استراتژی بقای الکپشتی انسان ایرانی
فرهنگ سیاسی ایرانیها چیست؟ دکتر مسعود سپهر، استاد جامعهشناسی سیاسی به این سؤال پاسخ میدهد
■ هرملتتحتیکفرهنگسیاسیخاص، در امــور جامعه مشــارکت میکند و نقشــی را در پیشــبرد امور سیاســی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصــادی به عهــده میگیــرد. در بزنگاههای تاریخی مختلف هم بر اســاس همان فرهنگ سیاسیمسلط،واکنشنشانمیدهد.فرهنگ سیاسی مردم ایران چیست و چه مشخصاتی دارد؟
فرهنگ سیاسی هر قومی، قابل جدا کردن از ســابقه تاریخــی و میــراث گذشــته نیســت. همانطــور کــه میدانیــد فرهنــگ روح یــک ملت اســت که حاصل تاریخ و جغرافیاست. در ایــران هــم بــا یک دید وســیعتر نــگاه کنیم فرهنگ سیاسی ما ریشه در هزاران سال تاریخ و زندگــی در فــات ایــران دارد. اعتقــاد دارم همــه ملتها مثل یــک موجود زنده هســتند و مهمتریــن غریــزه هر موجود زنده بقاســت. ایرانیهــا در طــول هــزاران ســال توانســتهاند بقــای خــود را باوجود همه مســائل و اتفاقات در فــات ایــران حفظ کننــد. آنها ایــن کار را به شــیوه بقای الکپشــت انجــام دادهانــد. برای اینکه کمی موضوع روشــن شــود کافی اســت به ســرخ پوســتهای امریکا نگاه کنیــد؛ بقای آنهــا در گرو حمله و گریز تعریف میشــود و از این روســت که در امریکا هنوز سرخپوســتها رام نشــدهاند و با همین استراتژی توانستهاند باقــی بماننــد. در حالــی کــه دقیقــاً در همین امریــکا، سیاهپوســتهای آفریقایــی را میبینیــم کــه براحتــی َبــرده میشــدند ولی یک سرخ پوست در تاریخ امریکا نمیبینیم که برده شــده باشــد. ایــن مربوط بــه فرهنگ سیاســی آن قوم اســت که به مرور تحت تأثیر تاریخ و جغرافیا شــکل گرفته اســت. فرهنگ سیاســی مصریها هم مثال خوبی اســت. هر فرهنگی که در طول تاریخ وارد این کشور شده است توانسته رنگ جامعه را با خود هماهنگ کند. به این معنی که وقتی رومیها وارد مصر شدند مردم این کشور رومی شدند و به همین ترتیب، با ورود عربها و ترکها به این کشور، مــردم کاماً همســو بــا فرهنــگ ایــن دو گروه تغییــر ماهیت دادند. اما ایــران در طول تاریخ توانســت خود را با اســتراتژی بقای الک پشتی حفــظ کنــد؛ به همین دلیل اســت که مثــاً در مصر اسم توتان خامون نمیشنوید ولی ایران پر از اسامی باستانی چون کوروش و گشتاسب ...و اســت. ایران که در چهارراه دنیا قرار داشته پس چه اتفاقی افتاده که مانند مصر نیست؟ پاســخ ســاده اســت؛ اگر ایرانی میخواست در طــول تاریخ با ورود هر فرهنگ و قومی، تغییر شــکل دهد یا نه بجنگند و مقاومت کند، باقی نمیماند پس مثل الک پشت وقتی که شرایط نامساعدمیشدگوییسنگیبیخاصیتیک گوشهای افتاده است به الک خود پناه میبرد و در مواقع مناسب ناگهان زنده میشد و دست و پــای خــود را از الک بیــرون میآورد. شــمای کلــی فرهنگ سیاســی مــردم ایــران اینچنین است. در سال 56 وقتی که شاه از کارتر پذیرایی میکند میشــنود که ایران یک جزیره ثبات در دورتریــن نقطــه دنیاســت. اما یک ســال بعد چنــان دســت و پایــی از همیــن جزیــره ثبــات در میآید که شــاه بــه پایان راه خود میرســد. معمــاری ما هم همین طور اســت. خانهها از بیرون بــه ظاهر هیچ چیز ندارند امــا در درون باغچه و گل و انس و کاشــی کاری دارند. شــعر حافــظ بهعنــوان حافظــه ایرانــی هــم همین اســت. درون گراســت و در الیههای درونی آن البــه الی کلمههــا و جملهها معانی وســیعی نهفته است. اصاً فرهنگ ما فرهنگی مستور و پوشیده است و شاید برای همین هم موافق نیستم که به ملت ما انگ ریاکاری و دروغگویی و چاپلوسی بزنند بدون اینکه بفهمند که برای ایرانیــان این رفتارها ابــزار دفاع از خود و حفظ بقا در شــرایط سخت است. چیزی که ایرانیان در حوزه سیاســت مینمایانند چیزی نیســت که در عمــل و موقع مقتضی بروز خواهد کرد. این فرهنگ سیاسی برای سیاستمداران امری فریبندهاست.درتحوالتاخیرمثاًدیماه69، عکسالعملهایمردمپایصندوقهایرأی یــا در مواجهه با مســائل مهم کشــور بســیاری از جامعهشناســان سیاسی و سیاســتمداران را گیج کرده که چرا نتوانستهاند پیشبینی کنند. چیــزی که ایــن صاحبنظــران بــه آن بیتوجه هســتند این اســت کــه فرهنگ سیاســی ایران بسیار درون گرا، بسیار باهوش برای حفظ خود وغیرمنتظرهاست؛همچونیکالکپشتکه در الک خودش فرو رفته و کسی نمیداند چه اتفاقیخواهدافتاد.ولینهایتاًاینملتحفظ میشود و پیروزی مربوط به اوست چون صبور استومنتظرموقعیتمیماند. ■ امــا مــا تاریخــی داریــم کــه در آن در کمتر از 200 ســال دو انقالب تجربه میشــود. مشروطه و بعــد انقالب اســالمی که به تعبیــری حداکثر کنش سیاسی یک ملت میتواند باشد. این را میتوانبافرهنگالکپشتیتفسیرکرد؟
بهنظــر مــن میشــود ایــن دو انقــاب را هــم به خوبــی با تئــوری فرهنگ الک پشــتی تفســیر کرد. این دو انقــاب در یک موقعیت مســاعد اتفــاق میافتنــد یعنی زمانی اســت کــه پــای مظفرالدیــن شــاهی در میان اســت که بعد از شــاه ترور شــده بســیار در موقعیت ضعف است یا محمدرضایی هست که اراده معطوف به قــدرت ندارد و میخواهد فضای باز سیاســی ایجاد کنــد. در ایــن دو موقعیت، امکان درآمدن دســت و پای الک پشت مورد نظر ما فراهم است. دومین موضوع این است که هم انقاب مشروطه هم انقاب اسامی، از صلــح آمیزترین و مدنیترین انقابهایی است که در تاریخ میتوان یافت. مگر انقاب مشروطه غیر از چند تحصن و اعامیه است؟ یــا انقاب اســامی ایران مگر جــز اعتصاب و راهپیمایی است؟ در وقایع بعد از انقاب هم این موضوع باز اتفاق میافتد. مثاً در حوادث ســال 88 در یک روز چند میلیــون از مردم در ســکوت به راهپیمایی میپردازنــد ولی وقتی میبینندهزینهداردباالمیرودوخشونتزیاد شده همه به خانهها برمیگردند. به تعبیری فرهنــگ سیاســی مــا مجــاز نمیدانــد کنش سیاســی با خون و خونریزی و خشونت همراه باشد. میتوانم ادعا کنم که در تاریخ سیاسی ایران، هر بار در هر برههای که کار به خشونت کشــیده بــا خواســت مــردم در تعــارض بوده اســت. امروز هم مردم راه حل مسالمتآمیز را بــرای گذر از مشــکات به راهحــل رادیکال و خشونتآمیز ترجیح میدهند و این بخشی از فرهنگسیاسیماست. ■ در دهــه اخیــر فرهنــگ جوانــی ایــران، توســط صاحبنظران علوم سیاســی و تا حدی جامعهشناســی سیاســی فرهنگــی، فرهنگــی خنثــی،غیــرسیاســیومنفعــلتعریفشــده است. اینکه نســل جوان حساسیت خود را به امور از دست داده و عم ًال در بستر یک ناامیدی اجتماعیکشنده،کنشسیاسیراکنارگذاشته است.نظرشمادراینبارهچیست؟
مــن فکــر میکنم ایــن اتفــاق هــم اتفاق غیرمنتظــرهای بــا توجــه به شــرایط سیاســی اجتماعــی ایــران نیســت. در واقــع جوانــان سیاســت زدایی نشــدهاند بلکه سیاســت زده شدهاند. در واقع احساس میکنند آنچه که از کنش سیاسی باید به آنها برسد نرسیده است. ببینیددرحوزهسیاستمهمتریننقطهعمل و کنش سیاســی تشکلهای سیاسی است. اما در ایران تشکلهای سیاسی به مفهوم خاص آن که عمدتــاً احزاب و نهادهای مدنی دیگر، بــه محض نزدیک شــدن به عرصه قــدرت و اثرگذاری واقعی، شــدیداً ســرکوب میشــود. بنابرایــن عمــاً جایی برای فعالیت سیاســی نســل جوان و تکثر و تنوع اندیشه سیاسی این نســل وجود نــدارد. از طرف دیگر معتقدم که طبــق فرهنگ سیاســی الک پشــتی که شــرح آن رفت، نســل جوان ما با مشاهده وضعیت نامســاعد برای کنش سیاســی و عدم به بازی گرفتنآنهادرعرصهسیاسی،بهالکخودفرو میرود یا به عرصههای دیگــر روی میآورد و حتی رفتارهای واکنشــی برعکس به مســائل نشــان میدهد. برعکس این وضعیــت را در سال 57 شاهد هستیم که دانشجویان عرصه عملباالیییافتهبودندونسلجوانسکاندار کنشهای سیاسی این دوران بود. ■ در نظریههــای مربوط به انقالبها، در بحث چرخههــای انقــالب حــرف از به وجــود آمدن بلوغسیاسیدراثرتجربهیکانقالباست.آیا بعد از گذشت4 دهه از وقوع یک انقالب بزرگ و فراگیــر، وارد مرحله بلوغ و پختگی سیاســی شدهایم؟
بگذارید با یک دید کانتر به ســؤال شــما پاســخ دهــم. در مجمــوع، انقابهــا، نقــاط عطفــی در تکامــل تاریخی کل بشــر هســتند. حاال که بیش از دویســت ســال از انقاب کبیر فرانســه گذشته اســت-انقابی که آثار بزرگی بر فرانسه و دیگر کشورهای جهان از خود باقی گذاشــت- صاحبنظران جهــان به این نتیجه رســیدهاند کــه ایــن انقاب بــه مثابــه دری به روشنگری برای کل جهان باید اتفاق میافتاد. چراکــه پیام انقاب کبیر فرانســه مدرنیســم، برابــری و آزادی، احقــاق حــق ملــت و قانون اساســی اســت. اگرچه با ترس، ترور و وحشت این انقاب به پیروزی رســید اما امروز از آن به شیرینی یاد میشود. با این مقدمه میخواهم بگویم که انقاب ایران هم یکی از نقاط عطف جهان اســت. در ایران این انقاب باید تجربه میشد تا فرهنگ سیاسی ما غنیتر و پختهتر میشــد. بدهکاریهای تاریخی زیــادی وجود داشت که باید از طریق انقاب تسویه میشد و انقاب اســامی ایــران در این راســتا، نقطه عطفی در تاریخ سیاســی ماســت و نسلهای بعــدی حتمــاً بیــش از مــا از آثــار مثبــت این انقاب بهرهمند خواهند شد. خیلی از مراحل تاریخی بدون این انقابها، که حتی تلخیها و هزینههایی هم به همراه دارند، امکان گذر و عبور ندارند و انقاب اسامی هم از این قاعده همــه انقابهــا مســتثنی نیســت. در چین، روســیه ...و هم همین اتفاق افتاد که هم برای آن ملــت و هم برای کل جهــان راههایی را باز کرد و قفلهایی از تاریخ را گشود. ■ چون در روزهای پیروزی انقالب اسالمی هســتیم میخواهــم یــک ســؤال تطبیقــی بپرســم. کلید واژههای اصلی کنش سیاسی مــردم در دهــه 50 کــه بــه انقالب ختم شــد حول محور عدالت اجتماعی و دستگیری از مســتضعفین ...و ســامان بخشــیده میشــد. اگر بخواهیــم امروز را بــا آن دوره مقایســه کنیــم االن کلیدواژههــای اصلــی کنــش سیاســی انســان ایرانــی چیســت؟ عــدهای معتقدنــد امــروز کلیــدواژه اصلی اخــالق اصالحطلبی اســت؛ شــما بــا این تعبیر موافقید؟
چونمندانشجویعلومسیاسیدانشگاه تهــران بــودم و بــه نوعــی در مرکــز انقــاب حضــور داشــتم، بــاور نــدارم کــه در ســال 57 بحث اقتصــاد و عدالت اجتماعی برای همه گروههای اجتماعی در مرکز توجه بود. جامعه آن زمــان، بهطــور یکپارچه مرگ بر شــاه بود. یعنی یک حزب یکپارچه در مخالفت با رژیم شــاه درســت شــده بود ولی دالیل افــراد برای مخالفت کامــاً متفاوت بــود. مطالبه اصلی دانشــجویان و روشنفکران، بســط آزادیهای سیاسیبودوبرایعدهدیگرخصوصاًطبقات کارگر، مطالبات اقتصادی اولویت داشت ولی از آنجایــی که فقــر موجب انقاب نمیشــود نمیتوان نیروی محرک برای کنش سیاســی آن ســالها را موضوعات صرفاً مربوط به فقر اقتصادی قلمداد کرد. آن چیزی که توانســت مــردم را بــه صحنه بکشــد و موجــب انقاب شــود توقعات فزاینده است به این معنی که افراد احســاس میکنند که چیزی که از ثروت عمومی و مســائل اجتماعی به آنها میرسد کمتر از حقشــان اســت حتی اگر وضعشــان نسبتبهقبلبهترشدهباشد. ■ اینانتظاراتفزایندهامروزهمدرجغرافیای فرهنگسیاسیمردممادیدهمیشود؟
در حــال حاضر هــم ما بایــد از یک رنگین کمانــی از انتظارات صحبت کنیــم. چیزی که امروز در جامعه ما وجود دارد انفجار توقعات مردم است. اگر به صحبتهای مردم در مورد خودروی پراید این روزها توجه کنید میبینید که پراید را ماشــینی آالینده و دور از شأن مردم ایــران میدانند کــه به قیمت گزافــی فروخته میشــود. در حالی که در دهه هشتاد وقتی که آقای هاشــمی رفســنجانی خط تولید پراید را راهاندازیکردندهمهمیگفتندماشینلوکسی وارد بازار شــده اســت. در واقع انفجار توقعات در این بیســت ســال به حدی است که مثاً در خودرو همه انتظار دارند بنز و لکسوس و تویوتا ســوار شــوند و پراید را در شأن خود نمیبینند. ایــن مثال را به دیگــر عرصهها هم میتوانیم تعمیــم بدهیــم و بــه عبــارت دیگر امــروز در جامعــه شــاهد بــاال رفتــن توقعــات در تمام حوزهها هســتیم. به خاطر دسترسی به منابع و رســانهها، امروز توقع مردم این اســت که در ســطح پیشــرفتهترین کشــورها زندگی کنند و مشکات حاصل از شــرایط مدیریت جامعه را نمیتوانند تحمل کنند. متأسفانه گروههای مرجعاجتماعیهماصاًبهاینمسألهکهاین توقعات فزاینــده از یک طرف باعث ناامیدی اجتماعی و از طرف دیگر سرکشــی اجتماعی شدهاست،توجهینشاننمیدهند. ■ این گروههــای مرجع که به آن اشــاره کردید چه کسانی هستند؟ چه کســانی امروز فرهنگ سیاسیمارامدیریتمیکنند؟
متأســفانه بدتریــن اتفاقــی کــه امــروز در جامعه شــاهد آن هســتیم این است که همه گروههــای مرجــع تخریــب شــدهاند. بــرای همین هم هســت که تمرکزی در هیچ کنش اجتماعیوسیاسیایجابینمیتواندبهوجود آیــد. ســؤال من این اســت که چطــور جامعه بدون مرجــع فکری میتوانــد دوام بیاورد که گاهــی سیاســتمداران مــا عامدانــه گروههــا و افراد مرجع را تضعیف میکنند؟ برای مثال یک نفر که میتواند بــا یک کلمه عده زیادی را بسیج کند هدف شدیدترین تخریبها قرار میگیرددرحالیکهاویکسرمایهملیاست. از ایــن نمونهها بســیار وجود دارد. مــا در واقع اول از همه باید متحد شویم و اعتبار از دست رفتــه دانشــگاهیان، نویســندهها، روحانیت و دیگــر مراجــع تضعیــف شــده را برگردانیم و اجازههمندهیمگروههایسیاسیپوپولیست و عوامفریب یا ســلبریتیها مرجعیت فکری را به دست بگیرند چراکه در بزنگاههای مهم تاریخ این کشــور، احســاس را جایگزین عقل میکنندومملکترابهنابودیمیکشانند.
ایران در طول تاریخ توانست خود را با استراتژی بقای الک پشتی حفظ کند؛اگر ایرانی میخواست در طول تاریخ با ورود هر فرهنگ و قومی، تغییر شکل دهد یا نه بجنگند و مقاومت کند، باقی نمیماند پس مثل الک پشت وقتی که شرایط نامساعد میشد گویی سنگی بیخاصیت یک گوشهای افتاده است به الک خود پناه میبرد و در مواقع مناسب ناگهان زنده میشد و دست و پای خود را از الک بیرون میآورد. شمای کلی فرهنگ سیاسی مردم ایران اینچنین است