اهالی یک هوای مهآلود
نوشتهای بر نمایش «اهالی هوا»
«روزبــه» و «یاســی»، زوجی کــه در آپارتمانی بــا یکدیگــر زندگــی میکننــد، از کاســتیها و مشــکالت درونیشــان پرده برمیدارنــد و در نهایت، این چالش روانی و احساسی دونفره، با ترک منزل توسط «یاسی» پایان میپذیرد. «روزبــه» به طــور اتفاقی، با «خاطــره»، دختر ســاکن طبقه زیرین آپارتمانش باب آشــنایی میگشــاید و البته ایــن کنش داســتانی نیز، با شــتابی بیدلیــل، به زندگــی مشــترک آن دو متصل میشود. «سیمین»، دوست مشترک غایــب «روزبــه» و «یاســی» کــه بیمار بــود، از دنیا مــیرود و داســتان نمایــش رو به تاریکی مینهد و چراغ تماشاگران را روشن میسازد. نمایشــنامه «اهالــی هوا»، داســتانی بــا ُفرم و محتــوای کامــالً رئالیســتی را در برمیگیرد که این موضوع، رویدادپــردازی، دیالوگپردازی، شــخصیتپردازی و توجه بیشــتر بــه عناصر درام کالســیک را موجــب میشــود کــه از این میــان، تنهــا دیالوگپــردازی نمایشــنامه، تقریباً بر سبک رئالیســتی خود پیش میرود. نمایشــنامه با تکیه بر دیالوگهای محاورهای خود، از غمی درونی از «یاســی» خبر میدهد کــه در برابــر «روزبــه» تــالش دارد تــا خــود را آســوده به نمایش بگذارد. نمایش، همچنان بــا تصاویر ویدئوپروژکشــن از شــهر تهــران که به موازات داســتان نمایــش حرکت میکنند، تالش بــر اطالعرســانی به مخاطــب دارد اما داســتان نمایــش، ِگِرهــی را در برنمیگیــرد و همچنان بر خط ســیر ابهــام خویش میتازد. داستان نمایش، همان طور که با گذشت خود به تماشاگر میفهماند، نه ِگ ِرهای درمیافکند و نــه ِگــِرهای درمیگشــاید. داســتان نمایش، ترکیبــی از مونولوگهای خاطرههای ســه نفر اســت که البته بــا ریتم کنــد و کشــدار، تنها در پرســش و پاســخی اب ُزردگونه حرکت میکند. سه کاراکتر بازی، نه معرفی شخصیت درونی دارند و نه معرفی رفتار بیرونی و هر سه کامالً بیشناســنامه، تنها وظیفه ادای دیالوگهای خــود را انجــام میدهنــد. حتــی «ســیمین»، شــخصیت چهــارم غایــب نمایشــنامه نیــز همچون «روزبه»، «یاسی» و «خاطره»، تا آخر نمایشنامه،بیهویت،بیشخصیتوبیهدف از وجودشــان در ســاختار داســتان نمایــش، میآینــد، دیالوگهایشــان را اجــرا میکنند و میرونــد. نمایــش، ترکیبــی از دیالوگهــای احساسی اســت که بیمبدأ و بیمقصد و تنها در پرسش و پاسخی بیدلیل و بیهدف، بین بازیگران رد و بدل میشوند. نمایشنامه حتی پیرنگیرانیزدربرنمیگیرد،کهآغازیوپایانی را بــر صحنــه بیافریند.نمایــش «اهالــی هوا» عاشــقانهای است شــاعرانه، که اگرچه تالش دارد تا با چینش وزن داستان روی دیالوگها، هوایی عاشقانه را از اهالی یک عشق به تصویر بکشد، اما با بهرهنبردن از کنشهای رویدادی، کنشهای صحنهای و شخصیتپردازی مورد نیاز، نمایشــنامه را تنها به پرســش و پاســخی تقریباًرادیوییتبدیلمیسازدکهبابهرهگیری از تصاویر ویدئوپروژکشــن، تــالش دارد تا این کمبود تصویری را جبران نماید، اما به توفیق چندانی دســت نمییابد. کارگردانی نمایش «اهالی هوا» بر خالف ســبک متن نمایشنامه کــه ُفــرم و محتوایــی کامــالً رئالیســتی را در برمیگیــرد، تــالش دارد تــا با پیروی از ســبک اجــرای دیالوگمحــور و اب ُزردگونــه نمایــش، دراماتــورژی بازیگــری را در باالتریــن جایــگاه کاری خود قرار دهد که البته در این مورد موفق عمل مینمایــد. روش کارگردانی نمایش، با بهرهگیــری بیشــینهایاش از اپوزیســیونهای نشســته بازیگــران روی چهارپایههــای کــف صحنــه، وزن بازیگــران را بــه کمپوزیســیون اصلــی صحنــه تبدیــل میکنــد و بــا ُپررنــگ ترکردنمیزانسنًبیان،میزانسنموومانهای حرکتــی را تقریبــا به صفر میرســاند که البته ایــن کار بــا حال و هــوای عاشــقانه و ریتم کند صحنه هماهنگ اســت و تا حد بســیاری نیز، نوع اجرای درام سوررئالیستی و اب ُزرد را به یاد میآورد. نمایش، ترکیبی است از بازی تقریباً شــمرده بازیگــران و تصاویــر ویدئوپروژکشــن بکگرانــد صحنــه و موســیقی و افکتهــای شــنیداری همــراه صحنــهای کــه البتــه نقش دراماتورژی ندارند.بازیگــران نمایش «اهالی هــوا»، اگرچه شناســنامه و هویت مشــخصی از شــخصیت اجتماعــی، فلســفی، مــادی، یا روانــی، از خود بــه مخاطب عرضه نمیکنند، اما تنهــا با بهرهگیری از تواناییشــان در ایجاد اَکــت و َمکثهــای بازیگــری، ریتمــی هر چند کنــد و مالیم در ابزار بیان خود، ایجاد میکنند کــه این خود کمی به ریتم یکنواخت ناشــی از یکنواختی متن نمایشــنامه و شیوه کارگردانی آن، کمــک میکنــد. بازیگــران نمایــش، در ترکیبهای دونفره خود، بــه خوبی در اجرای دیالوگهای عاشقانه-شــاعرانه ُپراحســاس پیش میروند و هرگز در پرســش و پاسخهای کاراکتر خود که رفتوبرگشتهای ُپرشتاب از بیرون تا درون شخصیتشان را شامل میشود، ناتوان نمینماینــد. طراحی صحنه نمایش، کامالً مینیمالیســتی و تنها با دو چهارپایه در میانــه طولی و عرضــی صحنه و یــک تصویر ویدئوپروژکشــن در بکگراند صحنه است که با نورهای نقطهای و موضعی موردی که تنها برای روشــنایی بازیگر به کار گرفته میشــوند، همراهمیشوند.شایدایننوعطراحیصحنه نیز به خواســت کارگــردان در نــوع کارگردانی ابُزردگونهاشانجامشدهباشد،چراکهداستان نمایــش بــا شــخصیتپردازی و فضاســازی کامالً رئالیستیاش، میتوانست فضای بازی واقعگرایانهتریداشتهباشد.