Iran Newspaper

خالق دو زن: فانتین و برناردا آلبا

- بهروزغریبپ­ور نویسنده و کارگردان تئاتر

«فانتیــن» را بازیگــر دیگــری تمریــن میکــرد، خــوب هم بــود؛ امــا ناگهان و در اوج تمرینهایمـ­ـان در ســالن بــرج آزادی بهانــهای آورد و از جمــع بازیگــران «بینوایــان» جــدا شــد. مــن هرگــز نفهمیــدم کــه چــرا آمد و چــرا رفــت امــا نبــودش تــا چنــد روز تمرینمان را مختل کرد. به پیشــنهاد دســتیار دلســوز و توانمندم، ســهراب ســلیمی، از رویــا تیموریــان دعــوت کردیم که بیاید و آمد. روزهای اول مثل هر بازیگر دیگری میبایســت بــا روش من خو بگیرد و با خواســتهها­ی من آشــنا بشــود؛ پــس دوران کوتــاه توجیــه او، پردغدغه بود امــا کنجکاوی او بــرای تحلیل نقــش و مراجعه دائمش پــس از هر تمرین بــرای ارزیابی نوع بازیاش، بســرعت متقاعــدم کرد کــه انتخاب درســتی صورت گرفته اســت و بــزودی حکمت ایــن غیبت را درک کــردم: قرار بود به جمــع بازیگــران تــراز اول بینوایــان یــک بازیگر بــه تمام معنــا تــراز اول افزوده بشــود؛ بازیگری که درک نقشــش عالــی بــود و دارای احساســی درخور نقش بــود و قدرت رویارویــی بــا بازیگرانــ­ی همچــون مهدی فتحــی و بهزاد فراهانــی را داشــت و در جمع ســتارگان نمایش بینوایان حضوری باشــکوه پیدا کرد و بــزودی صمیمیتی میان ما پدید آمد که انگار هزار ســال اســت که او را میشناســم و این نزدیکی ســبب شــد بدانم که او در شــرایط دشــواری خــود را بــه تمریــن میرســاند اما هرگز کســی جــز من و احتمــاالً یکــی دو نفر از دســتیاران­م از این موضوع مطلع نشد و این شرایط بر بازی متعهدانهاش سایه نینداخت و در طــول قریــب هفــت مــاه اجــرای بینوایــان، «رویا»، رؤیاگونــه و برابر با آنچه که من از هر بازیگری توقع دارم در «بینوایان» حضور داشــت و بیاغراق میگویم که هر شــب در صحنــه بیمارســتا­ن و هنگامــه جنون ایــن مادر رنجکشــیده، چنان بازی میکرد که من بغض میکردم: مادرانه، دردمندانه، جنونزده و بیمار. توأم کردن اینها و رو در روی مسیو مادلن(مهدی فتحی) و پرستار(شمسی فضلالهــی) قــرار گرفتن و هردوی آنهــا را مقهور بازی و سرانجام مرگ خود کردن، کم نبود و نیست. پس از این تجربه لذتبخ ِش همکاری با او، دیگر شــانس همکاری بــا او را نداشــتم امــا دورادور شــاهد حضــور او بــر پرده و صفحه تلویزیون و صحنه بودهام. او را اخیراً و در آخرین حضــورش در «خانه برناردا آلبا»ی علــی رفیعی بزرگ دیدم و ایمان آوردم کــه رویا تیموریان بازیگری به تمام معناســت: او فانتیــن فلکزده و ویران شــده را به همان زیبایی خلق میکرد که آلبای فاشیست و ویرانگر را. و اگر قرار بر این باشــد که به او توصیهای بکنم به او میگویم: «در ایــن اوج و در ایــن زمــان بالندگــی دوبــاره خودت را وقف صحنه کن، هرچند که تو شهرتت را مدیون صفحه تلویزیون و پرده سینما هستی؛ اما بر صحنه باشکوهتری. خــود، خود رویای یک بازیگر رؤیایی هســتی که صحنه را بــا تمام وجودش از آن خود میکنــد» اما اگر زمانه غدار نگذاشــت به توصیــهام عمل کند، هر چنــد وقت یکبار بــه معبد جاودانه ما، صحنه تئاتر، ســر بزند و نگذارد که صحنه از وجودش محروم بماند.

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran