسیاری از آشناییهای جوانها با پیشکسوتها و تقدیم اثر به اســتاد بــرای خواندن و نقــد آن در کافهها اتفاق میافتاد. از کاظم ســادات اشکوری شــنیده بودم که هر کدام از شاعران و نویسندهها پاتوقی داشــتند. این از دوره هدایت و «گروه اربعه» بــود تا اوایــل انقالب و بســیاری از بهترینها کافهنشــین بودند. برخــالف این تصور غلط که جا انداخته شــده که کافهنشــین­ها بیدرد بودند. مثالً یکی از کســانی که خیلی دوســتش دارم و در ترجمه و ویرایش و نمایشــنام­ه اعجوبهای بود و ســخت گمنام اســت، محمد آســتیم، در کافه فیروز مینشســته و اینها همه دوستان و شاگردانی داشتند و گاه میهمانهایی.

در ایــن شــب دو کتاب هدیــه گرفتم یکی «دویــدن پس از خــط پایــان» و دیگری «گذشــتن از آهو» از فرنــاز فرازمند. در زیر تقدیمنامه هر دو در کنار امضای شــاعر نوشته شده بود با مهر و اعتماد. من به غیر از واهه، آنت و همکارم ژیال مشیری که مردمشــناس اســت بقیه جمع را برای بار نخســت بود که میدیــدم امــا میان همــه آنها حس دوســتی موج مــیزد. با خودم گفتم چه قدر زیباســت کلمات و خطوط؛ زیرا فضیلت میبخشــند و این جماعت چه قدر حضورشان مغتنم است. فرهنگ ما چشم به راه رونق گرفتن ضیافتهای بیپیرایهای از ایــن دســت اســت؛ نشســتهایی چابــک و چــاالک بــرای بــه اشــتراک گذاشــتن آفرینشهــا­ی هنــری. میهمانــان این کافهنشــین­ی عصرانه اینها بودند: مریم آموســی شــاعر / سارا محمدی اردهالی شــاعر / هــدا حدادی تصویرگر و نویســنده / آزاده کامیار مترجم ونویســنده /ژیال مشــیری مردم شــناس / آرش نصیــری نویســنده و روزنامــه نگار / یاســین نمکچیان نویسنده و روزنامه نگار / رسول یونان شاعر.

 ??  ??
 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran