Iran Newspaper

کمیتدرکانو­نتوجه کیفیتدرحاش­یه

«ایران » در میزگردی با حضور همایون اسعدیان، رضا درستکار و احسان جوانمرد سریالهای تلویزیونی را آسیبشناسی کرد

- مجید سرایی خبرنگار ادامه در صفحه 12

ســریالهای­ی که طی ســالهای اخیــر از آنتن تلویزیون پخش شــده، به رغــم آمار باالی مخاطبانی که مدیران ارشــد ســیما ارائه میدهند، از نظر میزان مخاطب رســانهای که عنوان «ملــی» دارد، محل مباحث فراوانی اســت. صحبت ســر صدق یــا کذب قول مدیران ارشــد ســیما نیســت، بحث اصلی بررســی و یافتن حقیقت موجــود در روند تولید سریالهای تلویزیون اســت. طبیعی است با وجود شبکههای متنوع ماهوارهای و مخصوصاً افزایش شبکههای فارســی زبان و بهدنبال آن پخش سریالهای مختلف، ذائقــه مخاطب ایرانی به آن ســمت گرایش پیــدا کند و مدیران تلویزیــون برای حفظ مخاطب خود همچنان ماشین تولید سریال را روشن نگه دارند، اما این سریالها تا چه اندازه موفق به تأمین سالیق مخاطبان ایرانی شده اند؟ موضوعی که طی یک میزگرد با کارشناســا­ن فنــی، آن را از مناظر مختلف آســیب شناســی کردهایــم. در این میزگرد همایون اســعدیان بهعنوان کارگردان که ســریال تازهاش با نام «لحظه گرگ و میش» این روزها از آنتن شبکه سه سیما پخش میشود، رضا درستکار منتقد پیشکسوت سینما و تلویزیون و احســان جوانمرد فیلمنامه نویس که آخرین کار او با نام «بانوی عمارت» اخیراًبه پایان رســید، ســطح کیفی تولید ســریالهای تلویزیونی در سالجاری و نگرش مدیران سیما را آسیب شناسی میکنند.

■ طی سالهای اخیر و بویژه امسال، در تولید و پخش سریالهای تلویزیونی با معضلی به نام «ســریالهای مصرفی» مواجه هستیم. به ایــن معنی که با اتمام پخش یک ســریال و شــروع ســریال جدید، مخاطب تلویزیون فراموش میکند که ســریال قبلــی چه بود و داســتانش چه موضوعی را روایت میکرد. اساســاً علت این مصرفی شدن سریالهای تلویزیــون را در وجــود چــه عواملــی بایــد جست و جو کرد؟

درســتکار: طبیعتــاً هــر اثــر ســینمایی و تلویزیونی که تولید میشــود، برای مصرف بیننــده اســت. مــن فکــر میکنــم بخشــی از ســؤال شــما ناظــر بــر این اســت کــه چرا ســریالهای اخیــر مانــدگاری الزم مثــل بعضــی ســریالهای قدیمــی را ندارنــد؟ پاســخ ایــن ســؤال خیلــی روشــن اســت. بــرای اینکــه آن زحمت و دقت الزم پشــت انتخاب عوامــل تولید یک ســریال ماندگار مثــل کارگــردان، فیلمنامــه نویــس و درکل آدمهایی که دقیق هســتند، نیست. بخش مهمی از این انتخابها بویژه در تلویزیون، بــا مناســبات خــارج از هنــر تصویــر رقــم میخــورد. فرض کنید مــن مدیری در یکی از شبکهها هستم؛ ترجیح میدهم به کسی مجوز ســاخت ســریال بدهم کــه بتوانم در نقطــهای با او تعامل داشــته باشــم. خدای نکرده کســی را متهــم نمیکنم که بهدنبال نفــع مــادی از این جریان فاســد اســت، اما منکــر فســاد هــم نمیشــوم. بــه هــر حــال ترجیح میدهم به کســی ســریال بدهم که کار بــا او راحــت باشــد و بــه قــول خودمان، ولــوم ایــن آدم دســتم باشــد. ایــن جریــان تبدیــل به مــدل آشــکاری از مدیران شــده. در جمهوری اســامی، مخصوصاً در بحث

فرهنگــی و بویــژه در تلویزیــون، مدیــران دوست دارند با کسانی کار کنند که ولوم آنها دست شان باشد.

■ یعنی اص ًال جنبه هنری و ماندگاری اساســاً برای این مدیران اهمیتی ندارد؟

درســتکار: این ویژگیها برای مدیری مهم اســت که با مختصات فرهنگی آشناست و ســابقه طوالنی در این امــور دارد. مدیران فرهنگی فعلی در سطح کان و مخصوصاً تلویزیــون، بیــش از آنکــه مدیــر فرهنگــی باشند، کارگزار اجرایی به حساب میآیند. مــن در میان ایــن افراد کســی را نیافتم که اســتراتژی مدیریــت فرهنگــی را داشــته باشــد یا بخواهد کاری را از الف به ب ختم کند. ایــن بیچارهها دائماً نگــران کمیتها هســتند. در واقــع بخــش مهــم پاشــنه آشــیل سیســتم ما که کمیت گرایی است، از همیــن تلویزیــون میآیــد. تلویزیــون بــا کمیتگرایــ­ی جــای تمــام ضعفهــا، گرفتاریهــ­ا و نقدهــا را پــر میکنــد. وقتــی میپرســی چــرا دالر گــران اســت؟ پاســخ میدهنــد کــه چــه میگویــی! مــردم در ۲۲ بهمــن راهپیمایــ­ی میلیونــی کردنــد. میگویــی مــن به ایــن کار ندارم کــه مردم ۲۲ بهمــن راهپیمایــ­ی میلیونــی کردنــد. مــن بــه ایــن کار دارم که مردم بــه فاکت افتادنــد. او بافاصلــه آمــار جمعیــت، کمیت ســریالها، کمیت کانالها را به رخ تو میکشــد. آمار خانوادهها و پدر و مادرها را پیش چشــمت میگذارد که یعنی ببین چه جمعیت زیادی سریالها را میبینند.

■ معتقدید همه اینها جنبه نمایشی دارد.

درســتکار: دقیقــاً! مــن از مدیــران فرهنگی حداقــل ۰۱ ســال غیبــت مطلــق در حــوزه فرهنــگ میبینــم. آنچــه میبینــم، فاقــد اســتراتژی، فاقــد نقشــه راه، فاقــد نقشــه درست است؛ همه اینها یعنی گذران امور.

اســعدیان: آقای درســتکار از زاویه درســتی موضــوع را ارزیابــی کردند. من نگاه ایشــان را به بخش دیگــری وصل میکنم؛ در واقع صحبت ایشــان را ادامه میدهم. این نکته را بــه صراحت خطاب به مدیران تلویزیون گفتهام که بعضی وقتها که این سریالها را نگاه میکنم، احساســم این اســت جایی که اینها نشــان میدهند، با محیطی که ما در آن زندگــی میکنیم، فرســنگها فاصله دارد. ظاهــراً ســرزمین دیگــری را نشــان میدهنــد؛ چون با واقعیــات زندگی ما جور در نمیآیــد. این موضــوع هم در تبلیغاتی کــه نشــان میدهند و هــم در ســریالهای­ی کــه پخــش میکننــد کاماً مشــهود اســت. در تبلیغــات آمــاری که ارائــه میدهند این عامت ســؤال را ایجاد میکند که آمار ارائه شده مربوط به کجاست؟ یا سریالهایی که نشان میدهند به گونه ای است که ما هیچ بخشی از شرایط موجود را نمیبینیم. انگار زمــان و مکان نــدارد و میتواند به هر مکان یــا ســرزمین دیگــر مرتبط باشــد. نداشــتن زمان و مکان یک شــبه بــه وجود نیامده؛ ما ذره ذره طی این ســالها به آن رســیدهایم. اجــازه دهیــد بحــث بــا آقــای درســتکار را از موضــوع قدیمــی تــری ادامــه دهیــم که گریبــان همه مــا را گرفته. جناب درســتکار! مــا اساســاً در ایــران هیچ مقولــه اجتماعی نداریم که سیاست زده نباشد. همه چیز در ایران سیاســی اســت؛ یعنی وقتی صحبت از ســینمای اجتماعــی میکنیــم، در ذهــن عــده زیــادی سیاســی جلــوه میکنــد. حال آنکه سینمای سیاســی مؤلفههای خودش را دارد. در مورد ســریال همیــن طور. وقتی میگوییــم ســریال اجتماعــی میخواهیــم بســازیم، عده زیادی خیــال میکنند حرف سیاســی میخواهیم بزنیم و فوراً در مقابل این خواســته واکنش نشــان میدهند. مثاً وقتی از کارمند شهرداری صحبت میکنی، شــهرداری خودش را عین نظــام میداند، نقد کارمند شــهرداری نقــد نظام و وهن به نظام میشــود. یعنی شــما پایههای نظام را سســت میکنیــد. مــن گاهــی به شــوخی میگویــم آقــا ایــن قــدر نظــام را ضعیــف نکنیــد؛ با هر چیزی نگوییــد پایههای نظام سســت میشــود. اگــر پایههای نظــام با هر تلنگری سســت شود، پس ما مشکل داریم و بایــد آن را حــل کنیــم. وقتــی همــه چیــز را سیاســی میکنیــم، اساســاً چیــزی به نام ســینما یــا ســریال اجتماعی معنــا نخواهد داشت. سریالها هم تبدیل به داستانهای خانوادگــی میشــود کــه ایــن آن را دوســت دارد و آن این را، آن دو با هم خواهر و برادر بودند که سر مسائلی از هم جدا شده بودند و این جدایی راز و رمز قدیمی داشته ...و به شــکلهای مختلــف این موضوعــات تکرار میشوند و جلو میروند و به هیچ کس هم بر نمیخورد. به تبــع اینها، خیال مدیران تلویزیــون هــم راحــت میشــود. نکتــه آزار دهنــده و نگرانکننــ­ده امــروز در تلویزیون، محافظــه کاری مدیــران اســت. مدیــران بشــدت جسارت و شهامت شان را ازًدست دادنــد. یــک مثال میزنــم که اخیــرا اتفاق افتــاد. بر اثــر غفلت ناظر پخــش در صدا و ســیمای کیــش، تصویری پخش میشــود. به اعتقاد مــن برای جلوگیــری از تکرار این اتفاق، باید به ناظــر پخش تذکر کتبی داده شــود. امــا وقتــی بهدنبــال این اتفــاق مدیر صــدا و ســیمای کیــش اخــراج میشــود، چــرا من باید انتظار داشــته باشــم که دیگر مدیران صدا و سیما نترسند و سختگیریها را بیشــتر نکننــد؟ چــون میداننــد بــا یــک خطا - که عمدی نیســت - بسرعت برکنار میشــوند. از آن طــرف یــک اتوبــوس در دانشــگاه آزاد واژگــون میشــود و عــدهای فوت میکننــد، در نهایت پیمانکار و راننده اتوبوس که فوت کرده مقصر میشوند و به هیــچ کس دیگر هــم بر نمیخورد و کســی هــم برکنــار نمیشــود. همــه اینهــا ایجاد بیاعتمــاد­ی میکند. در میــان مدیرانی که در چنین وضعیتی هستند، نوعی محافظه کاری ایجــاد میکنــد، هیچ مدیــری حاضر نمیشــود بــه تنهایی مســئولیت پــروژهای را بــر عهــده بگیرد چــرا؟ چون بســرعت از همــه جا بــه او حملــه میشــود. بــا نگاهی عافیت طلبانــه بــه ایــن فکر میکنــد که دو سه سال دیگر بازنشسته میشود؛ چرا کاری کند که یک امتیاز منفی در پروندهاش ثبت شــود؟ قباً وضعیت این طور نبود. ۱۱ سال پیش که ســریال «راه بیپایان» پخش شد، مدیــر گــروه فیلــم و ســریال و مدیر شــبکه تمــام قــد در مقابل مخالفــت پخش راجع بــه برخی صحنهها از ســریال دفــاع کردند و مصر شــدند که تمام ســریال پخش شود. ایــن پافشــاری مدیران وقت بــه اعتقاد من کار را تبدیل به سریالی کرد که کمی ماندگار بــود. چرا؟ چــون در ســطح چهار تــا رابطه نماند. ســعی کردیم نگاهی عمیق داشــته باشــیم؛ از عشــقهای مثلثــی و نظایــر آن پرهیــز کردیم و خودمــان را تنــزل ندادیم. ما یــک شــبه به شــرایط امــروز نرســیدیم؛ هی پســرفت کردیم، شــجاعت مدیــران را گرفتیــم، مدیــران را محافظــه کار کردیم و رســیدیم به امروز کــه وقتی من تصمیم به ساخت ســریالی میگیرم و ســعی میکنم یک قــدم به جلــو بــردارم، دلهــره مدیران شروع میشــود که مبادا پخش فان تکه از سریال ایجاد مشکل کند!

جوانمرد: هر اثر هنری میتواند چند کارکرد داشــته باشــد. یکی از کارکردهایی که باعث ماندگاری و دوری از مصرفگرایی میشود، نشان دادن واقعیت است. اثر گریزخواهان­ه کــه بهدنبــال دور کــردن مخاطــب از دنیای واقعیــت اســت، شــاید در آغــاز جــذاب به نظر برســد، ولی به مــرور در ذهن مخاطب کم رنگ میشــود؛ چون واقعیات را نشــان نمیدهــد. از این بدتر، نمونههایی داشــته و داریــم که بهدنبال تبلیغ و اقناع ســاختن مخاطب درباره برخی ارزشها هستند. این نوع آثار که به زور یقه مخاطب را میگیرند و میخواهنــد قانعــش کنند، یکــی دیگر از دالیل پس زدن ســریالها توســط مخاطب است.

■ آقــای درســتکار! همــه شــما را بهعنــوان منتقد سینما میشناســند، اما این شهرت به معنــی بیتوجهی بــه تلویزیــون و تولیدات آن نیســت؛ کما اینکه امــروز در مقام منتقد ســریالهای تلویزیونی با محوریت خانواده و مســائل اجتماعی در خدمتتان هستیم. میــزان توجه شــما بــه تلویزیون ســؤال من اســت. اساســاً تا چه انــدازه به ســریالهای تلویزیون توجه میکنید و نقد این ســریالها چه جایگاهی در نقدنویسی شما دارد؟

درســتکار: خوشــبختان­ه مــن بــا تلویزیــون مشــکلی نــدارم و از آنجا که ســعی میکنم آنچــه شایســته و بایســته اســت دربــاره ســریالهای تلویزیــون نقــد بنویســم و مخاطبم هم کس خاصی نیســت جز خود تلویزیــون، بنــا بر این هیچ کــس این نقدها را بــه خــودش نمیگیــرد؛ در واقــع همــه میتواننــد مخاطــب ایــن نقدهــا باشــند یا حتی نباشــند. من کار خودم را میکنم، اما ممکن اســت هرازگاهی مدیر این شــبکه یا آن شبکه بگوید فانی را راه ندهید. پارسال در برنامه «هفت» یکی از دوستان اسم مرا برده بود؛ بعداً توبیخش کردند که چرا اسم او را آوردی؟ خب اصاً مهم نیست.

اســعدیان: اتفاقــاً خیلــی مهم اســت آقای درســتکار. با این نکته که شما گفتید، یعنی مدیران شبکههاشــا­ن خــود را تا آنجا پایین میآورند که تأکید کنند اســم فان منتقد را نیاوریــد؟! ایــن رفتار چه معنــی دارد؟ مثاً چــه اتفــاق خارقالعــا­ده ای در مملکــت میافتــد که اگــر یک منتقــد را دعوت کنید، همه چیز از بین میرود!

درســتکار: در آن برنامــه مــن نظــر آنچنان مخالفــی هــم نــداده بــودم. نظــرم درباره فیلــم آقــای حاتمــی کیــا بــود و از آنجــا که کارهــای آقای حاتمــی کیا با سیاســتهای کان سیســتم ما نســبتهایی پیدا میکند، نظراتم را به گونــهای پیچیده بیان میکنم که به سادگی قابل کشف نباشد. گفته بودم امــروز در کارهــای حاتمی کیــا پروتاگونیس خودش را شــبیه آنتاگونیــ­س میکند. حال آنکه در گذشته چنین نبود.

اسعدیان: اصاً آقای درستکار شما به آقای حاتمی کیــا، کارگردان پیشکســوت ســینما تندتریــن نقــد را وارد کردیــد. بحثی که من دارم این است که آیا آقای حاتمی کیا عین نظام اســت؟ آیا نقد آقــای حاتمی کیا باید منجــر بــه این شــود کــه آن منتقــد دیگر به تلویزیــون نیاید؟ اینجاســت که میگویم ما اصــاً حوزهای به نــام «اجتماعی» نداریم؛ همه چیز سیاســی میشــود و من میتوانم روزی عین نظام بشوم.

درســتکار: در همــان برنامــه «هفــت» کــه مشــهور شــد، بعد از مدتی اجرای برنامه از آقــای جیرانــی به آقــای گبرلو منتقل شــد و بعــد از آن بــه آقــای افخمی رســید. همین تغییــر در مجــری برنامــه، آســتانه پاییــن تحمل مدیران را نشان میدهد. به نظر من آقای گبرلو میتواند برای سیســتم ما بسیار مفید باشــد؛ به این شــیوه مدیریتی نزدیک است؛ مثل منتقدان هیجانی عمل نمیکند و خیلی بهدنبال آتش زدن جریانی نیست. ســعی میکند میانه را بگیرد و حتی به شما هــم اجــازه میدهد حرفــت را بزنــی. وقتی مدیــران تحمل این را هــم ندارند، موضوع دیگــر افتادن از آن ســوی بام اســت. حرفم را بــه صحبتهــای آقــای اســعدیان وصل میکنم. کســانی را در مصدر کار گذاشتهاند که بتوانند به ســادگی کنترل کنند که در این صــورت، آنهــا مدیــر فرهنگــی نیســتند. اگر مدیر فرهنگی قابل کنترل، فاقد اســتراتژی و فاقــد فردیــت قــوام یافتــه باشــد، افــراد بیخاصیــت را بــه کار میگیــرد کــه فضــا را به نوعــی رادیکالیسـ­ـم تبدیــل میکنند. هر کــس هــم وارد این سیســتم شــود، اگر خود را بــه شــئون آنهــا نزدیک نکند، به ســرعت پنبــهاش را میزننــد. در همــان مســأله تلویزیــون کیــش فقــط مدیــر مرکــز کیــش متضــرر نشــد، بلکــه خانــواده و خیلیهــای دیگر تحت فشــار قرار گرفتنــد. چنان درگیر شــکل شــدهاند کــه اصــاً بــه محتــوا توجــه نمیکننــد. نتیجــه ایــن بیتوجهــی، تنــزل محتواست. عماً هیچ چیز درستی به مردم نمیدهنــد. چــرا شــما عنــوان «مصرفــی» را بــه ایــن ســریالها اطاق میکنــی؟ چون چیــزی بــه شــما نمیدهنــد. اثــر هنــری که آقــای اســعدیان کار میکنــد، زمانــی موفق اســت که چیزی را به مخاطب انتقال دهد. اتفاقاً من امســال از ســریال آقای عسکرپور خوشــم آمــد. چــون در خــال کلیشــههای معمــول آن با این دوســت اســت و دیگری عاشق آن یکی شــده، راجع به یک موضوع حســاس و مهــم هــم به شــکل زیرپوســتی صحبــت کــرد. باالخــره هشــدار مــیداد که به گذشــته نگاه کن ببیــن چقدر حق الناس به گردنت است.

طبیعی است که با وجود شبکههای متنوع ماهوارهای و مخصوصاً افزایش شبکههای فارسی زبان و بهدنبال آن پخش سریالهای مختلف، ذائقه مخاطب ایرانی به آن سمت گرایش پیدا کند و مدیران تلویزیون برای حفظ مخاطب خود همچنان ماشین تولید سریال را روشن نگه دارند. پرسش این است که این سریالها تا چه اندازه موفق به تأمین سایق مخاطبان ایرانی شدهاند؟ این میزگرد بهدنبال پاسخ به این پرسش است

 ??  ?? نمایی از سریال «پایتخت» که در این سال ها بینندگان زیادی داشت
نمایی از سریال «پایتخت» که در این سال ها بینندگان زیادی داشت

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran