پاشنه آشیل توسعه
تعامــل و گفتوگــو بیــن فرهیختــگان یــک جامعــه بــا عموم مــردم از ملزومات یک جامعه پویاوتوسعهیافتهاست.هرچندممکن است هر کدام، از ادبیات متفاوتی بهره ببرنــد امــا ایــن نبایــد باعــث شــود که نخبــگان و اهالــی اندیشــه، تنهــا بــه گفتوگــو بــا هم بســنده کننــد و طبقه اجتماعــی مجزایــی را شــکل دهنــد و ارتباطیبابدنهجامعهنداشتهباشند. واقعیت این اســت که اهالی فکــر را از ارتباط با متن جامعه گریزی نیست؛ اما نکته اینجا است که در این تعامــل باید از چه ســاز و کارهایی برخوردار باشــند؟ شــاید چارچوبها و پارادایمهای فکری که در دانشگاه وجود دارد برای عامه مردم قابل تعقیب نباشد از این رو، باید تقریبی بیــن زبــان عامــه و زبان دانشــگاهیان ایجــاد کرد کــه کاری اساســی طلــب میکند؛ نخســت، بایــد از رهگذر رســانهها، فرهنــگ عامــه را در زمینــه چگونگی دیالوگ ارتقــا داد و از طرف دیگر، اهالی فکر را نسبت به مسئولیت اجتماعیشان در جامعــه توجــه داد تــا در خصــوص مســائل جامعــه بــا حساســیت بیشــتری عمل کرده و پیرامون آنها بیندیشند. این تعامل در واقع نوعی بده بســتان فکری است و باید به گونهای باشــد که مردم و اهالی اندیشــه به هم تقریب پیدا کننــد. در واقــع این ارتباطها اســت که فرهنگســاز اســت. منتهی اگر عدهای از نخبگان در برج عاج بنشینند و خود را جــدای از بطن جامعه بدانند افتراقــی رخ میدهد که طی آن شــکاف بیــن عامــه مــردم و نخبــگان روز به روز بیشــتر میشــود و در این بین اهالی اندیشــه و نخبگان هســتند که پایگاه و اثرگذاری اجتماعی خود را از دست خواهند داد. زمانــی علــم فرهیختــگان و اهالــی فکــر اثرگــذاری اجتماعــی پیدا میکند که بتوانــد امکان عرضه پیدا کنــد و یافتههای خود را با مردم به اشــتراک بگذارد در غیر ایــن صــورت علــم کتابخانــهای چنــدان اثرگــذاری نــدارد. بخصوص در علومانسانی و علوماجتماعی ارتباط با مردم از اهمیــت بســیاری برخوردار اســت؛ چراکــه در جریان این