وقتی در تهران برف بارید
«اگرچه هوای دارالخالفه طهران در زمســـتان امســـال بســـیار مالیم و خوش گذشت ولکن به جهت نیامدن برف در موسم خود زراعتکاران تشویش کم آبی و خشکسالی تابستان آینده را داشتند بحمداهلل برف خوبی بسیار بموقع و زیـــاد آمد به طوری که کمتر ســـالی در این فصل هـــوای دارالخالفه طهران به این سردی شده بود.» بهنظـــر میآیـــد کـــه اواخر بهمن 166 ســـال پیـــش یعنی 1231 شمســـی هم وضعیـــت بارشهای زمســـتانی هرچند بـــه دل اهالی تهران نشســـته بود اما باعث نگرانی کشـــاورزان شـــده بود. کشـــاورزانی که چشمشـــان به آســـمان و بارشهای پاییزی و زمستانی آن است. اما کشاورزان نزدیک تهران آن طور که در روزنامه وقایعاتفاقیه (شـــماره 105 که در تاریخ بیست و چهارم ربیعالثانی 1269 برابـــر با 15 بهمن 1231 شمســـی) آمده که با ســـردی هـــوای یک باره و بـــارش برف خوب دلگرم شـــدند. البتـــه آن طور که در این شـــماره از روزنامه نوشـــته تنها کشاورزان نبودند که نگران برف آمدن بودند؛ ناصرالدینشاه هم چشـــمش را به آســـمان دوخته بود تا برف بیاید. اما دل نگرانی شـــاه 21 ساله قاجـــار برای برف، پیدا کردن شـــکار خوب در جاجرود بـــود. آن طور که در این شـــماره از روزنامه نوشته:«چون در شکارگاه جاجرود تا برف بیاید شکار خوب جمع نمیشـــود در این اوقات که برف بسیار خوب و بموقع آمد خاطر اقدس همایون پادشاهی مایل به شکار جاجرود گردید و به شکارگاه آن جا روانه شد. در روز پنجشـــنبه 24 ربیعالثانی (یعنی روزی که روزنامه منتشـــر شده) موکب فیروزی همایون به شکارگاه جاجرود حرکت خواهند فرمود.» اما خبر شکار و برف تنها اخبار این شماره از روزنامه نیست. بخشی از صفحات شماره 105 روزنامه وقایعاتفاقیه ماجراهایی است که در مدرسه دارالفنون در جریان بوده است. در سالهای نخست افتتاح دارالفنون ناصرالدینشاه بسیار پیگیر وضعیت اداره آن و سر زدن به آنجا بود. هر هفته در روزنامه اخباری از حضور ناصرالدینشاه در مدرسه منتشر میشد. این بار او همراه صدراعظم که در آن زمان میرزاآقاخان نوری بود به مدرســـه رفته بود تا به امور مدرســـه رسیدگی کند:«به اتاقهای درســـت متعلمین فردا فرد تشریف فرما شده در حضور اقدس معلمین از شـــاگردان مسائل مشکله سؤال نمودند و شاگردان بهطـــور خوب جواب گفتند و مقبـــول رأی همایون افتاد و به عالیجاه موســـیو پوالک معلم طب صد اشرفی پنجهزاری انعام فرمودند.» در ایـــن دیدار آن طور که در گزارش آمده یکی از دانشآموزان توجه شـــاه را به خود جلب کرد:«محمدحسنخان مقربالخاقان حاجبالدوله با وجود صغر ســـن بهتر و فصیحتر از همه شـــاگردان از عهده جواب و هرگونه ســـؤال برآمد بسیار مورد تحسین و اشقاق ملوکانه شده به او هم انعام مرحمت فرمودند.» نویسنده روزنامه و حتی شاه نمیدانستند که این پسر بچه ظاهراً باهوش که با نام پدرش حاجبالدوله معرفی میشـــود، بعدها جزو نزدیکترین افراد به ناصرالدینشاه میشود و خیلی زود عنوان مدیر روزنامه دولتی هم به او خواهد رســـید. گفتنی اســـت این دانشآموز باهوش کســـی نبود جز میرزا حسنخان اعتمادالسلطنه روزنامهخوان ناصرالدینشاه و بنیانگذار دارالترجمه همایونی. شاید در همین دیدار است که ناصرالدینشاه نبوغ را در چهره این پسر چهارده پانزده ســـاله میبیند که پدرش هنوز ننگ بردن فرمان قتل امیرکبیر را به فین کاشان دارد. در همین دیدار است که محمدحسنخان به همراه چند نفر دیگر از همکالسانش بهعنوان ارشدهای گروههای نظام انتخاب میشوند. البته در کنار محمدحســـنخان حاجبالدوله پسر دیگری به اسم حسن خان پسر محمدرضا خان ساوجبالغی هم توانست پاسخ سؤاالت را بدهد و انعام بگیرد. بعد از این دیدار ناصرالدینشـــاه به سراغ دانشآموزان بخش علمی میرود:«میرزا حســـن ولد مرحوم میرزا احمد که شـــاگرد خوب حکیم پوالک معلم طب اســـت در این هفته به تعلیم معلم کتابی در معالجه و با نوشته بهحضور اقدس همایون برده بســـیار مستحسن افتاده پانزده تومان انعام به او مرحمت شد.» از اخبار خارجی هم خبری از ســـنپترزبورگ جالب توجه اســـت: «امسال یخ در شهر سنت پطرزبورغ در روبهروی حصار قرانستاد در چهل روز از پاییز رفته بسیار سخت بسته بود. کشتی بخار که سیاحان سوار شده بودند و میخواستند به والیت انگلیس بروند کم مانده بود که در میان یخ بند بشـــود و زمســـتان را در همانجا بماند با شکســـتن یخ و زحمت بسیار بیرون آوردند ولکن بیست فروند کشـــتی تجارتی که بار کرده بودند میخواستند به خارج بردند در میان یخ بند شدند.» تازهتریـــن کتابهایی که در بهمن 1231 شمســـی در چاپخانـــه روزنامه که در آن زمـــان در نزدیکی دروازه دوالب بـــود هم بنا به اعـــالن روزنامه عبارتند از مجمعالبیان شـــش تومان، خمســـه نظامی نه هزار دینار، تفسیر امام حسن عسگری یک تومان و شاهنامه چهارتومان و نیم.»