Iran Newspaper

پرنده‌در‌فریدونکنار‌م ‌یمیرد

خريداران میگويند غاز وحشی شکمپر خوشمزه است

- محمدمعصومی­ان گزارش نویس

«هــر وقــت جلــوی ايــن بــازار را گرفتند، مــا هم ديگــر پرنــده نمیخريــم!» مرد ميانســالی كــه بــا نايلــون پــر، از بازارچه فــروش پرندههــای فريدونكنــ­ار بيــرون میآيــد، ايــن جمله را میگويد؛ ســاده و سرراســت. او خوب میداند كه هرســال چه كشــتار بزرگــی در فريدونكنــ­ار اتفاق میافتــد امــا مثــل اكثــر مشــتریهای ايــن بــازار اهميتــی به ايــن آمــار و ارقام نمیدهــد و طــوری برخــورد میكنــد كــه انــگار هرچه دربــاره حجم كشــتارها میگويند دروغی بيش نيست. خورشت آلو و اناردون با غاز شكمپر چيزی نيست كه بتوان از آن براحتی گذشت.

هرســال بحــث و اظهارنظــر بــرای جلوگيــری و ممنوعيت كشــتار پرندگان مهاجــر در فريدونكنــ­ار و «ســرخرود» داغ میشــود و اداره كل محيط زيســت اســتان مازندران ســعی میكند با چند عمليات گســترده و بســيج همه نيروها از تمــام اســتان دســت بــه تخريــب دامگاههــا بزنــد امــا چنــد روز بعــد از عمليــات، دوبــاره تاالبهــا و آبگيرهــا پــر از تيــرک دامهــای هوايی میشــوند و بــازار پرنــدگان هــم پرتــر از هميشــه. آنطــور كه محمدعلــی يكتانيک فعال زيســت محيطی میگويــد: «قبل از اين عملياتها بيشــتر شكارچيان از حضور مأمــوران مطلــع میشــوند و دامهــا را جمــع میكننــد. اگــر هــم جمــع نكنند دوبــاره با قيمتــی كم میتواننــد همان تورهــا را بخرنــد و روز از نــو روزی از نــو. در واقــع با فروش يک غاز وحشــی پول تــوری كه پاره شــده درمیآيــد. تا روزی كــه عزمــی جــدی و يكپارچــه در همــه نهادهــا و افــراد دخيــل در ايــن زمينــه بــرای جلوگيــری از ايــن اتفــاق نباشــد عملياتهــا بيشــتر جنبــه نمايشــی خواهند داشت. تا روزی كه متخلفان به دستگاه قضا تحويل داده نشوند و حكم نگيرند در بر همين پاشنه میچرخد. تا روزی كــه نمايندگان مجلــس و ادارات شهر چشمشان را ببندند اوضاع همين است.»

حــال كــه نــه شــكارچيان دســت از شــكار برمیدارند و نه مســئوالن روشی يكپارچــه و هماهنــگ بــرای برخــورد با اين اتفاق دارند ما سراغ ضلع سوم اين مســأله میرويم. مردمی كه با تقاضای خود در بازارها و رستورانها به رگهای ايــن رســوايی خــون تــازه میريزنــد. به بــازار پرندههــا در فريدونكنــ­ار مــیروم تا از آنها بپرســيم چرا به خريد گوشــت پرنــدگان عالقهمندنـ­ـد و آيــا میداننــد بيش از 10 ســال است كه روش قديمی «دوماچــال» كــه تنهــا يک گونــه اردک سرســبز را شــكار میكــرد گذشــته؟ آيــا میدانند طبق آمارهای غيررســمی هر ســال 90 درصد پرندههــای مهاجر يا به گفتــه بعضــی كارشناســا­ن ســاالنه يک ميليون پرنده در فريدونكنار نسلكشی میشــوند؟ آيــا میداننــد روشهــای شكاری مانند «گذر» يا همان تور هوايی كــه پرنــدگان دســته جمعــی در لحظه عبــور روی آنهــا میافتنــد يــا «كــرس» قفســی كــه روزانــه تــا 50 پرنــده صيــد میكنــد و يــا دامهــای هوايــی مانند تور واليبال 10 سالی هست كه در همه جای مازندران گسترده شــده و ديگر محدود بــه فريدونكنــ­ار و ســرخرود و آبگيرهای اطراف آمل نيســت؟ آيــا میدانند بازار فريدونكنــ­ار ديگر بازاری محلی نيســت و از استانهای مجاور هم پرندههای در خطر انقراض را خريداری میكنند تا به دست مشتری برسانند؟

در نــم نــم بــاران روزی تعطيــل از كمربنــدی فريدونكنــ­ار بــه ســمت بازار پرندههــای وحشــی مــیروم؛ كمربندی كــه چنــد ســالی اســت در تاالبهــای مصنوعــیاش نمايشــگاه­ی از انــواع و اقســام دام برپاســت. بــا گذشــتن از كمربنــدی و ديــدن دامهــا بــه بــازار میرســم. دكــه كوچــک كنــار خيابــان حــاال تبديل بــه بازار روبــاز و ترو تميزی شــده و بــه عكــس ســالهای قبــل كــه هيچ شناســنامه و تابلو و پارچهنوشــ­تی اطرافــش نبــود، بنــر بزرگــی دارد با اين عنوان «بازار پرندههای هوايی وحشــی، مرغابــی، غــاز، چهارتايــی، چنگــر »...و بــا فلشــی كــه مســافران و همشــهريان را دعــوت بــه خريــد انــواع و اقســام پرندههــای وحشــی میكنــد. پرندگانی كــه میبايســت ميهمــان تاالبهــای فريدونكنار و سرخرود باشند و حاال دراز به دراز روی 40 صفحه چوبی فروشــگاه افتادهانــ­د. بــرای حــرف زدن بــا مــردم بايد بيرون محوطه بازار منتظر ايســتاد مبــادا فروشــندهه­ايی كه خودشــان هم شكارچی هستند، مانع كار شوند.

زن و شــوهری ميانســال بــه همــراه دختــر جــوان و دامادشــان بــا كيســهای از بــازار بيــرون میآينــد. كمــی بــه حرفهايشــا­ن گــوش میدهــم. دامــاد خانــواده كه نگــران كم آمدن غذاســت از همســرش میپرســد: «بــه نظــرت نفری يكی ســيرمان میكند؟ شــنيدهام اينها خيلی چرب هســتند و گوشتشان كــم اســت!» پــدر خانــواده كــه نايلونی پــر از ماهــی در دســت دارد، میگويــد: «نــه كافی اســت بــا برنج بخوريم ســير میشــويم.» صنــدوق ماشــين را كه باال میزننــد ســالم و عليكی میكنــم. اهل تهــران هســتند و آن طور كــه میگويند، اولين بار اســت كه به اين بازار آمدهاند چــون تعريفــش را از خيلی از دوســتان شــمالی شــنيدهاند. از آنهــا میپرســم آيــا میدانيد چه اتفاقــی در فريدونكنار بــرای پرنــدگان میافتــد؟ كمــی به هم نگاه میكنند و طــوری برخورد میكنند كه انــگار مزاحم شــدهام. پــدر خانواده صورتش قرمز میشــود و ســريع پشــت فرمــان مینشــيند. دامــاد كــه ســعی میكنــد خونســردتر باشــد، میگويــد: «اگــر راســت میگوييــد چرا اين بــازار را وســط شــهر زدهاند؟ باالخره اگــر آمار و ارقام صحيح باشد آنقدر هم همه چيز بیحســاب و كتاب نيست »...هك درهای ماشين يكی يكی بسته میشود.

مردی تقريباً 40 ســاله قــد بلند با ته ريشــی ســفيد و خوش خنده از بازارچه بيــرون میآيــد. اتومبيلــش آن ســمت خيابان پارک است. به سمتش میروم تــا چند كلمــهای حــرف بزنيم. ســؤالم را كــه میپرســم، بــه وضــوح میبينــم كــه خوشــش نيامــده اســت. بــا لهجــه مازندرانــ­ی جــواب میدهــد: «بــرو يقه كســی را بگير كه شــكار میكند، چكار به من داری؟ هرشب گوش همه را صدای تيــر شــكارچيان بابلســر و فريدونكنــ­ار كــر میكنــد آنوقــت بــه مــن میگوييد چــرا خريــد میكنــم؟ شــما خــودت تــا حــاال گوشــت پرنــده نخــوردهای؟» ســعی میكنــم از جــواب دادن طفــره بــروم. آمارهــا را برايــش میگويــم و درباره وسعت كشــتارها حرف میزنم. همينطــور كــه میشــنود پشــت هــم میگويد «میدانم، میدانم... میدانم میدانم.» نزديک اتومبيل گرانقيمتش كه میرســد، سريع میرود پشت فرمان و طــوری برخــورد میكنــد كــه انــگار هيــچ وقت مــن را نديــده است:«شــما روزنامهنگا­رهــا فقط دنبال ســياهنماي­ی هســتيد و بلديــد يقــه مــردم را بگيريد! چــرا نمــیروی از مســئوالن بپرســی كه به قــول خودشــان بــرای قشــر ضعيف اشتغالزايی كردهاند؟ آقا اين بازار باشد مــا میخريم نباشــد هــم نمیخريم.» اين را مــرد تقريباً 50 ســالهای میگويد كــه بــا نايلونــی پــر از پرندههايــ­ی بــا چشــمان بیجــان بــه آســمان خيــره شــدهاند. مثــل همــه خريدارانــ­ی كــه با آنها حــرف میزنم مقصر را مســئوالن میداند و شكارچيان.

بــرای حــرف زدن بــا آدمهــا بايــد كمــی محتاطتــر عمــل كنــم چــون بســياری از مــردم حتی يــک لحظه هم نمیايســتن­د و بعضی بــا عصبانيت رد میشــوند. اينجــا كســی دوســت نــدارد هــم پول زيادی برای خريد شــكار خرج كنــد و هــم مــورد پرســش قــرار بگيــرد. زن جوانــی از اتومبيــل پياده میشــود و يكراســت مــیرود داخل بــازار. چرخی میزنــد و چنــد مرغابــی میخــرد و ســريع میرود آن طرف خيابان منتظر ماشــينی میماند كــه از آن پياده شــده بود. خودم را معرفی میكنم و ســؤالم را میپرســم. با لبخنــد نگاهم میكند و میگويــد: «چــكار میتوانــم برای شــما بكنــم؟ مــن در جريــان ايــن مســائل نيســتم و خيلی هم عالقه نــدارم. حاال بــروم جنــس خريــده را پــس بدهم؟» كاش میتوانستم بگويم بله همين كار را بكنيــد، برويــد و پــس بدهيد تا شــايد ايــن چرخه كشــتار بیرحمانــه متوقف شود. با خنده ادامه میدهد: «واال ما كه شــمالی نيستيم و ســالی يكبار میآييم اينجا. شما برو از خود شمالیها بپرس چرا اينقدر غذاهای خوشــمزهای با اين پرندهها درست میكنند؟»

در راه برگشــت از خــودم میپرســم چرا هيچ كجای شــهر فريدونكنار بنری بــرای آگاهســازی مــردم در ايــن زمينه زده نشــده؟ چرا با صــدای بلند به آنها گفته نمیشــود كــه اين نسلكشــی نام فريدونكنــ­ار و مازنــدران و ايــران را در ليســت بدنامتريــ­ن مكانهــای دنيــا بــرای پرنــدگان مهاجــر تبديــل كرده؟ جز چند بنر در مســير تــاالب «ازباران» كه چند ســالی است سايت پرندهنگری پررونقــی شــده درســطح شــهر هيــچ خبری نيســت. ياد دو ركابزنی میافتم كه ســال پيش از درياچــه زريوار مريوان تــا فريدونكنــ­ار ركاب زدنــد تــا پيام «نه به كشــتار پرندگان مهاجــر» را به گوش مــردم برســانند. اما انــگار ايــن پيام به گوش كســی نرسيده؟ كشــتار همچنان برقرار است.

مردی تقريبا‪40 ً‬ ساله قد بلند با ته ريشی سفيد و خوش خنده از بازارچه بيرون میآيد. اتومبيلش آن سمت خيابان پارک است. به سمتش میروم تا چند كلمهای حرف بزنيم. سؤالم را كه میپرسم، بهوضوح میبينم كه خوشش نيامده است. با لهجه مازندرانی جواب میدهد: برو يقه كسی را بگير كه شكار میكند، چكار به من داری؟ هرشب گوش همه را صدای تير شكارچيان بابلسر و فريدونكنار كر میكند آنوقت به من میگوييد چرا خريد میكنم؟ شما خودت تا حاال گوشت پرنده نخوردهای؟

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran