Iran Newspaper

پرواز ملکوتی حماسه ساز آزادی بستان

- جعفر مسلمی خطیر

امیر ســرتیپ دوم محمدجعفر لهراسبی در ســال 1323 در شهرســتان بروجــرد دیده به جهان گشــود. دوران کودکــی و نوجوانی خود را در مــدارس همیــن شــهر گذرانــد و پس از اخذ دیپلم وارد دانشکده افسری ارتش شد. پس از طی دوران دانشــجویی و نصب درجه ســتوان دومــی بالفاصلــه بهعنــوان فرمانده گروهان در تیپ 2 لشــکر 92 زرهی خوزستان مشغول به انجام وظیفه شد. امیر ســرتیپ دوم محمدجعفر لهراسبی در همــان روزهای اول جنــگ بهعنوان فرمانده گروهــان تیــپ دزفــول در مناطــق عملیاتی در درگیــری مســتقیم بــا دشــمن در اثر موج گرفتگــی و ترکشهــای ناشــی از انفجــار بــه درجــه جانبــازی نائــل شــد، امــا ایــن افســر جــوان و الیــق نیــروی زمینی ارتــش به هیچ وجــه از دفــاع دســت برنداشــت و در تمامی عملیاتهــا­ی منطقــه جنــوب غــرب کشــور حاضر بود. وی بــا حضــور در عملیاتهــا­ی مختلــف از جملــه طریــق القــدس، بیــت المقــدس، فتــح المبیــن ...و نقــش مهمــی در پیــروزی عملیاتهــا داشــته اســت. وی در دوران دفــاع مقــدس بویژه در آزادســازی بســتان و عملیات سوســنگرد نقش بیبدیلی داشــت و در بین همرزمانش «حماســه ســاز بستان و سوســنگرد» لقــب گرفــت. وی هفته پیش جانبهجــان آفریــن ســپرد و بــه همرزمــان شهیدش پیوســت. آنچه می خوانید نظرات برخــی از همرزمــان و نزدیکان ایــن فرمانده فقید است. ■ مردم داری/ همسر امیر لهراسبی همســر مــن امیــر لهراســبی مجاهــد فیســبیلاه­لل بــود در راه خدا جنگیــد و مثل آرش کمانگیــر تمــام جانــش را در کمانــش گذاشت و به طرف دشمن رها کرد، همیشه از همرزمان شهیدش صحبت میکرد و نگران خــودش نبود، میگفت آنهــا راه خود را پیدا کردند و به هدفی که داشــتند دســت یافتند. شــهادت را لیاقــت میدانســت و میگفــت خوشــا بهحــال آنهایی کــه در راه خدا کشــته شــدند و جاویدان شــدند. آثار جنــگ بعد از دوران دفاع مقــدس در وجودش مانده بود بهمدت سه سال نیز در بستر بیماری بود اما هیچ وقــت گله و شــکایت نمیکــرد، راضی بــود به رضای خــدا. در همه شــرایط خوش برخــورد بــود. روزی میهمانی بــرای ما آمد، مــن به ایشــان گفتم اگر میشــود برای خانه خرید کند، وقتی برگشت دیدم میوههای ریز و پوســیده ...و را آورد گفتــم، لهراســبی؟ چرا اینهــا را خریدی، گفت: چــون میوه فروش من را میشناخت، داشت میوههای خوب را جــدا میکرد و به من مــیداد، من هم قبول نکردم، گفتم اگر ســالمها را من ببرم مردم باید پوسیدهها را ببرند. گفتم همانگونه که برای مردم میریزد برای من هم بریزد. آنقدر نوع دوست بود که هیچ وقت خود را از مردم جدا نمیدانست. به مدت 10 ســال و شــش ماه امیر ســرافراز ارتــش اســالم در مناطــق عملیاتــی حضور داشــت و بایــد گفــت کــه لحظــه بــه لحظه حضورشــان بــرای مــا خاطــره بــود، امــا وقتــی فیلمهــای دوران دفــاع مقــدس را از تلویزیــون نــگاه میکــرد بیاختیار اشــک میریخت، میگفت مــا فقط با رژیم بعثی نجنگیــده بودیــم بلکه کل اســتکبار جهانی بــا ما در جنگ بودند، این جمله را همیشــه تکــرار میکرد «صــدام به تعــداد نفرات ما تانک داشت.» تمام حــرف دلش این بود که باید از لحظه لحظه حضــور رزمندگان در مقابل دشــمن تصویربــرد­اری میشــد تــا امروز نســلهای جدیــد دالورمردیه­ــای پــدران و بــرادران بزرگتــر خــود را میدیدند و بایــد از زندگی هر رزمنده ایرانی یک فیلم ســینمایی تولید شود. ■ آمادهفداکا­ری/ امیرسرتیپ ناصرمحمدی وقتی اسم لهراسبی در جایی مطرح میشود شــهامت و شــجاعت و مردانگــی ایشــان در دوران جنــگ زبانــزد خــاص و عــام اســت. زمانــی در بحبوحــه جنــگ مــن را بهعنــوان فرمانده لشکر 61معرفی کردند و من افتخار داشتم در خدمت ایشان باشم که جانشینی مــن را درجبهه داشــت. روزی رفته بودیم به یــک محــل خطرنــاک مینگــذاری شــده در تنگــه کنجانچــم، مــن جلــو میرفتــم، یک دفعه دیدم یکی دســت مــن را گرفت و من را نگه داشــت و گفت وایســتا بگــذار من جلو بروم و شــما پشت سر من بیا تا اگر مینی بود

من آســیب ببینم َنه شما! درموردی دیگردر تنگــه صالحآباد ایــالم، عراقیها با منافقین آمــاده بودنــد تــا از تنگــه رد شــده و بــه ایالم برســند وضعیت بســیار بغرنجی آنجا پیش آمــده بــود. در تنگه ایســتاده بودیم یکدفعه دســت من را گرفت و به عقب کشــاند گفتم چرا این کار را میکنی؟! گفت مگر نمیبینی عراقیهــا رســیدند. اگــر شــما را دســتگیر کننــد بــرای مملکــت خــوب نیســت. خیلی صفات بارز مردانه و شــجاعانه داشــت. اهل نمازوعبادت بود. ■ فرمانده شایسته/ امیراردشیر زوالت مــن افتخــار دارم کــه یکــی از دوره ای هــای امیرســرتی­پ لهراســبی هســتم کــه از زمــان دانشــجویی بــا هــم هــمدوره بودیــم. در دانشــکده افســری، یکــی از ورزیدهتریـ­ـن، شــجاعترین و نظامیترین همدورهایها­ی مــا بود، بهطــوری کــه در دوره رنجر شــاگرد اول شــد. در 8 ســال دفاع مقــدس فرمانده گــردان بود در منطقه بســتان رشــادتهای بســیاری از خود نشــان داد و پیروزیهایی را برای کشــور بــه ارمغــان آورد. تلفات زیادی بــه دشــمن وارد کرد و اســرای زیادی گرفت که به علت آن رشادتها از فرمانده گردانی به فرماندهــی تیپ و بعدها بــه فرماندهی لشکر رسید.

 ??  ??
 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran