موج طنز تلخ
نمایش «ســتاره شــناس» نوشــته دیدیــه ون کوالرت و بــه کارگردانی اصغر نوری در ســالن ســایه مجموعه تئاتر شــهر هر روز در ســاعت03:۸1 دقیقه روی صحنه میرود.
طنــز در فرهنــگ کشــورهای اروپایــی ویژگیهــای مختلفــی دارد. همانطــور کــه ایهــام و کنایــه در ادبیــات فارســی ویژگــی دوگانــه دارد و طعنــه، ســخن گفتــن از ویژگیهــای ادبــی ایرانی اســت. در ادبیات نمایشــی کشــورهای دیگــر طنــز تلــخ وجوهــی مشــابه را نشــان میدهــد. طنــز تلــخ در مواجهــه بــا یــک دوگانگی در روابط انســانی رخ میدهد و در بســیاری از موقعیتهــای دوگانــه نقــش کلیــدی دارد. زیــرا کاراکترهــا در برخــورد بــا موقعیــت دوگانــه و دارای ایهــام دســت بــه عملکردهــای متناقــض و درعیــن حــال خنــدهدار میزننــد. ایــن واکنشها خود بســتر اصلــی طنزتلــخ اســت کــه در اصطالح«گروتســک» خوانــده میشــود. گروتســکی کــه در رمــان مســخ «کافــکا» مســتتر اســت و در جنگهــای جهانــی در نمایشــنامههای یونســکو مشاهده میشــود. از جمله شــاه میمیرد، صندلیها، کرگردن و تــا این اواخر که در اثــر ستارهشــناس«دیدیه ون کــوالرت» بارقههای آن مشهود است.
در «ستارهشــناس» بخشــی از رونــد داســتان در هالهای از ابهام است و نویسنده قصد دارد تماشاگران بــه یــک خودروانکاوی دســت یابنــد. خودشــان نتیجه بگیرنــد که ستارهشــناس در واقع یک روانکاو اســت که برای بهدســت آوردن پول به ســراغ زنــان تنها میرود و بــا ارتباطهــای بیثبــات آنها را تحریــک میکند تا به ارتباطشــان با او به شــکل جدی فکر کنند و وقتی کامالً آنها دچار چالش شــخصیتی میشــوند؛ بــه نوعی آنها به مطب روانکاو رهنمون میشوند و حاال مشتریهای دائمی دارد که بدون دیدار شــخص روانکاو، خودشان بــا یکدیگــر درددل میکننــد و روانــکاو میشــوند. آثار دیگر کــوالرت نیــز دارای خصیصــه دوگانگی هســتند. نوعــی از کشــمکش کــه مســبب درگیریهــای ذهنی و روانــی اســت تــا فیزیکــی و ایــن درگیــری؛ خــود باعث دوگانگی اســت و کشــمکش درونی را رقــم میزند. اما نکتــه کلیــدی دیگــری که در ایــن نمایش وجــود دارد، وجهی از رئالیســم است که با سوررئالیسم تلفیق شده اســت و دو زن در خــالل روانــکاوی یکدیگــر خاطــرات خود را با ستارهشــناس روایت میکننــد. این خاطرهها ناگهــان بــا زندگی روزمرهشــان اجیــن میشــود و تنها بــا تغییــر نور، فاصلــه زمانی شــکل میگیــرد. نوعی از روایتهــای تلفیقی که از میان نویســندگان ایران، اکبر رادی از ایــن تکنیــک اســتفاده میکرد. تکنیکــی که در نمایشــنامه «مرگ فروشنده» اثر آرتور میلر و دقیقاً در زمانی کــه «ویلی لومان» خاطرههــای خود را از طریق آن یادآوری میکند؛ صحنههایی از خاطرههای گذشته که در زمان حال جان میگیرد.