Iran Varzeshi

ماجراهای «خوش تيپ اول»!

- وصال روحاني ‪Vesal Rohani‬

اوايــل دهه 19۷0 ميالدی 1350( شمســی) بود كه محمدرضا عادلخانی به ايران بازگشــت. او كه در عنفوان جوانی به آلمان رفته و آنجا به فوتبــال پرداخته و حتی به بوندس ليگا راه يافته بود و پس از ســالها كار و بازی در سرزمين ژرمنها هوای وطن به سرش زده بود، كســی او را نمیشناخت.وی در پســتی بازی میكرد كه اينك وجود خارجی ندارد و بهتر بگوييم در مكانی كه پس از ادغام با ساير پستها اسم و معانی تازه و متفاوتی را يافته است. عادلخانی «گوش چپ» بود و اين پســتی بود كه مهاجمان مســتقر در لب خط چپ زمين در آن به بازی میپرداختند. در آن زمانها رســم نبود يك بازيكن پيســتون وار و با توانی مثل يك اســب تمامی يك سمت ميدان را پوشش بدهد و هم مدافع و خنثیكننده حمله حريفان باشــد، هم هافبك باشــد و توپســازی كند و هم در منطقه گوش بايستد و توپها را روی دروازه رقبا بفرســتد. بر همين اســاس تيم تاج آن زمان، هم يك مدافع چپ داشت (ابتدا مهدی لواسانی و سپس عزت جانملكی)، هم يك هافبك چپ (كارو حقورديان فوقالعاده) و هم يك گوش چپ.

یک آدم ویژه گــوش چپ تاج تا قبل از اينكه عادلخانــی از آلمان بيايد، اغلب عباس مژدهی يا برادر كوچكش مســعود مژدهی بودند و بهتر بگوييم در اين نقطه آبیها مهرهای بیگفتوگو نداشــتند. اگر در سمت راست ميدان منصور پورحيدری مدافع راســت بیگفتوگو بود، علی جباری هافبك راســت ثابت و حسن روشن گوش راست دستنيافتنی، آبیها يك گوش چپ ويژه و در حد بهترينها هم میخواستند و مردی را كه بيايد و مثل حســن روشن در گوش راست غوغا كند و عادلخانی برای آنها چنين چيزی شد. درست اســت كه استقاللیها در همان سالها پس از كش و قوسهای فراوان سرانجام اكبر افتخاری گوش چپ برتر سالهای 1964 تا 19۷0 فوتبال كشور را صيد كردند اما حضور او در تاج كوتاه و اندك و ناموفق بود و با اينكه پس از وی داريوش مصطفوی نيز مدتی گوش چپ اســتقالل را تيول خويش كرد اما اين عادلخانی بود كه به قبضهكننده اين پســت در سالهای 19۷1 تا 19۷8 تبديل شد. او از اين حدود و ثغور هم گذشت و در عصری كه افتخاری و اصغر شرفی و داريوش مصطفوی برای پوشــيدن پيراهن ثابت تيم ملی در پست گوش چپ رقابت حادی داشتند (و البته افتخاری برنده آن بود) عادلخانی نيز وارد اين بازی شــد و همسو با نزول افتخاری و نرسيدن شرفی به برخی معيارهای تعيين شــده توسط فرانك اونارل سرمربی بريتانيايـ­ـی وقت تيم ملی، پيراهن اصلــی تيم ملی را از 19۷3 به بعد تصاحــب كرد و در بازیهای آســيايی 19۷4 از عوامل اصلی قهرمانی تيم ملی ايران بود. ايران در فينال آن پيكارها كه در ورزشــگاه آزادی تهران برگزار شد، اسراييل غاصب را ساقط كرد و فرار او از سمت چپ و ســپس پاس سريعش از آن نقطه به قلب 18 قدم بود كه مدافع تيم رژيم اشغالگر قدس را واداشــت با ضربهای سراسيمه دروازه خودی را بگشايد و سند برد يك بر صفر ايران و قهرمانی ما را امضا كند. حادثهای كه عادلخانی را از جام جهانی دور كرد عادلخانی در ميدانهای مهم بعدی هم تيم ملی ايران را همراهی كــرد اما درســت در زمانی كه اين تيم مهيای شــركت در اولين جام جهانیمــان در آرژانتين و به ســال 19۷8 میشــد، حادثهای غريب محمدرضــا را از تــك و تا انداخت و از ســفر به آرژانتين بازداشــت. محمدرضا و دختر دلبندش نيلوفر در حال پايين رفتن از پله بودند كه ناگهان تعادل خود را از دســت دادند و محمدرضا برای اينكه دخترش آســيب نبيند خودش را حائل كرد و آســيب اساسی به پای وی وارد و رباط آن پاره شــد و چون در آن زمانها علم پزشــكی – ورزشی به اندازه امروز پيشرفت نكرده بود، محمدرضا به كلی دور بازيگری را خط كشيد و در سی سالگی اعالم بازنشستگی كرد تا يكی از بهترين گوش چپهای تاريخ فوتبال ما وداعی تلخ و زودهنگام داشته باشد و بخشی از توان و هنرهای خود را كه همچنان رو نشــده بود، برای هميشه در بســتر تاريخ مدفون كند و افســوس آن را بر دل خود و فوتبالدوست­ان بگذارد.

