Iran Newspaper

خاطره آشنایی با یک عکاس درجه یک

- کامران عدل عکاس

دو ســال بعد از ســاخت فیلم ســینمایی نفرین تقوایی دوباره به تلویزیون بازگشــت و ســریال داییجان ناپلئون را ســاخت. تقوایی فیلمنامه این ســریال را با نویســنده داستانی به همین نام نوشت و برای تلویزیون کارگردانی کرد. تقوایی ســاخت ســریال کوچک جنگلی را نیمهکاره رها کــرد. در آن زمان این ســریال یکی از پرهزینهتری­ن کارهای تولیدی تلویزیون به حســاب میآمد. بهروز افخمی که در آن زمان یکی از مدیران گروه فیلم و ســریال تلویزیون بود، کارگردانی کوچک جنگلی را بهعهده گرفــت. تقوایــی فیلمنامــه کوچک جنگلــی را با نگاهی به داســتان «مردی از جنگل» نوشــته احمد احرار، نوشــته بود. وسواس تقوایی کار را بسیار طوالنی کرد و مدیران آن زمان هم تصمیم به جایگزین کردن کارگردان دیگری گرفتند. افخمی جایگزین تقوایی شد و فقط نعمت حقیقی را که مدیرفیلمبر­داری تقوایی بود نگه داشت. ناصــر تقوایی ناخدا خورشــید را با برداشــت آزادی از داســتان «داشتن و نداشتن» ارنســت همینگوی نوشت. فیلم بهتازگی بهوســیله فیلمخانــه ملــی ایــران ترمیــم و اصالح رنگ شــده اســت. داریوش ارجمند بــرای بازی در ناخدا خورشــید برنده ســیمرغ بلوریــن بهتریــن بازیگر نقش اول مرد شــد و ســعید پورصمیمــی هم برای بازی در نقش ملــول لوح زرین گرفت. ســال 1366 این فیلم در جشــنواره لورکانو نمایش داده شــد و تقوایی برنده یوزپلنگ برنزی این جشنواره شد. ســه ســال تقوایی بــا بازیگــران سرشناســی مانند اکبــر عبدی، حمیــد جبلــی و محمد ورشــوچی ای ایــران را جلــوی دوربین خــود برد. داســتان فیلــم در بحبوحــه انقالب ایــران میگذرد و برخــالف فیلــم پرافتخــار ناخــدا خورشــید حتــی بــه بخش مســابقه جشنواره هم راه پیدا نکرد. اکبر عبدی هم در مراسم اختتامیه ســیامین جشــنواره فیلم فجر در سال ۰۹31 از روند برگزاری و داوری جشــنواره انتقاد کــرد و گفت که داوران حتی میتوانستند به بازی او در این فیلم سیمرغ بلورین بدهند. پاریس، 21 اوت 86۹1؛ مطابق با ۰3 مرداد .1347 در ماه اوت، تمام فرانســه تعطیل اســت، زیرا که همه به مســافرت و گردش میروند. استودیو روشون، جایی که من سه ســال بود در آن کار میکردم و یکی از مهمترین اســتودیوه­ای عکاســی مد در جهان بود، نیز تعطیل بود. ســاعت یک بعدازظهــر، از آپارتمانم پایین آمدم که بروم ناهار بخــورم. از جلوی دکه روزنامهفرو­شــی رد شــدم. تیتری با بزرگترین انــدازه خط، روی تمــام روزنامههــ­ا نظــرم را جلب کرد. «قشــون اتحــاد شــوروی به بهار پــراگ خاتمه داد». با خودم گفتم که: تو قرار بود عکاس ماجراجو شــوی؟ و حاال ســه ســال است در عکاســی مد کار میکنی؟ ۰1 روز بعد، تعطیالت تمام شــد. همان روز بازگشــایی استودیو، به آقای روشون گفتم که من، برمیگردم به ایران. از ناراحتی، نشست روی صندلی و از من خواست که بمانم. ولی، عکس پدرازینی عکاس، که در پراگ بشــدت زخمی شــده بود، جلوی چشمانم آمد. و گفتم نه. شش ماه قبل از این، دعوتنامهای از تلویزیون ملی ایران دریافت کرده بودم. میدانستم محل کار آیندهام کجاست. تمام کســانی که به نحوی با فیلم ســر و کار داشــتند در آن ســاختمان کار میکردند. یک روزی با ناصر تقوایی در همان ساختمان آشنا شدم و فهمیدم که مستند، میسازد. خیلی زود به هم نزدیک شدیم؛ دیدم که در میان تمام کسانی که در این قســمت کار میکنند، از همه جالبتر اســت. ایران و مراسم ایرانی را خوب میشــناخت و بــرای مــن کــه از نوجوانی به فرانســه رفته بــودم و زیاد، ایــران را نمیشناختم، ناصر تقوایی تبدیل شد به «فرهنگنامه ایران». متأسفانه، تمام کسانی که در این قسمت کار میکردند، دائم و همیشه در مسافرت بودند که من هم یکی از آنان بودم و کم اتفاق میافتاد که همدیگر را ببینیم. یکی از سالهایی که به جشن هنر شیراز رفته بودم، دیدم که ناصر تقوایی هم به شیراز آمده است. پرسید که امروز چهکارهای؟ گفتم تا ساعت شش آزاد هستم. بالفاصله از من دعوت کرد که بروم به یک سینمایی، که یادم نیست کجا بود و یکی از فیلمهایش را ببینم. وقتی به آن سینما رسیدم، دیدم که ناصر تقوایی با آقای فریدون هویدا، که از روشنفکران بنام آن روزگار بود، در حال صحبت اســت. دنیای کوچکی بود و هر ســه نفر همدیگر را میشناختیم. داخل سالن نمایش شدیم و پروژکسیون آغاز شد. این فیلم، یکی از آثار مهم تقوایی بود بهنام «صادق ُکرده». در پایان پروژکســیو­ن، تقوایی نظر فریدون هویدا را خواســت و ایشــان جواب داد فیلم بســیار خوب و عالی هست و بهنظر ایشان، بهتر است که صحنه آخر فیلم را کمی کوتاهتر کند. متأسفانه، روزگار طوری چرخید که من به علت جو نامطلوبی که در ســازمان پیدا شــده بود، استعفا دادم و دیگر تقوایی را ندیدم. بعد از انقالب، تقوایی نمایشــگاه عکســی در نگارخانه قیطریه، در پارک قیطریه برقرار کرد و من را نیز دعوت کرد. آنجا، متوجه شدم که به غیر از آنکه ناصر تقوایی، فیلمساز درجه یکی است، عکاس درجه یکی نیز هست. ناصــر تقوایــی نویســندگی و کارگردانــ­ی یکــی از اپیزودهــا­ی مجموعــه قصههــای کیــش را به عهــده گرفــت. در ابتــدا قرار بــود هفــت کارگــردان شناختهشــد­ه ایران هفــت اپیــزود برای این مجموعه بســازند که در نهایت منتهی به ســه اپیزود و سه کارگردان شــد. ابوالفضل جلیلی، ناصر تقوایی و یک کارگردان دیگــر هرکــدام یک اپیــزود بــرای قصههــای کیــش کارگردانی کردند. تقوایی اپیزود کشــتی یونانی را نویســندگی و کارگردانی کرد و قصههای کیش به جشنواره فیلم کن راه پیدا کرد. در فاصله بین این ســالها ناصر تقوایی یکبار دیگر ســراغ مستندســاز­ی میرود و مســتند پیش را میسازد. اما بعد از آن دوبــاره همه تمرکزش را روی ســاخت فیلــم بلند کاغذ بیخــط میگذارد. داســتان ایــن فیلم دربــاره رویا بــا بازی هدیه تهرانی اســت. زنی عالقهمند به داستان که به تشویق همســرش خســرو شــکیبایی بــه کالس فیلمنامهنو­یســی میرود. او داســتانها­ی زندگــی روزمرهاش را تبدیل به یک فیلمنامــه میکند و تمرکز او برای نوشــتن ایــن فیلمنامه و خیالبافیها­یش تنشهایی در خانواده او به وجود میآورد. تقوایی بعد از کاغذ بیخط دو فیلم زنگی و رومی و چای تلخ را نیمهتمام رها کرد. او در آخرین سال فعالیت فیلمسازیاش دوباره سراغ ساخت مستند رفت و تمرین آخر را ساخت. مستندی که خیلیها معتقدند به واسطه آن تعزیه در سازمان میراث جهانی یونسکو ثبت جهانی شد. تقوایی در سالهای بعد هم چند بار برای ادامه مسیر فیلمسازیاش دورخیز کرد اما هر بار به موانعی برخورد و سینمادوستا­ن ایرانی همچنان از فرصت تماشای فیلم جدیدی از او محروم ماندهاند.

 ??  ??
 ??  ??
 ??  ??
 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran