Jeem

فی احوالات ابوجارچی و اپیدمی خدمت

-

در اح �والات پیرنا و خفنن �ا ابوجارچی ابن جیم ابن خراس �انی آوردهاند که چون وی به 40 سالگی رسید مریدان بسیار گرد وی جمع آمدند. روزی طبق معمول ابوجارچی از خانه به در آمده در بازار همیچرخید ولی هر چه منتظر شد هیچ مریدی به گ �رد وی نیامد مگر یکی! ابن جیم از وی س �بب غیبت هم قطاران پرس �ید، او گفت: جملگی به س �بب احساس تکلیف به فعل خطیر کاندیداتور­ی تن دادهاند، آن دس �ته که گردنشان قطورتر بود برای ریاس �ت جمهوری و آن دسته که خوش �گل تر بودند)!( از برای ش �ورای شهر. پیرنا چون این بشنید نزد مریدان رفت، ولی هیچ ی �ک ابوجارچی را به جا نیاورده از وی روی بر میگرداندن �د و آغوش برای مردم باز میکردند. خفننا چون این رفتار بدید، س �ر در گریبان برد و 40 روز در آن حالت باقی ماند، تا صبحی سر ب �رآورد و نعرهای جانان �ه زد و غش کرد. مرید س �بب آن حال و رفتار پرسید: ابوجارچی پاسخ داد: «بالاخره حس تکلیف من هم آمد» پس مرید را در همان جا گذاش �ت و رفت. مرید چون این حکایت دید در فکر فرو رفت و س �ر در گریبان برد و نقل است تا همین الان هم حس تکلیفش نیامده بیچاره!

 ??  ??
 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran