Iran Newspaper

تنها سکوت میتواند از شما سخن بگوید

- علی اکبر شکارچی آهنگساز و نوازنده کمانچه

■ بیش از چهار دهه از حضور مداوم شما در عرصه هنر موسیقی وتاشهاییکه­تابهامروزد­رحفظوترویج­موسیقیاصیل­ایران داشــتهاید میگذرد؛ از نگاه شما آیا کارهایی باقی مانده است که عاقهمندبها­نجامآنباشی­د؟ وقتی به گذشــته خود نگاه میکنم افســوس میخــورم؛ بخصوص وقتی میبینم آنقدر که باید برای هنر موســیقی کشــورم کاری انجام ندادهام. اما با نگاه به آینده این امیــدواری در مــن به وجــود میآید که بــرای پرداختن بــه ایدههایی کــه در ذهن دارم همچنان فرصت باقی است. جالب است بدانید هر انسانی در هر دوره از زندگی خود و سن و سالی که میگذراند راههایی انتخاب میکند، که بهنظرم همان آرزوهاییست که از کودکی تا زمانی که زنده است همراه اوست. آنچه من را بسیار سر شوق نگاه میدارد ایــن اســت که هیچ گاه به تمامشــدن فکــر نمیکنم. بر ایــن باورم تــا زمانی که نفس میکشــم عشق و عالقه وجود دارد. یعنی تا زمانی که انسان زنده است عاشق است و عشق مرز و زمانی ندارد. ■ حسینعلیزاد­هازمعدودهن­رمندانیاست­کههمیشهمتع­هدبهجامعهه­نریواجتماع خودبودهو؛اینتعهداجت­ماعیکههمیش­هدغدغهشماس­تبرخاستهاز­چهچیزیاست؟

همیشه از بودن در کنار مردم لذت میبردم و شاید این ویژگی به دوران کودکیام، شرایط زندگیام و محلههایی که درآن زندگی میکردم برگردد. همیشه اعتقاد من بر این بوده و به این موضوع فکر میکردم که باید ن َفس و دعای مردم بدرقه راهم باشد. بنابراین زندگیکردن با مردم و مشــکالت آنها ناخودآگاه این احســاس مســئولیت را در شــما به وجود میآورد. روزی نیســت که متوجه مسائل کلی جامعهام قرار نگیرم. در واقع یکی از مســائلی که همیشــه بر آن تأکید داشتهام این بوده که هیچ وقت تمام توجهم به موســیقی و کارم نباشــد؛ بلکه هر چیزی که در اطرافم، جامعهام، کشورم و حتی در دنیای من اتفاق میافتد خود محرکی است تا من را به فکر و اندیشه فرو ببرد. موضوعات اجتماعی همیشه انگیزه کارم بوده و اگر تا به امروز در موسیقی قدمهایی برداشتموخو­استمکاریان­جامبدهممسل­ماًبهاینموضوع­نگاهکردهام­کههیچروزاز زندگیام یک جور نبوده است. در واقع هر آرزویی که برای خود دارم برای هموطنانم هم آرزومندم و این شوق همیشه دغدغهام بوده است. ■

این ســؤال را درحالی پاســخ میدهم که در جشــنواره موسیقی جوان هستم و باید بگویم با وجود شــرایطی که در این ســالها بر موسیقی گذشته است بسیار خوشحالم که به خیلی از آرزوهایم در جشنواره موسیقی جوان رسیدهام و میدانم موسیقی کشور آینــده بســیار خوبی پیش روی دارد. حضور شــرکت کنندههای هفت ســاله، ده ســاله ...و مــا را بــه حیرت میانــدازد. در واقع حضور ما در این جشــنواره تنها برای قضاوت و داوری نیســت؛ بلکه ما از همین کودکان و نوجوانان کم ســن و سال انرژی میگیریم و فکر میکنم آن چیزی که روزی آرزویش را داشتیم امروز با حضور جوانان کم سنوسال روی صحنه برآورده شده است. این جوانان آشنا و مسلط به موسیقی اصیل ایرانیاند و آنقدربهزیب­اییردیفهای­موسیقیرامی­نوازندکهما­تازهدرزمان­فارغالتحصی­لیخود درهنرستانم­وفقشدیمبهد­رستیاینردی­فهارابنواز­یمچراکهآنه­اامیدبهموس­یقی دارند و این امید واقعیت پیدا کرده و من مطمئنم این وضعیت به نتایج خوبی منتهی میشــود. آرزوی دیگرم این اســت هیچ گاه شــادی و حس خوبی که به همه اطرافیان خود دارم از دست ندهم و تا آخرین روزی که نفس میکشم این حس همراه من باشد. دوست ندارم هیچ گاه در بستر بیماری باشم به همین دلیل هر روز ورزش میکنم و کالً دلم شاد است و همین شادی باعث میشود احساس کنم تا وقتی زنده هستم روزگارم خوش است. حســین جان تولدت مبــارک؛ نمیدانم بر فراز قله کوهی ایســتادها­ی یا نه؟ ولی چــه فرقی میکند وقتی بر فراز قله موســیقی ایران ایســتاده باشــی! حســین جان برگــرد و به پشت ســرت نگاه کن. دراز راهیست؛ 68 سال رفته زعمر، پشت سرت را بنگر؛ سواران دشت امید درید حصار بندیان را. پشــت سرت را نگاه کن، بینوایان میجویند رؤیای خود را در هــر پرده نینوا. پشــت ســرت را بنگر: کشتزاریســ­ت پررنگ و بو؛ بــه به از این بهتر چیســت؟ نهایت خوشــبختی و ســرافرازی، همه چیز ســرزنده و با طراوت. همه چیز زندگیبخش، همه چیز این کشــتزار فرخندگیبخش، ریشه دوانده در این آب و خاک با قامت برافراشته درآغوش آسمان و باد. چهل سال پیش شما جلودار و من رهرو، به دنبالتان گذشــتم از این دشــت با شــکوه.آنچه که برای من مانده دنیایی اســت یاد و خاطره و سرمســتی از شنیدن موسیقیهایت­ان. این چه رازیســت و این کیســت که موســیقی آمیخته با جانتان و بند دل شــما را با هزار ریســمان بهبند دل مردمان این ســرزمین گره میزند؟ میگویند این بند عشــق اســت و عشق مسریست و این بیماری به سرعت جان آدمی را تسخیر میکند. عشــق داغی اســت که تا مرگ نیاید نرود هر که بر چهره از این داغ نشــانی دارد. این چه رازیســت که از کوی تو بیرون نرود پای خیالم. 68 ســال پیش خداوندگار موســیقی تو را برای نغمهســرای­ی بر این قله نشــاند تا مثل ققنوس نغمهخوان هــزار نغمه رنگین بســرایی. همانطــور که خداونــدگا­ر آب، زاللــی و جاریبودن آب را در هم میآمیزد و نغمه میســراید و خداوندگار باد و توفان، گاه نســیم را از پنجره هر خانهای رقصکنان عبور میدهد. و خداوندگار خاک میرویاند هزاران ســبزه و گل تا برخیال آدمیان جان تازهای بدمد. کاش آدمیان خواندن و نوشــتن نمیدانستند. کاش آدمیان الل بودند تا با سکوت سخن بگویند و من براین باورم تنها ســکوت میتواند از شما سخن بگوید؛ تنها سکوت میتواند بگوید که چطور شما86 سال عمر خود را بر موسیقی نهادید و شاباش مردم کردید. شما که خالق «نینــوا» هســتید هرگز نمیتوانید چگونگی و راز خلــق آن را بر زبــان آورید. ولی سکوت چرا؟ هیچ خوشبیان و خوشقلمی نمیتواند درون رازآلود آثار شما را به نوشتن درآورد. ولی سکوت چرا؟ زیرا که موسیقی و خالقیت کالم نیست که دست قلم و کالم به آن برســد. من فقط این را میتوانم بگویم که خداوندگار موسیقی نمیگذارد هر دوران و هر نســلی بیرهرو و بیپیشــرو موسیقی بماند؛ همانطور که شــما قامت نونهاالن نخبه و ســرایندگا­ن رهرو خود را با چشــم خود به تماشا نشســته اید. تن و جانت بیگزند مهیای بهتر زیســتن و خالقیت باد. اندیشهات مانند آسمان بیابر پیوسته درخشان باد. ذوقت مانند چشمههای این سرزمین زالل و جاری باد، عمرت دراز و مثل همیشه سرفراز باد ....

درآستانهشص­توهشتسالگی­برایموسیقی­کشورمانوخو­دتانچهآرزو­ییدارید؟

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran