منتظرم تا یکی از رشتههای پارالمپیکیراامتحانکنم
گرفته باشد. با این حال گویا یکی از همان دفعات معدود، همین ماجرای بسکتبال است. صحبتهای یکی از فدراسیوننشینهای سابق که از دوران حضورش در تیم طباطبایی میگوید، خیلی شبیه به تحلیلها و نقدهایی است که در دوران مدیریت طباطبایی نوشته و به آن پرداخته شده است. البته که در این روایت هم قطعاً زوایایی وجود دارد که راوی آن را از ما پنهان میکند. مانند دلیل اصلی بروز اختاف بین این دو نفر که حاال باعث شده تا همکار دیروز، به منتقد امروز تبدیل شود!
خبر از درون فدراسیون
بازرس فدراسیون بسکتبال چندی پیش پس از ماهها کار کردن با رامین طباطبایی، به دلیل ظهور برخی اختافها که البته ماهیت آن مشخص نیست، از قالب یک همکار خارج شده و لباس منتقد بر تن کرده. اتفاقی که در ورزش ایران چیز عجیبی نیست. فیصل ماهویزه اگرچه مشخص نیست به چه دلیلی از فدراسیون کنار گذاشته شده اما در هر صورت روایتش از فدراسیون بسکتبال قابل اعتنا و توجه است. ماهویزه درباره ورود و خروجش به بسکتبال گفته است: «بنده با نیت کمک و مشاوره به فدراسیون رفتم ولی دریافتم که عدم مدیریت و احاطه به مجموعه و امور فدراسیون بیداد میکند و بنابراین با طباطبایی در این موارد صحبت کردم ولی او نپذیرفت. کادرفنی خودسر و غیرپاسخگو یکی از معضات فعلی بسکتبال است و مسافرتهای برون مرزی به صورت رانت و باج به افراد اضافه و غیرمرتبط صورت میگیرد.» این صحبتهای بازرس سابق نشان میدهد که دلش حسابی از طباطبایی پر است و هیچ بعید نیست از جاده نقد منصفانه خارج شده باشد: «او ظرفیت انتقاد نداشته و ندارد و از مشاوره و راهنمایی به شدت گریزان است، ضمن اینکه عدهای ریاکار در ستاد اصلی با باج و رانت با ایشان همکاری دارند. در مدت دو سال گذشته، بسکتبال نه در بعد اداری و نه در بعد فنی ارتقا پیدا نکرده و این به واسطه ندانمکاری او است.»
معضل بزرگی به نام «اطرافیان»
اگر بخش مهمی از صحبتهای ماهویزه را بگذاریم به حساب دلخوری او از طباطبایی و اختافی که چیزی از آن نگفته، تنها بخشی از آن را که میشود چشم بسته پذیرفت، دایره افراد نزدیک به طباطبایی است. موضوعی که در دو سال گذشته به وضوح دیده و شنیدهایم و بارها و بارها هم سوژه مطالب انتقادی بوده و هستند. افرادی که گاهی سر منشأ حواشی جدی و آزاردهندهای هم شدهاند اما طباطبایی خم به ابرو نیاورده و دست به آنها نزده است. نقطه مشترک اصلی انتقادهای همیشگی با صحبتهای سرپرست همین جاست و مابقی حتی اگر هم درست باشد، تا حدود زیادی با تغییر مدیران اطراف طباطبایی رو به اصاح خواهد رفت. با این حال اینطور که به نظر میرسد، المپیکی شدن بسکتبال درپوشی شده روی مشکات بسیاری که درون این رشته رخنه کرده و آقای رئیس به شواهد و اتفاقهای بسیار بزرگتری نیاز دارد تا دست به ترکیب مدیران کناریاش بزند.
بازیگ ـر تئات ـر، س ـینما و تلویزی ـون چن ـدی پی ـش درب ـاره معلولی ـت خـود صحبـت کـرد و گفـت که بـه واسـطه شـرایط خاصـی کـه دارد، مایــل اســت بــا ورزشهــای پارالمپیکــی و ایــن حــوزه آشــنا شــود. خواســتهای کــه خیلــی زود اجابــت شــد و ایــن ســتاره ســینما بــا دعــوت کمیتــه پارالمپیــک، بــا حضــور در کمیتــه بــا فعالیتهــای مختل ـف ای ـن ح ـوزه آش ـنا ش ـد. عبدالرزاق ـی در جری ـان حض ـورش در کمیتــه پارالمپیــک از مــوزه ملــی ورزش بازدیــد بــه عمــل آورد و تأکیــد کــرد کــه میخواهــد ســفیر جنبــش پارالمپیــک باشــد. عبدالرزاقــی در ایــن رابطــه گفــت: «ســفیری جنبــش پارالمپیــک برایـم افتخـار اسـت و تـاش میکنـم در حـد بضاعتـم نشـردهنده افتخارآفرینــی ورزشــکاران پارالمپیکــی کشــورمان باشــم.» او در گفتوگــو بــا ســایت کمیتــه پارالمپیــک، دربــاره دوران کودکــی و زندگــی و معلولیتــش صحبــت کــرد و نــکات جالبــی را گفـت. عبدالرزاقـی دربـاره سـندرم «گیلـن – بـاره» کـه زندگـیاش را تغییــر داده، گفــت: «11ســاله و محصــل کاس پنجــم بــودم کــه ایــن اتفــاق افتــاد. یــک روز کــه از مدرســه بــه خانــه برمیگشــتم متوجــه شــدم مثــل همیشــه نمیتوانــم راه بــروم و زمانــی کــه بــه منــزل رســیدم روی زمیــن افتــادم. بعــد از آن اتفــاق ســه روز بــه صــورت کامــل از کمــر بــه پاییــن حــس نداشــتم و دچــار فلــج موقتــی شــدم. آن زمــان در رشــت زندگــی مــی کردیــم و در بیمارســتان همــان شــهر بســتری شــدم و پزشــکان علــت ایــن اتف ـاق را س ـندرم گیل ـن - ب ـاره تش ـخیص دادن ـد ک ـه نوع ـی اخت ـال نــادر اســت و منجــر بــه حملــه سیســتم ایمنــی بــدن بــه اعصــاب و از کار افتــادن عضــات میشــود. بعــد از ایــن اتفــاق حــس پــای راســتم آرام آرام برگشــت امــا پــای چپــم از قســمت مــچ بــه پاییــن کامـ ًا بیحرکـت شـد و از آن زمـان تـا کنـون در همـان حالـت باقـی مانــده اســت.»
خانواده کمک کرد تا چیزی در من تغییر نکند
او ادامــه داد: «اعضــای خانــواده بــه مــن کمــک کردنــد کــه ســریع بــا شــرایط جدیــد کنــار بیایــم. معمــوالً در مواجهــه بــا معلولیــت دو اتفــاق میافتــد؛ یــا فــرد بــه صــورت ناخــودآگاه خــودش را محــدود میکنــد و یــا از ســوی خانــواده و اطرافیــان بــا محدودیتهــا مواجــه میشــود. در مــورد مــن ایــن اتفــاق نیفتــاد و چــون رفتــار خانــوادهام بــا مــن تفاوتــی بــا قبــل نکــرده بـود و بـه گونـهای برخـورد شـد کـه انـگار هیـچ تغییـری بـه وجـود نیامــده، مــن توانســتم خــودم را ســریع بازیابــی کنــم و در واقــع اســتحکام اولیــه را در کانــون خانــواده پیــدا کــردم.»
میخواستم ورزش حرفهای را دنبال کنم
عبدالرزاقــی عاقــهاش بــه ورزش را اینطــور بیــان کــرد: «اگــر ایــن اتفــاق نمیافتــاد و ایــن معلولیــت بــه وجــود نمیآمــد، قطعــاً امــروز یــک ورزشــکار حرفــهای بــودم. از کودکــی فــرد پـر جنـب و جوشـی بـودم و همیشـه در مسـابقات ورزشـی مدرسـه شــرکت میکــردم و در چشــماندازم بــرای آینــده ورزش نقــش پررنگـی داشـت. شـاید تنهـا جایـی کـه بـرای خـودم کـم گذاشـتم، همیــن ادامــه دادن ورزش بعــد از معلولیــت اســت. گاهــی فکــر میکنــم اگــر ذهــن االن را داشــتم و اطاعرســانی در خصــوص ورزش اف ـراد دارای معلولی ـت نی ـز مث ـل ام ـروز ب ـود، ش ـاید هم ـان مس ـیر ورزش را ای ـن ب ـار در بخ ـش پارالمپی ـک دنب ـال میک ـردم.»
میخواهم منعکس کننده اتفاقهای شیرین پارالمپیکیها باشم
او دربـاره ورزشـکاران پارالمپیکـی هـم توضیحاتـی داد: «مـن زیـاد اهــل خبــر نیســتم امــا موفقیتهــای ورزشــکاران پارالمپیکــی کشــورمان آنقــدر پررنــگ اســت کــه کــم و بیــش از آنهــا مطلــع هســتم. بازدیــد امــروز امــا بــرای مــن بســیار خوشــایند بــود و خوشــحالم کــه اطاعــات خوبــی در ایــن زمینــه بــه دســت آوردم. آمادگـی خـودم را بـرای سـفیر بـودن در جنبـش پارالمپیـک اعـام میکنــم و تــاش میکنــم در حــد بضاعــت و توانــم منعکــس کننــده ایــن رخدادهــای شــیرین باشــم. معتقــدم هــر چــه در ایــن زمینــه بیشــتر اطاعرســانی شــود، فرهنگســازی در جامعــه و ب ـه دنب ـال آن تغیی ـر نگ ـرش نس ـبت ب ـه اف ـراد دارای معلولی ـت نی ـز بــه وجــود میآیــد و بــا توجــه بــه اینکــه معلولیــت یــک احتمــال اس ـت و ممک ـن اس ـت در ه ـر لحظ ـه ش ـرایط ب ـرای ه ـر ک ـس تغیی ـر کن ـد، بای ـد در ای ـن زمین ـه زیرس ـاختهای فرهنگ ـی و نی ـز ب ـه دنب ـال آن مناسبســازی شــهری را تقویــت کنیــم.»
شاید به چیزی که در ذهنم بود، برسم
او ابــراز امیــدواری کــرد کــه بــه زودی فعالیــت زیــادی کنــار ورزشــکاران پارالمپیکــی داشــته باشــد: «امیــدوارم بــه زودی و بــا عــادی شــدن شــرایط و از ســرگیری اردوهــای ورزشــکاران پارالمپیکــی بتوانــم در کنــار ورزشــکاران حضــور پیــدا کنــم و مش ـتاقانه منتظ ـرم ت ـا خ ـودم نی ـز بتوان ـم رش ـتههای پارالمپیک ـی را امتحــان کنــم و تــاش میکنــم روزی در ایــن زمینــه هــم بــه آنچــه همیشــه در ذهنــم بــود، برســم.»