Iran Newspaper

یک بام و چند هوا

- یحیی نطنزی منتقد

پاشــنه آشــیل «شــبی که ماه کامل شــد» چیزی نیســت جــز نقطه قــوت نرگس آبیــار در فیلمهای قبلیاش. ســازنده «اشــیا از آنچه در آیینــه میبینیــد بــه شــما نزدیکترنــ­د» فیلمســازی اســت بــا وسواسی تحسینبرانگ­یز در نمایش احواالت درونی و دغدغههای زنانه شــخصیت لیال (گالره عباســی)؛ فیلمســازی که با استفاده از المانهــای زندگی روزمره و اســتفاده خالقانــه از ریزهکاریها­ی به ظاهــر بیاهمیتــی که معموالً دســت کــم گرفته میشــوند، دنیای داســتانی ایــن زن خانــهدار و بــاردار را تبدیــل میکنــد بــه جهانی همدلیبرانگ­یــز، کــه کماهمیتتری­ــن دغدغههــا در آن نقــش گرههایــی تعلیــقآور و گهگاه با مــزه را بازی میکننــد. اولین فیلم آبیار نــه از جاهطلبیهای بصری فیلمهــای بعدی او بهره میبرد و نه به جســارتهای مضمونی آنها نزدیک میشــود. اما به لطف همیــن جزئینگری هوشــمندان­ه و روایت بیدســتاند­از همچنان یکی از شــاخصترین فیلماولهای ســینمای ایــران در دهه نود به حساب میآید. آبیار با «شــیار »143 توانســت نهالی که در فیلم اولش کاشــته بود بارور کند و از دل یک درام جنگی با انبوهی مؤلفههای کلیشــهای، یــک درام انســانمحو­ر و کنترلشــده بیــرون بکشــد؛ درامــی کــه شــخصیتپرد­ازی همچنــان در آن حــرف اول را مــیزد و از قصــه الفت (مریال زارعی) در نقش یک مادر شــهید رنج کشیده و فرزند مفقوداالثـ­ـرش (ســامان صفــاری) موقعیتی کمتر تجربه شــده در مقیــاس ســینمای دفــاع مقــدس بیــرون میکشــید؛ موقعیتی که رخشــان بنیاعتماد با «گیالنه» به شکلی دیگر تجربه کرده بود اما در «شــیار »143 بهدلیل پرهیز از ترســیم موقعیتــی صرفاً تراژیک بیشــتر بــه دل مینشســت. آبیــار بــا «نفــس» بــه ســراغ تجربهای عظیمتــر رفــت کــه در کنــار جاهطلبیهــ­ای بصــری در کارگردانی بهدنبــال برقراری پیوندی دشــوار اما موفق میان ســینما و ادبیات بود. اســتفاده از نریشــن برای پیوند چند دوره زمانی و ارائه روایتی اول شــخص کــه نگاهــی بیمحابا به بخشــی مهــم از تاریــخ ایران معاصر داشت، «نفس» را هم به فیلمی قابل اعتنا تبدیل کرد که نمیشــد نادیدهاش گرفت و میشــد با خیال راحت از ویژگیهای متعددش نوشت. ســه فیلم قبلی آبیار هم در طراحی شــخصیتهای به یاد ماندنی با هم اشــتراک داشــتند و هم در نگاهی زنانهای که مشــخص بود فیلمســاز به دلیل تجربه خاص داستاننویس­ی و مستندسازیا­ش در آن به تبحری نســبی رسیده اســت. حاال که چند سال از ساخت این فیلمها گذشته با قطعیت بیشتری میشود گفت آنچه از آنها بیشــتر به یادمان میآید نه ماجراهــا و اتفاقات تعیینکننده، بلکه لحظههــا، مکثهــا و نگاههــای لیالی «اشــیا...»، الفت «شــیار...» و کــودکان «نفــس» در ســکانسهای پراکنــده ایــن فیلمهاســت. ویژگیای که نتیجه تصمیم فیلمســاز برای ســایهاندا­ختن افراد بر ماجراها و بولدشدن آنها در موقعیتهای معمولی یا مهم است. آبیــار در «شــبی کــه مــاه کامــل شــد» بــرای اولیــن بــار در مســیر فیلمســازی­اش قــدم بــه راهــی میگــذارد کــه درســت برخــالف تجربههــای موفقش در گذشــته اســت. انتخاب قصــه عبدالحمید ریگــی (هوتــن شــکیبا) و همســرش (النــاز شاکردوســت) بــا قصه یــک زن خانهدار بختبرگشــت­ه یا یک مادر شــهید بینام و نشــان در یکــی