4 دهه بعد 40 ســال بعد از آن واقعه خاص محمدرضا هنوز قسمتی از انبوه موهای خود را دارد ولی آن موهای ســياه رنگ پرچين طبعا يكدست سفيد شده است و هفته گذشــته كه مسابقات پيشكسوتان در تهران برقرار بود در محيط اين رقابتها رويت شد و خاطرات فراوان قديمیها و «همنســل»های وی در ارتباط با او تكرار شــد. خوش تيپ اول آن زمان تاج (و اســتقالل فعلی) هنوز و در حول و حوش 0۷ سالگی هم خوشسيما است و آن پای ويران شده (به خاطر سالمتی نيلوفر) طبعا بهبود يافتــه اما خيلی چيزهای ديگر در ارتبــاط با محمدرضا عوض نشده است. به عنوان مثال او بر اساس نمايش نسلهای بعدی و حتی عليرضا نيكبخت واحدی، صادق ورمزيار، يعقوب كريمی و همه كسان ديگری كه در منطقه چپ زمين برای اســتقالل بازی كرده و بيشتر به كار تهاجم پرداختهاند، از رقبا پيش است و میتوان تمام پيستون چپ پا و بال چپها و بخصوص عناصر تهاجمی اين سمت ميدان را در جمع آبیها ناديده گرفت و محمدرضا را فراتر از همه آنها و برترين «چپ پا» تلقی كرد و حتی در يك گســتره ملی و طيف زمانی 50 ساله از امثال حميد عليدوســتی، جواد منافی، مهرداد ميناوند و احسان حاجیصفی الاقل در امر تهاجم برتر شمرد، شايد در كار ميناوند و سعيد آقايی در امور دفاعی اموری يافت شــود كه در بازی عادلخانی غايب بود و شايد در كارو حقورديان هم تيمی او در تاج استحكام و اقتدار فيزيكی حس میشد كه محمدرضا هرگز نظير آن را نداشت اما او با آن تكنيك ناب تهاجمیاش كارهايــی میكرد كه هيچ يك از مهاجمان لب خط چپ استقالل در سالهای معاصر نظير آن را انجام ندادهاند.

تفکیک شده در ســطح تيم ملی نيز اينك حاجیصفی به رغم برخی حركات عالــیاش در امر تهاجم در لب خط چپ با عادلخانی برابری نمیكند و درســت است كه تخصص تهاجمی محمدرضا در درجه اول به اين نكته برمیگشــت كه بر اساس تقسيم وظايف در آن زمان يك گوش چــپ هرگز دفاع نمیكــرد (و اين كار به مدافع چــپ و به قول آن زمان به بك چپ ســپرده میشــد) اما عادلخانی نيز به خودی خود مهــره نابی بود كه وی را از همه عناصــر و آدمهای ديگر فوتبال ما تفكيك میكرد و تبديل به چهرهای ناب میســاخت. استقالل حتی همين امروز كمبود مهرهای تهاجمی همچون او را در لب خط سمت چــپ به وضوح حس میكند و نه ميــالد زكیپور و نه اميد نورافكن برايش چنين متاعی نمیشــوند همانطور كه ميثم مجيدی دو سال پيش نمیشد.

برنده قطعی اين رقابتی اســت كه تا به حال و شــايد تا آينده دور به ســود محمدرضا پايان يافته باشــد. به نفع مردی كه طيف عظيم جوان و كم سن و سال طرفدار استقالل اصال نمیشناسند و برايشان فرهاد مجيدی كه به نســل خودشان تعلق دارد يك فوق ستاره است. البته احساس و برداشــت آنها درست است اما حتی مجيدی هم برای استقالل چيزی نشده است كه عادلخانی بزرگ در دهه طاليی 19۷0 بود.

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran