شهریار دلداده زبان
شهریار مندنىپور داستاننویس مطرح ایرانى قدم به 62 سالگى گذاشت
«ایــران»: شــهريار مندنىپــور (6۲ بهمــن 5۳۳۱ شــيراز) را از مهمتريــن نويســندگان نســل ســوم داستاننويســى ايــران برمىشــمارند. او از شــاگردان هوشــنگ گلشــيری و يكــى از شاخصترينهايشــان بــه شــمار مىآيــد و توجــه به فــرم، زبان و نثر در داســتان شــايد مهمتريــن و كالنتريــن گــواه تلمــذ او از نويسنده «شازده احتجاب» باشد. مندنىپور اگرچه نخستين كتاب خود را در ۳۳ سالگى منتشــر كرد امــا كارنامه ادبــى قابلاعتنايى متشــكل از تعــدادی رمـــان و داســتان كوتــاه دارد. «دِل دلدادگــى»، «ســايههای غــار»، «هشــتمين روز زميــن»، «موميــا و عســل»، «مــاه نيمــروز»، «شــرق بنفشــه»، «راز»، «آبــى مــاورای بحار» و «كتــاب ارواح شــهرزاد» از جملــه آثار او هســتند. شــهريار مندنىپور همچنين دســتى هم بــه كار نقد و روزنامهنگاری داشــته و مدتها سردبيری مجلــه ادبــى عصــر پنجشــنبه را عهــدهدار بوده اســت؛ مجلهای تمامــاً ادبى كه اگرچه تحريريه آن در شيراز مستقر بوده اما گستره توزيــع آن سراســر ايــران را دربــر مىگرفتــه و در دوره خــود يكــى از پرطرفدارتريــن مجالت نزد طيفها و ساليق مختلف ادبى محسوب مىشده است. مندنىپور ۳۱ سال اســت جــالی وطــن كــرده و حــاال در امريكا وارد ۳6 ســالگى شــده اســت. ترجمه رمان «ماهپيشــونى» او اخيــراً نامــزد جايزه «پن» امريكا در سال ۹۱۰۲ شد. تولّدتــان مبــارک آقــای مندنىپــور. تولّد شــما بــرای من تولّــد گونــهای ديگــر از داســتان اســت؛ از گندمــزار پاييــزی د ا ســتا ن ها يتا ن خوشــهها برچيــدم و رازهــای ســر بــه ُمهــر و درونگويههــای اشــخاصش را بــه جــان نيوشــيدم. بــا داوود و روجــا و كاكايــى بــالی زلزله، خشــونت جنگ و شكست، خيزش و ريز ِش عشــق و عصيا ِن جنــون را به تمامى وجــود دريافتــم و ايمــان آوردم بــه قــدرت ســحرآفرين كلمــه. در ســالهای آزمــون و خطــای جوانى، دلــزده از داســتانهای يک شــكل و هماننــد كــه نقــش مــالل بــر ذهن مىبست، «سايههای غار» با تمثيل پيچيده آقــای فروانــه از آينــده هولناک دنيــا، در آن سوی تاريک كاج و فاختههايش اميدی ديگر در سرم النه ساخت كه دريابم تا زبان هست و انديشــه هســت مىتــوان ثانيههای شــنى شــهرزاد را، به شــكيب، درنورديــد. مىتوان طرحها و ســازههای نو درافكند؛ و ســرانجام دريافتم اگرچه زير آفتاب چيز تازهای نيست مىشود، مىتوان به ذكاوت، بذرهای تازه در زمينش كاشت و به نيكى برداشت. تولّدتان بــه يــادم مــىآَوَرد روزگار بــه دل و دلدادگى زبــان بســپاريم كه ســطو ِح ســنگى جعل را مىشــكافد؛ از مرزهــا مىگــذرد؛ عاقبــت به درون معنا نفوذ مىكنــد و تا زما ِن پيوند اثر و خواننده پايمردی مىكند. خوشحاليم كه از فراز سپيدهدمان شهرزاد، ثانيههای شنى را طــى مىكنيد؛ و خوشــحاليم كه كلمات با قدرت اليزالىشــان، همچون آوازی بلند بر ت ّل برج بابل، دوری را بر ما نزديک مىكند. تولدتان مبارک آقای مندنى پور.