هر نمای مستند یک داستان عمیق است
از مزایــای فســتیوال و آیینهــای هنــری نشــاطی اســت کــه میتوانند در جامعه بــه وجــود بیاورنــد. جشــنواره فیلــم فجــر هــم یکــی از ایــن آیینها اســت و اگــر منصف باشــیم بایــد بــه ایــن وجــه نشاط انگیز آن اشــاره کنیم. این جشنواره از دو ســال پیش تصمیم گرفت فیلمهای مســتند را همپــای فیلمهــای ســینمایی بیــاورد که به نظر من تصمیم خوبی اســت. چون معتقدم سینمای مستند و سینمای داستانی از هم جدا نیستند.جداکردنآنهافقطیکجورتخصص نمایی بیهوده است. هر مستند، داستانی دارد و هــر داســتان ســندیتی. تفاوتشــان فقط در رویکرد اجرایی آنها است و نه چیز دیگر. تفاوت ماهوی بین آنها نیســت. سینما برای من خود سینما است و هر نما یک داستان عمیق است. متأســفانه در جشــنوارههای ســینمایی چه در ایران و چه در دنیا با فیلمهای مســتند بیشــتر بهصــورت موضوعــی مواجه میشــوند یعنی کمتــر بــه ســاختار ســینمایی مســتندها توجه میشــود. همین که ســاختار یک فیلم مستند پیچیده میشــود، نام «سینمای تجربی» را بر آن میگذارنــد. در حالــی که عنــوان «تجربی» اساســاً چیــز دیگری اســت و ربطی به ســاختار پیچیده یــا عمیق نــدارد. مثالً به فیلــم «جام حسنلو» من میگفتند تجربی. در حالی که آن فیلماصالًتجربینیست.یکاثرتجربیتجربه را میبــرد در مدیــوم ســینما. آن تجربــه را در ساختارسینماتوگرافیکدوبارهتجربهمیکندو بهساختارسینماتوگرافیکیکپیشنهادجدید ساختاری میدهد. این ربطی به سوژهها ندارد. بههمین جهت یک فیلم ســینمایی میتواند داستانی باشد یا مستند. سینما را تجربه کردن بــا اینکه تو چیــزی را چندبعدی و چندوجهی ببینی یا آن را بهصورت تقابلهایی از مفاهیم ببینی، یکی نیســت. مگــر میتوانیــم بگوییم فیلــم «گرنیــکا» آلــن رنــه تجربی اســت؟ اگر زنده بود و میشنید، عصبانی میشد. بهدلیل همینتعریفهایاشتباهاستکهبخشقابل مالحظهایازسینمایمابهسویگزارشدادن رفته و گزارشگری در آن لحاظ شده است. اینها ســینمای ما را محدود نگه داشــته است. البته گزارشهموجهیازسینمایمستنداستوبه خودی خود مشکلی هم ندارد. قصد قضاوت یا ارزشگذاری ندارم. باید دید چه مالحظاتی در ســینمای مســتند مــا و در تعریفهــا و تلقیهای ما از سینمای مستند مغفول مانده و چــرا این اتفــاق افتــاده اســت؟ واقعیت این است که تعمیق مســائل در فیلمهای ما، چه داســتانی چه مســتند، تقلیل پیدا کرده است. سینمای داستانی ما هم وضع بسیار بدی پیدا کــرده و خیلی از این بابت حیرتآور شــده و در اینجاواردبحثآننمیشویم. من تجربه داوری فیلمهای مســتند جشــنواره فجــر را هــم داشــتهام؛ امــا داوری فیلمهــای جشنواره یک نفره که نیســت! من به داورهای دیگر بســیار احترام میگذارم. همیشــه سعی کــردم با رایزنــی همکارانم در هیــأت داوران را متقاعــد کنــم کــه داوری به ســوی ســوژه نرود؛ چون ســوژه مــال ما نیســت، مال همه اســت؛ تالشهای من برای این متقاعد کردن گاهی تا 50 درصد هم موفقیتآمیز بوده است. امــا در مــورد فیلــم مســتند، بــه خاطــر همان مستند بودنش، باید بگویم که ما فیلم مستند بد نداریم. برای اینکه هر مستندی سندی ارائه میکند که بعدها دیگر نیست و بههمین دلیل دارای ارزش اســت؛ اما از یک نظر جشنوارهها، حتیجشنوارههایجهانیبیشتربهموضوعات توجــه میکننــد تــا ســاختار فیلمهــا. در حالی که این ســاختارها هســتند که عمــق میدهند بــه موضوعــات و از موضوعــات روزمــره و تک مدلولی بودنشان فراتر میروند و به وضعیتی چنــد مدلوله میرســند. چنین چیــزی خیلی کــم دارد اتفاق میافتد و جشــنوارههای ما هم همینطوروضعیتموجودراتقویتمیکنند. این، فضای اندیشــگانی ســینمای ما را تقلیل داده و تک بعدی کرده است. باید تالش کنیم و از این وضعیت تکبعدی به سمت ساخت فیلمهــای مســتندی برویم که چنــد مدلولی، چندوجهیوچندبعدیباشند.