از شــهرهای کرمــان از زمین تا آســمان تفــاوت دارد. حاال دیگــر با ماجرایــی تلخ، هولناک و البته خشــن مواجهیم که ســایه ســنگینش خواه ناخواه روی شــخصیتها ســنگینی میکند و قصه را بــا همــه تالشهای فیلمســاز بــه ســمت یــک درام ماجرامحور و یــک تریلر سیاســی ســوق میدهد. مخاطب شــبی که مــاه کامل شــد قبــل از تماشــای فیلــم میدانــد قــرار اســت شــاهد بخشــی از همیــن ماجراهــا باشــد و ذهنــش حتــی قبــل از اینکــه اولیــن ســکانسهای فیلم را ببیند به ســمت پیشفرضهای مشــخصی سوق داده میشود. بــه همیــن دلیــل تالشهــای جســته و گریختــه فیلمســاز بــرای پررنگکردن شــخصیتها و بها دادن به آنها در دل موقعیتهای هولانگیــز قصه اغلــب راه به جایــی نمیبرد و با شکســت مواجه میشود. فیلمساز تالش کرده با تمرکز روی تجربه و تقالی همسر عبدالحمیــ­د در ایــران و پاکســتان و مواجه کردن او بــا چالشهای سرنوشتســا­ز تــا حــد ممکن بــه الگــوی امتحان پــسدادهاش در فیلمهــای قبلــی وفــادار بمانــد. غافــل از اینکــه تماشــاگر هنــگام تماشــای ایــن فیلم بــا مخاطــب قانــع آن فیلمها فــرق میکند و انتظار دارد شــاهد تالش فیلمســاز برای پرداخت شــخصیت خود عبدالحمید بهعنوان اصلیترین عامل کنش مند روایت و ترســیم جزء به جزء نمودار تحول او در بستر قصه باشد؛ ایدهای که به نظر میرســد فیلمســاز انرژی زیادی رویش نگذاشــته و بــه تالشهای حداقلــی خــود در ترســیم زنی رنج کشــیده در بخشــی از داســتان بسنده کرده است. در نتیجــه همیــن اشــتباه اســتراتژی­ک اســت کــه آبیــار در اولیــن تجربــهای که اتفاقاً نیاز داشــته به جای شــخصیتهای زن به یک پرداخــت منســجم از شــخصیتهای مرد برســد نــاکام میماند و به جــای خلــق موقعیتهــا­ی همدلیبرانگ­یز وًماندگار بیشــتر به سمت سکانسهای تأثربرانگی­ز با تأثیرات صرفا مقطعی میرود. بگذریــم کــه الگــوی کارگردانــ­ی او در «شــبی کــه ماه کامل شــد» و اســتفاده بیرویــه از دوربیــن روی دســت و کاتهــای ســریع که در فیلمهــای قبلــیاش، عنصری در خدمت طراحــی زندگی روزمره شــخصیتها بــود در اینجــا در حکم عاملی صرفاً تنــشزا و گهگاه آزاردهنده تنزل پیدا میکند و سد راه روزنههای ارتباط حسی ما با شخصیتها میشود. برخــالف تشــابهی کــه در برخی نوشــتههای دوســتان بیــن الگوی شکســتخورد­ه آبیــار در این فیلم و ســینمای کمالیافتــ­ه کاترین بیگلــو برقــرار شــده، باید گفــت آنچه «شــبی که ماه کامل شــد» را بــه فیلمی ســردرگم و در مواقعــی کمتأثیر تبدیــل میکند همین درک نادرســت از نحــوه تعامــل بــا حادثههــای تاریخی، اســتفاده مغشــوش از رویکرد شــخصیتمحو­ر در کنار رویکرد ماجرامحور و ناتوانــی در حفظ تعادل میان آنهاســت؛ چیزی کــه بیگلو در فیلم مانــدگاری مثــل «دیترویت» خالقانه از آن بهــره میبرد و آبیار در فیلم بیشتر جنجالی «شبی که ماه کامل شد» خواسته یا ناخواسته مغلوبش میشود. به همین دلیل این بار برخالف تجربههای قبلی و موفق آبیار بعد از تماشــای فیلم به جای اینکه شــخصیتها، لحظهها، مکثها و نگاهها در ذهنمان حک شــوند بیشــتر ســر بریدنها و شلیکها با مــا میمانند؛ صحنههایی کــه برای تبدیل کردن یک فیلم به اثری ماندگار در تاریخ سینما هرگز کافی نبودهاند.

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran